واژهٔ «عشق» یکی از پرکاربردترین واژه در زندگی روزمره و شناخته شدهترین پدیدهها میان برخی از طیفهای اجتماعی به ویژه جوانان است. این واژه خیلی به شهرت رسیده است؛ چنانکه همیشه سر زبانها بوده و بیشتر میان جوانان رد و بدل میشود؛ اما متأسفانه بسیاریها فقط جنبهٔ مجازی آن را در نظر دارند و به جانب حقیقیاش بسیار اندکی از انسانهاست که پی بردهاند و آنرا عملی میکنند. عشق حقیقی، یعنی عشقورزی و محبت باالله و پیامبر و آنچه شریعت، محبت و عشقورزی با آنرا با درنظرداشت اعتدال، درست و جایز قرار داده است؛ چنانکه مولانا چه زیبا گفته است:
عشق هائى كز پى رنگى بود
عشق نبود عاقبت ننگى بود
زانكه عشق مردگان پاینده نیست
چون كه مرده سوى ما آینده نیست
عشق زنده در روان و در بصر
هر دو مى باشد زغنچه تازه تر
عشق آن زنده گزین كو باقى است
وز شراب جانفزایت ساقى است
عشق آن بگزین كه جمله انبیا
یافتند از عشق او كار و كیا
[مثنوى معنوى]
در قرآن نیز ارتباط و عشقورزی با جنس مخالف به صراحت ممنوع قرار داده شده و مسلمانان را از این کار برحذر داشته است؛ چنانکه پروردگار عالم صراحتا در دو جای قرآن، یعنی یکی در سوره مائده آیهٔ ۵ و دیگری در سوره نساء آیه ۲۵، زنان و مردان را از داشتن روابط دوستانه با جنس مخالف برحذر داشته است و آن را مورد مذمت قرار داده است. آیه 25 سوره نساء به مردان میگوید با دخترانی که روابط دوستی مخفیانهای با دیگران داشتهاند ازدواج نکنید…«فانکحوهن باذن اهلهن و آتوهن اجورهن بالمعروف محصنات غیر مسافحات و لا متخذات اخدان» یعنی آنان را با اجازه خانواده هایشان به همسری خود در آورید و مهرشان را به طور پسندیده به آنان بدهید [به شرط آنکه] پاکدامن باشند و زناکار و دوست گیران پنهانی نباشند.در آیه 5 سوره مائده نیز به مردان خطاب می کند و می فرماید شما با زنان پاکدامن مسلمان ازدواج کنید و خود نیز پاکدامن باشید نه زناکار و نه آنکه زنان را در پنهانی دوست خود بگیرید «… ولا متخذی اخدان…».
در حقیقت عشقورزی به «زنان و دختران بیگانه» یک نوع بیماری مهلک است، بیماری که به ظاهر و باطن انسان سرایت میکند و فکر و عقل انسان را کاملا با زنجیر فتنه به بند میکشد؛ آنگاه انسان، کاملا به بیراههگی و کمخردی قرار میگیرد و نباید به این مرض راه داد و آنرا تقویت بخشید و گر نه خیلی بیماریهای دیگری را به وجود انسان پدید میآورد؛ همچون: بیماری روانی و عصبی، بیماری قلبی، ضعیفی و لاغری و غیره…؛ چنانکه شیخ الاسلام رحمهاللهتعالی میگوید: «عشق، یک نوع بیماری نفسانی است که وقتی قوی و شدید شود در بدن اثر میگذارد و خود در جسم یک بیماری میشود: یا امراض دماغی و عصبی را پدید میآورد، چنانکه میگویند که او مرض وسواس است یا امراض جسمی را پدید میآورد مثل ضعیفی، لاغری و…»
عشقورزی به جنس مخالف، خود یکنوع عذاب است، عذابی که انسانرا همیشه رنج میدهد و مایهی حسرت دایمی برایش میگردد؛ چنانکه ابن قیم رحمهالله میگوید: «عشق نوعی عذاب است و شخص عاقل برای خود عذاب نمیخرد.» [روضة المحبین ونزهة المشتاقین: ۱/۱۴۳]
کسانیکه در اوایل به جنس مخالف بیگانه عشق میورزند، شاید برایش آسان و لذتبخش تمام شود؛ اما عاقبتش خیلی دشوار تمام خواهد شد و سرانجام، روسیاهی بزرگی بدرقهاش خواهد نمود. این سخن مسلم است که هرگناهی باشد، نخست برای انسان توسط نفس و شیطان زینت داده میشود و فرد غافل بدون اینکه متوجه شود و به خود بیاید و با مستی و عیش تمام آنرا انجام میدهد، اما روزی میشود که یکایک نتیجه و پیامد زشت آنرا با چشم و سر خود مشاهده میکند و قریب است که نابود شود، اگر توبه کند و به خود بیاید خوب و گرنه به نابودی و هلاکت آن هیچ شکی نیست؛ چنانکه ابن قیم رحمهالله گفتهاند: «قدمهای نخست در وادی عشق آسان و شیرین است، میانهٔ راهش پر از غم و هیاهوی قلب و نگرانی است و اما پایانش اگر عنایت الله شامل حال شخص نشود نابودی و مرگ است.» [الداء والدواء: ۴۹۸]
شاعر عرب چه زیبا در بارهٔ عاشق بیچاره و سرگردان سروده است:
فما فی الارض اشقی من محب/ وان وجد الهوی حبــو المذاق
تـــراه باکیا فـی کـل حـــال /مخــافة فـــرقة او لاشـتیـاق
فیبـکی ان نـاوا شوقا الـیهم/ویبکــی ان دنــوا حذر الفراق
فتسخن عینه عند التـــلاقی/ وتسخــن عینـه عــندالفــراق
ترجمه: « بدبختتر از عاشق در روی زمین وجود ندارد، هرچند پیروی از هوای نفس را شیرین گمان میکند؛ اما در هر حالی او را گریان مییابی! زیرا به سبب اشتیاق به دیدار یار یا فراق او دایم در هراس است. هرگاه معشوق از او روی میتابد از شدت اشتیاق گریان میشود و هرگاه یار در کنارش قرار گرفت به خاطر هراس از فراق نالان و نگران میگردد. به هنگام دیدار چشمانش از اشک گرم میگردد و به هنگام فراق باز چشمانش گریان میشود.»
بدون شک فطرت و طبیعت انسان به سوی جنس مخالف (زنان و دختران) میلان دارد و شیطان همواره به مردان زنان را و به زنان، مردان را زینت میبخشد؛ اما نباید به هرگفته و خواستهی نفس و شیطان لبیک بگویید و آن را بپذیرید؛ آیا نفس و شیطان را میپرستید!
شاید بعضیها بگویند که عشق ما عاری از دیدوبازدید و فارغ از نگاههای جنسیتی است؛ اما اینرا باید دانست که این روش فارغ از حلقههای شیطان نیست، شیطان اندک اندک با موارد مقدماتی نیز انسان را به سوی انحراف و گمراهی میکشاند؛ چنانکه ما از انجام گناه منع شدهایم، همچنان از مقدمات آن نیز برحذر داشته شدیم. خداوند متعال فرموده است: «لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ؛ [بقره/۱۶۸] و از گامهاى شیطان پیروى نكنید زیرا او نسبت به شما دشمنى آشكار است.»
شما ببنید و فکر کنید، حضرت یوسف علیهالسلام با وجودیکه پیامبر بود و معصوم بود، با آن هم خود را از «نفس اماره» ایمن نمیداند؛ پس ما چگونه با وجودیکه معصوم نیستیم و در منجلاب گناه غرق هستیم، خود را از نفس اماره و شیطان ایمن بدانیم؛ مثلا: آنکه لباسی سر تا پا روغنی پوشیده، از نشستن بر روی خاک احساس آلوده شدن لباس ندارد، مثال انسان نیز در این مورد چنین است، تمامی انسانها با شهوت و میلان سرشته شدهاند، امکان ندارد وقتی که با جنس مخالف ارتباط برقرار کردند، این آتش خاموش، شعلهور نشود و همچون روغن با خاک آمیزه نشوند؛ چنانکه قرآنکریم فرمودهٔ حضرت یوسف علیهالسلام را یادآور میشود : «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحیمٌ؛[یوسف/۵۳] من هرگز خودم را تبرئه نمى كنم، كه نفس (سركش) بسیار به بدیها امر مى كند مگر آنچه را پروردگارم رحم كند! پروردگارم آمرزنده و مهربان است.» از ماجرای حضرت یوسف علیهالسلام به فرمودهٔ علمای اعلام به صراحت معلوم میشود که وقتی انسان محب و دوستدار الله بوده و اخلاص درست و کامل داشته باشند، هیچگاه با عشقهای مجازی و عشق غیر الله امتحان و ابتلاء نمیشوند؛ چنانکه حضرت یوسف علیه السلام دوستدار و محب الله بود، به این فتنه مبتلا نشد. پس انسانها برای اینکه از این فتنهٔ فراگیر خود را نجات بدهند، سیرهٔ حضرت یوسف علیهالسلام را بکار گیرند، محب و دوستدار الله باشند، در احکام و آموزههای دین مخلصانه عمل کنند، به نفس و شیطان هیچگاه اعتماد نداشته باشند و همیشه مراقب آنها باشند تا شود که به دام شکار دشمنان قسمخوردهٔ انسانها نیفتند.
پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوسلم در بسیاری از روایات «زنان» را برای مردان، فتنه خوانده اند؛ چنانکه فرموده اند: «ما ترکت بعدی فتنة أضر على الرجال من النساء.» [بخاری: ش 4808] یعنی: (بعد از خود برای مردان، فتنهای پرضررتر از زنان باقی نگذاشتم.) از واژه «فتنه» برداشت غلط نشود، چنانکه بعضیها از فتنه، مصیبت را مراد میگیرند، این غلط است؛ بلکه معنای درست «فتنه» سبب آزمایش است، یعنی پیامبر صلیاللهعلیهوسلم زنان را وسیلهی آزمایش و سبب امتحان خطرناک برای مردان گفتهاند؛ از اینرو میسزد که مردان در این باره حساس باشند و قلبیکه خانهٔ عشقورزی برای پروردگار است، او را خانهٔ هوسهای نفسانی و شیطانی قرار ندهند.
از توضیحات بالا میفهمیم که عشقورزی و ارتباط نامشروع با جنس مخالف، گناه بزرگ بوده و «زنا» پنداشته میشود ودر آیات و روایات، انسانها به صراحت از آن برحذر داشته شدهاند؛ از اینرو اگر مسلمانان میخواهند خود را در دام شیطان و نفس قرار ندهند، و زندگی آرام و آسوده و طبق شریعت داشته باشند، لطفا به صدای این پدیدهٔ نامأنوس و نا میمون «عشقورزی»، «نه» بگویند و خود را از این منجلاب و طوفان نابودی و سقوط همیشگی نجات دهند.