انسانهای اهل دل و ربانی، ستارگان پرفروغ آسمان هدایت و ارشاد هستند، ستارگانی که همواره بر روشنایی و درخشش و تابندگیشان افزوده میشود.
آنان گرمیبخش محفلها و دلها هستند که پرتو معنویت و فروزندگیشان سالکان راه حقیقت را بهسوی بندگی و زندگی حقیقی رهنمون میگرداند.
بهیقین هرکس در مجلس اهل دل با خلوص نیت و در جستجوی اصلاح بنشیند و با آنان مصاحب و همنشین گردد، در مسیر ارزشهای معنوی و کمالات گام برداشته است و هرگز بیبهره نخواهد شد.
گِرد مستان گرد اگر می کم رسد بویی رسد…..گر که بویی هم نباشد صحبت ایشان بس است
اهل دل آنانی هستند که از تعلقات دنیا رسته و به حق پیوستهاند و پیوند دل را از صحبت اغیار گسسته و به حق دل بستهاند.
اهل دل آن کس که حق را دل دهد ….. دل دهد آن را که دل را میدهد
مصاحبت اهل دل غبار خاطر را با آب پاکیزهٔ معنویت مصفا و مطهر میگرداند و زنگارهای غفلت و پیروی خواهشات را از صفحه دل میزداید.
مصاحبت با انسانهای ربانی بسان باران رحمتی است که دلهای مرده و خشکیده را طراوت و تازگی میبخشد وعطش درونی را فرو مینشاند.
همراهی با انسانهای معنوی آدمی را با معنای واقعی زندگی آشنا میگرداند و او را به حقیقت آدمی میگرداند و راه و رسم بندگی خالصانه را مینمایاند.
مصاحبت با انسانهای معنوی در واقع طی طریق بهسوی سرچشمههای معرفت و خداشناسی است؛ زیرا آنان سالکان باتجربهٔ این راه خجسته بوده، همراهی با آنان بهمعنای پرتوگیری از چراغ معرفت آنان در ظلمات راه است.
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن ….. ظلمات است بترس از خطر گمراهی
مصاحبت با انسانهای ربانی و اهل دل در راه رسیدن به تقوا و خداترسی ضرورتی انکارناپذیر است؛ زیرا خداوند عزوجل در اینبارهٔ فرموده است: «یٰاَایُّهَاالَّذِیْنَ اٰمنُوا اتَّقُوااللهَ وَ کُوْنُوْا مَعَالصّٰدِقِیْنَ»
مردان خدا پردهٔ پندار دریدند ….. یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند
هر دست که دادند همان دست گرفتند ….. هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند
اگر کسی میخواهد هنری بیاموزد باید زیر دست استاد ماهر و خیرخواهی قرار گرفته، روزبهروز بر تجربه و مهارت خود بیفزاید تا هنری فراگیرد.
اگر کسی میخواهد دانش بیاموزد، پس باید در حلقۀ درس استاد و معلمی بنشیند و روزها را سپری کند تا در آن علم مهارت کسب کند. به همین شیوهٔ کسی که میخواهد راه حقیقت را در پیش گیرد و به اصلاح و درونکاوی خود بپردازد، باید کالای معنوی را از دکان ارباب معنا و اهل دل حاصل نماید.
همنشین اهل معنا باش تا …… هم عطا یابی و هم باشی فتا
تنها حاصلکردن علم برای رسیدن به مقصود کافی نیست.
چه بسا عالمانی که در وادی حیرت ره بهسوی گمراهی برده، از مسیر حقیقی فاصله گرفتهاند و نیز بسیاری در دام شبهات و شهوات گرفتار آمده خود گمراه شده و دیگران را نیز گمراه کردهاند.
پس همانگونه که اندیشه به غذای دانش نیاز دارد، روح آدمی بیش از آن به غذای معنوی و حرارت ایمانی نیاز دارد که این متاع گرانبها را میتوان در پرتو راهنماییها و ارشادات و مصاحبتهای اهل معنا بهدست آورد.
چند خوانی حکمت یونانیان ….. حکمت ایمانیان را هم بخوان
صحت این حس بجویید از طبیب …… صحت آن حس بجویید از حبیب
صحت آن حس ز معمولی تن …… صحت این حس ز تخریب بدن
انسانی که لباس تظاهر و منیّت و ریا را از تن بهدر آورَد و عاجزانه در بزم گرم ارباب معرفت درآید، به صفای دل رسیده، پای استقامتش نخواهد لغزید.
فهم و خاطر تیزکردن نیست راه ….. جز شکستن می نگیرد فضل شاه
کیمیا پیدا کن از مشت گلی ….. بوسه زن بر آستان کاملی
صحبت از علم کتابی خوشتر است ….. صحبت مردان حق آدمگر است
هر اندازه که انسان از اسباب حرارت دورتر گردد، به همان نسبت سوز سرما تن و جانش را میلرزاند و باد غفلت و سهلانگاری بر وی وزیدن میگیرد، پس راه چاره شتافتن بهسوی مجالس ایمانی و روحپرور مردان خداست که گرمیبخش دلها هستند.
اگر احساس شد در نمازها و رسیدن به نماز جماعت اهتمام چندانی نیست، برای اذکار و اعمال مسنون حس و حالی وجود ندارد، علم و دانش نمیتواند نهاد ناآرام را آرامش و سکون بخشد، بر زبان و چشم و گوش کنترلی نیست، حس خیرخواهی نسبت به انسانها جایگاهی در دل ندارد، و روزبهروز سستیها و غفلتها افزونتر میگردد، پس راه حل آنست که آستین همت بالا زده اوقاتی را در محفل نورانی اهل دل باید سپری کرد و در مصاحبت و همراهی آنان به مداوای امراض روحانی پرداخت.
قال را بگذار و مرد حال شو ….. پیش مرد کاملی پایمال شو