خیانت کردن یکی از صفاتی است که در ذات هر انسان وجود دارد؛ اما تعدادی از انسانها فطرتشان با خیانت کردن عجین شده و همیشه در برابر سایر گروهها و انسانها از این عمل شنیع استفاده میکنند. در تاریخِ روابط ادیان سماوی، پیروان یهودیت نسبت به هر گروه دیگر، بیشتر به خیانت متصفاند. بخشی از خیانتهای بسیار بارز و علنی این گروه، در قبال پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوسلم و مسلمانان صدر اسلام بوده است. هر چند، طوایف سهگانۀ معروفِ ساکن در مدینه، با پیامبر صلیاللهعلیهوسلم معاهداتی بسته بودند و براساس آن باید از این عمل ناپسند، خودداری میکردند؛ اما خودداری نکردند. اینک مسألۀ اساسی این است که خیانت کردن با وجود تعهد، چه پیامدهایی دارد؟ و پیامبر صلیاللهعلیهوسلم با قبیلههای خائنِ یهود چگونه رفتار کرده است؟ این پژوهش با استفاده از منابع کتابخانهای و با کمک از روش «توصیفی – تاریخی» به این نتیجه رسیده است که پیامبر صلیاللهعلیهوسلم و مسلمانان پس از بستن تعهدات با یهودیان ساکن در مدینه، کوچکترین نقض عهدی را مرتکب نشدند؛ بلکه همواره بر عهد خویش پایبند بودهاند. اما این یهودیان بودند که اقدام به نقض تعهد نموده و به دولتِ نوپای اسلامی خیانت کردند و علیه مسلمانان با مشرکین همدست شدند؛ لذا پس از ارتکابِ این عمل، پیامبر صلیاللهعلیهوسلم اقدام متناسب با خیانت آنها کرده است.
خداوند در ذات انسان، ویژگیها و صفات متعددی، چه خوب و چه بد را قرار داده است. در این میان، خیانت کردن یکی از صفاتی است که در ذات هر انسان وجود دارد؛ اما تعدادی از انسانها فطرتشان با خیانت کردن عجین شده و همیشه در برابر سایر گروهها و انسانها مرتکب این عمل شنیع میشوند. در تاریخ روابط ادیان سماوی، پیروان یهودیت نسبت به هر گروه دیگری بیشتر به خیانت متصفاند. بخشی از خیانتهای بسیار بارز و علنی این گروه، در قبال پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوسلم و مسلمانان صدر اسلام، بوده است. هرچند طوایف سهگانۀ معروف ساکن در مدینه یعنی بنیقینقاع، بنینضیر و بنیقریظه با پیامبر صلیاللهعلیهوسلم معاهداتی داشتند که براساس آن باید از این عمل ناپسند خودداری میکردند، ولی خودداری نکردند. این درحالی بود که در آن معاهدات، تمامی آزادیهای عمومی و اساسی یهودیان درنظر گرفته شده بود و یهودیان میتوانستند بدون هیچ نگرانی، مراسم مذهبی خویش را انجام دهند.
اهمیت اینگونه تحقیقات، در این نکته خلاصه میشود که «ویژگیها و صفات انسانها نمایان میشود» و همچنین خصوصاً به این نکته پی میبریم که «یهودیان از همان ابتدای ظهور اسلام، با مسلمانان میانۀ خوبی نداشتهاند و همواره کوشیدهاند تا علیه اسلام و مسلمانان اقدامات مخرّبی را انجام دهند.» بنابراین، این ویژگی یهودیان همچنان حاکم است و آنها هیچگاه با اسلام و مسلمانان دوست نخواهند شد.
در مورد اینکه چه تحقیقاتی در این زمینه هنوز صورت گرفته است؟ تحقیقی خاص به چشم نمیخورد و یا حداقل برای نویسنده قابل دسترس نبوده است. هرچند میتوان خیانتهای یهودیان در قبال اسلام و مسلمانان را در تمام کتابهای سیرت (کتبی که در آنها به شرححال، زندگی، رفتار و کردار پیامبر صلیاللهعلیهوسلم پرداختهاند) یافت. (تعدادی از این کتابها در فهرست منابع ذکر شدهاند.)
با توجه به اهمیت موضوع و پیشینۀ تحقیق، اینک مسألهی اساسی این است که خیانت کردن با وجود تعهد، چه پیامدهایی دارد و پیامبر صلیاللهعلیهوسلم با قبیلههای خائن یهود، چگونه رفتار کرده است؟
این پژوهش با استفاده از منابع کتابخانهای و با کمک از روش «توصیفی – تاریخی» به این نتیجه رسیده است که پیامبر صلیاللهعلیهوسلم و مسلمانان پس از بستن تعهدات با یهودیان ساکن در مدینه، کوچکترین نقض عهدی را مرتکب نشدند؛ بلکه همواره بر عهد خویش پایبند بودهاند. اما این یهودیان بودند که نخست، اقدام به نقض تعهد نموده و به دولتِ نوپای اسلامی خیانت کردند و علیه مسلمانان با مشرکین همدست شدند؛ لذا پس از ارتکابِ این عمل، پیامبر صلیاللهعلیهوسلم اقدام متناسب با خیانت آنها کرده است.
1. اندیشۀ یهودیان در قبال مسلمانان
تحقیقات تاریخی نشان میدهد که اغلب یهودیان در شبه جزیرۀ عرب، عموماً، و در شهر یثرب، خصوصاً، در قرن اول میلادی سکنی گزیدند. «اسرائیل ولفنسون» در این باره مینویسد: «بعد از جنگ یهود با رومیان در سال 70 میلادی که به ویران شدن فلسطین و تخریب بیتالمقدس و پراکندگی یهود در نقاط مختلف جهان انجامید، گروههای زیادی از یهودیان به دریای عرب مهاجرت کردند. همچنان که تاریخنویس یهودی «یوسی فوس» که خودش در این جنگها حضور داشته و در بعضی جنگها سِمَت فرماندهی را داشته است، بر این امر تصریح میکند و منابع عربی نیز این مطلب را تأیید مینمایند».
در مدینه، سه قبیلۀ بزرگ یهودی وجود داشت که تعداد مردان بالغ این قبایل به دوهزار نفر میرسید. این قبایل عبارت بودند از بنیقینقاع، بنینضیر و بنیقریظه. تعداد رزمندگان قبایل بنیقینقاع و بنینضیر، حدود هفتصد نفر بود. اما قبیلهی بنیقریظه بین هفتصد تا نُهصد نفر رزمنده داشت. روابط میان این قبایل سهگانه تیره و نامطلوب بود و گاهی میان آنان جنگ درمیگرفت.
اسرائیل ولفنسون میگوید: «عداوت و دشمنی بنیقینقاع و سایر طوایف یهود شدید بود. سبب دشمنی آنها این بود که بنیقینقاع همراه بنیخزرج در جنگ بُعاث شرکت کرده بودند. بنینضیر و بنیقریظه در میان بنیقینقاع کُشت و کشتار زیادی به راه انداختند و ضربات شدیدی به آنان وارد کردند. با آنکه فدیۀ هر یهودی را که به دستشان افتاده بود، پرداختند؛ اما این عداوت و دشمنی در میان قبایل یهود، بعد از جنگ بعاث، ادامه پیدا کرد تا اینکه میان انصار و بنیقینقاع جنگ واقع شد. در این جنگ، هیچکدام از یهودیها علیه انصار شرکت نکردند.
قرآن مجید به این عداوت میان یهودیان در آیات زیر اشاره میکند: «آنگاه که گرفتیم پیمان شما را که نریزید خون یکدیگر را، بیرون نکنید قوم خویش را از خانههای خویش. پس قبول کردید و خود شما گواهی میدهید، باز شما آن گروهی هستید که میکُشید قوم خویش را و بیرون میکنید گروهی از قوم خود را از خانههایشان؛ درحالیکه یکی مددگار دیگری میشوید بر ستم کردن در حق ایشان به گناه و تعدی! و اگر اسیر شده نزد شما بیایند فدیه میدهید عوض ایشان؛ حالانکه حرام است بر شما بیرون کردن ایشان».
از سوی دیگر، مدتها بود که معلوم شده بود، یهودیان التزام به میثاق پیامبر صلیاللهعلیهوسلم را بر خود واجب نمیدانند و بیشتر آنان بُتپرستان مشرک را بر مسلمانان یکتاپرست ترجیح میدادند. آیاتی که نازل میشد، اگرچه پارسایی و امانتداری افرادی در بین یهودیان را تأیید میکرد، اما در عین حال مکرر دربارۀ اکثریت آنها اعلام خطر میکرد و پیامبر صلیاللهعلیهوسلم و پیروانش را از آنها برحذر میداشت.
«آنان برای نابودی شما هرچه بتوانند انجام میدهند و خیلی دوست دارند برای شما زحمت درست کنند. نفرت آنها از آنچه دهانهایشان ادا میکند آشکار است؛ اما آنچه سینههایشان مخفی میدارد بزرگتر است».
وقتی یهودیان میدیدند که پیروان اسلام هر روز نسبت به روز دیگر بیشتر میشوند، نگران بودند و در ضمیر خویش، خواهان نابودی اسلام میشدند. ازاینرو، بیتردید امید یهودیان بیش از پیش متوجه قبیلۀ خود پیامبر صلیاللهعلیهوسلم بود که باید نقش عامل اصلی نابودی دین جدید و بازگرداندن واحۀ یثرب به وضعیت پیشین را ایفا میکرد. یهودیان به طور مرتب اقدامات و تحرکات پیامبر صلیاللهعلیهوسلم را به مکه گزارش میدادند؛ و اگر قریش، علیه پیامبر صلیاللهعلیهوسلم به راه میافتاد و افراد خود را به قلعههای یهودیان در جنوب مدینه میرساند، که تقریباً به اندازۀ نصف روز پیادهروی از مسجد پیامبر صلیاللهعلیهوسلم فاصله داشت، تقویت سپاه مکیان با گردانهای نیرومند یهودی در لحظۀ بحرانی، قطعی به نظر میرسید.
از جهت دیگر، اخیراً به پیامبر صلیاللهعلیهوسلم امر شده بود: «اگر از خیانت قومی بیم داری، میثاق آنها را سویشان بیفکن؛ به راستی خدا خائنان را دوست ندارد.» [انفال: 58]؛ اما در آیات وحی این هم آمده بود که: «اگر به صلح متمایل شدند تو نیز به آن متمایل شو و بر خدا توکل کن.» [انفال: 61] به همین دلیل، پیامبر صلیاللهعلیهوسلم تمایل نداشت تا وقتی که امکان حصول مقصد از راههای ملایمتر وجود داشت، عملی غیر قابل برگشت انجام دهد.
اما یهودیان رویکردی را انتخاب کرده بودند که هرگاه اتفاقی رُخ میداد، در همان لحظه واکنش نشان میدادند و به پیامبر صلیاللهعلیهوسلم طعن میزدند. مثلاً وقتی برای نخستین بار پس از هجرت، سریۀ مسلمانان به سرکردگی عبدالله بن جحش با قریشیان در ماههای حرام اتفاق افتاد، یهودیان گفتند: «این برای پیامبر نشانۀ بدیُمنی است.» بنابراین، رویکرد یهودیان با تأیید آیات قرآن کریم و اعمال علنی آنها مشخص بود و آن اینکه آنها اسلامستیز و خواهان نابودی مسلمانان بودند. این اسلامستیزی در قالب خیانت به مسلمانان در سه قبیلۀ معروف یهودی ساکن در مدینه، در سطوح مختلف، بسیار روشن بود که در ادامه به آنها پرداخته میشود.
2. خیانتهای بنیقَینُقاع؛
بنیقینُقاع نخستین یهودیانی بودند که پیمان خود با رسولالله را نقض کردند و در بَدر و اُحد علیه مسلمانان وارد جنگ شدند و در اذیت و آزارشان دریغ نورزیدند؛ پیامبر صلیاللهعلیهوسلم از خیانت و نفرت بنیقینُقاع کاملاً مطلع بود؛ زیرا عبدالله بن سلام از رهبران آنها بود و شیوههایشان را خوب میشناخت. بهعلاوه، بنیقینقاع همپیمان ابن اُبیّ خزرجی، رهبر منافقان، بودند؛ همچنین حضور آنان بیش از دیگر قبایل یهودی محسوس بود؛ زیرا اماکن ایشان به شهر مدینه نزدیک بود؛ درحالیکه بنینضیر و بنیقریظه، که با اوس هم پیمان بودند، کمی دورتر از شهر زندگی میکردند.
پیامبر صلیاللهعلیهوسلم پس از بازگشت از بدر، در یکی از روزهای نخستین، برای ملاقات با بنیقینقاع در بازارشان که در جنوب مدینه بود، رفت؛ (بعید نبود تأمل دربارۀ معجزۀ بدر دلهایشان را تغییر داده باشد) ازاینرو، پیامبر صلیاللهعلیهوسلم آنها را از اینکه با اعمال خود باعث شوند خشم خدا، که اخیراً بر سر قریش فرود آمده بود، بر آنها نیز نازل شود، بر حذر داشت. آنها جواب دادند: «ای محمد! فریب آن رویارویی را نخور؛ زیرا آن علیه کسانی بود که فنون جنگ را نمیدانستند؛ به همین دلیل تو بر آنها چیره گشتی. اما به خدا قسم اگر ما با تو بجنگیم خواهی فهمید ما مردانی هستیم که باید از آنها ترسید». پیامبر صلیاللهعلیهوسلم روگردانید و آنها را رها کرد و ایشان در آن لحظه گمان کردند که پیروز شدند. پاسخ بنیقینقاع آشکارا اعلان جنگ بود؛ اما پیامبر صلیاللهعلیهوسلم خشم خویش را فروخورد و مسلمانان نیز بردباری کردند و در انتظار حوادث آینده نشستند. جسارت بنیقینقاع فزونی گرفت و چیزی نگذشت که در مدینه ناآرامی و آشوب برانگیخته و دروازههای زندگی را فراروی خویش بستند. یهودیان پس از آنکه مشاهده کردند خداوند مسلمانان را در بدر نصرتی عظیم بخشید و در قلب دشمنان دور و نزدیک عزت و شوکت و هیبت یافتند، جام خشمشان لبریز گشت و آشکارا به شرارت و دشمنی دست زدند و سرکشی و طغیان خویش را علنی کردند.
باری سیاستمدار پیر یهودی که از بنیقینقاع بود و در هنرِ استفاده از اختلافات بین قبیلههای عرب، استاد بود و بیش از دیگران از دوستیای که میان اوس و خزرج به میان آمده بود، احساس ناراحتی میکرد؛ به یکی از جوانان قبیلهاش که دارای صدای زیبایی بود، یاد داد که برود و وقتی انصار جمع میشوند در بین آنان بنشیند و از اشعاری که مردان دو قبیله قبل و بعد از بُعاث (آخرین جنگ داخلی یثرب) در مذمت و اهانت دشمن و مدح دلاوریهای خود و در سوگ کشتگان و در تهدید یکدیگر به انتقام، سروده بودند، برای آنان بخواند. جوان کاری را کرد که پیرمرد به او آموخته بود و به سرعت توجه همۀ حاضران را به خود جلب کرد و آنان را از زمان حال به گذشته برد. مردان اوس با شدت و حرارت اشعار اوسی را تحسین میکردند و مردان خزرج اشعار خزرجی را؛ سپس بین دو طرف بحث و مشاجره آغاز شد و به دنبال آن، مباهات و تعریف از خود، اهانت و تهدید طرف مقابل و سرانجام فریاد: «سوی اسلحه! سوی اسلحه!» را سردادند و درحالیکه همه مصمم بودند تا بُعاث را از نو بجنگند، عازم منطقۀ آتشفشانی شدند. وقتی خبر به پیامبر صلیاللهعلیهوسلم رسید، همۀ مهاجرانی را که در دسترس بودند جمع کرد و به سوی آن محل شتافت. در همین زمان اندک، طرفین آرایش نظامی گرفته و در مقابل یکدیگر صف کشیده بودند؛ پیامبر صلیاللهعلیهوسلم گفت: «الله! الله! ای مسلمانان! آیا مانند ایام جاهلیت رفتار میکنید، درحالیکه من در بین شمایم و خدا شما را به اسلام هدایت کرده و شما را با آن مفتخر کرده و به وسیلۀ آن شما را توانا ساخته تا از رویههای مشرکانه برگردید و به وسیلۀ آن شما را از بیایمانی نجات داده و قلبهایتان را با هم الفت بخشیده است؟» آنها بلافاصله فهمیدند که فریب خوردهاند؛ پس گریستند و یکدیگر را در آغوش گرفتند و با پیامبر صلیاللهعلیهوسلم به شهر برگشتند و مراقب بودند سخنان او را بشنوند و اطاعت کنند.