در کتابهای آسمانی عبارات و اشاراتی آمده است که علم و تجربه به صحت آنها گواهی دادهاند و در رابطه با توصیف این مخلوق و سرشتی که بر اساس آن آفریده شده است و امور متضاد و متناهیای که طبیعتش از آن تشکیل یافته است، سخن به میان آوردهاند. زیرا با وجود آفریدهها و موجودات زیادی که وجود دارند، هیچ مخلوقی از نظر آفرینش از انسان دقیقتر، عمیقتر، شگفتانگیزتر، اسرارآمیزتر و متناقضتر وجود ندارد. انسان موجود ضعیفی است؛ اما دوستدار قدرت و غلبه است. فقیر و نیازمند است؛ اما ثروت و مال را دوست دارد. در مقابل قانون مرگ و نابودی سر تسلیم فرود آورده است، اما به دنبال جاودانگی و بقا است. در معرض بیماریها و تهدیدها قرار دارد؛ و از طرفی شیفتهی سلامتی و صحت است. سراسیمه و بیتحمل است و از سوی دیگر آزمند و بلندپرواز است. دارای نیازهای بسیار و تمایلات ریز و افکار ژرف است؛ اما دورنگر و بلندپرواز نیز هست. سیریناپذیر است؛ ولی از چیزهای قدیمی و کهنه بیزار است و از آنها خسته شده و به دنبال فزونی و نوگرایی است. از اشیای موجود و فراهمشده احساس بیرغبتی میکند و به دنبال اشیای جدیدی است که وجود ندارند. نیازها و آرزوهایش از تعداد نفسهای او بیشتر و از زندگی و عمرش درازتر هستند و فراتر از آنند که این دنیا گنجایش آنها را داشته باشد. در این تناقض شگفتانگیز و نبرد سخت و بلندپروازی، حرص، طمع و فزونطلبی، راز شرافت، کرامت، برگزیدهبودن و خلافتش نهفته است و به خاطر همین توانست امانتی را که آسمانها، زمین و کوهها از بهدوش کشیدن آن شانه خالی کردند، به عهده بگیرد.
الله تعالی میفرماید: «فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ»؛ «پس قبول نکردند که بردارند آن را و ترسیدند از آن و برداشت آن را انسان». و به خاطر همین، سزاوار خلافت و جانشینی بر روی زمین شد و به جایگاه والایی رسید که فرشتگان مقرب و کروبیان به آن غبطه میخورند.
انسان مخلوقی مأنوس و مهرورز
طبیعت انسان با دوستی و مهرورزی عجین شده است و علاوه بر حواس پنجگانهای که از آنها بهرهمند است و آنها را به کار میبرد، حس ششمی نیز به او عنایت شده است؛ که همان حس دوستی و مهرورزی است. این حس گاهی کاهش یافته و پنهان میشود و گاهی افزایش یافته و هویدا میشود و هیچ انسانی به صورت کلی از آن محروم نیست؛ مگر آن که فاقد توانایی باشد و از فطرت منحرف گشته و در زمرهی جمادات قرار گرفته باشد. بنابراین، انسان موجودی مهرورز است و دارای عاطفهای نیرومند و حساس میباشد. او به زیبایی و کمال به صورت طبیعی تمایل دارد، به گونهای که این تمایل در مخلوقات دیگر؛ حیوانات و جمادات؛ دیده نمیشود. برای این ویژگیاش از جان، عاطفه، احساسات، دوستی و جانفداییاش چنان مایه میگذارد که برای هیچ ویژگی دیگری مایه نمیگذارد. گواه این مدعا داستانها و سرگذشت دلباختگان و عاشقانی است که هیچ دوره و جامعهای از آنان تهی نبوده است؛ همچنین زندگی عارفان و صاحبدلانی که در اقوام انبیاء سرگذشتشان به میان آمده است و غزلهایی که در این رابطه سروده شده و نوشتههای ادیبانی که سرشار از عاطفه و احساس است و کتابخانهی ادبی جهان سرشار از آنها است، به این امر گواهی میدهند.
فطرت انسان بر فروتنی سرشته شده است
همانطور که انسان از غرایز فطری برخوردار است، ویژگیهای تواضع، فروتنی، تسلیم و خشوع نیز در او وجود دارد و این غرایز در تمام ادوار تاریخی بشر و طبقات اجتماعی انسانی هویدا و آشکار است.
انسان در مراحل ابتدایی خود در مقابل سنگها و درختان سر خم میکرد (و همچنان آثاری از آن در بسیاری از جوامع وجود دارد) و آتش، خورشید، ماه و ستارگان را میپرستید. او در برابر مظاهر طبیعی و پدیدههای هستی کرنش میکرد و برای خدمتگذاران معابد، کاهنان، دانشمندان دینی، راهبان، جنها و ارواح سر فرود میآورد. انسان در برابر هر آنچه فهمش دشوار بود و شناخت آن دقیق و پوشیده بود، تسلیم میشد. حتی امروز، با وجود گستردگی فرهنگ، پیشرفت عقلانیت و ادعاهای بزرگش، و علیرغم تکبر و فخرفروشی و انقلابهای بیشمارش، انسان همچنان در مقابل فرمانروایان، پادشاهان، رهبران احزاب، سران حکومتها، سیستمها و فلسفههای ساختهی دست بشر، تسلیم و فروتن است. اکنون در دوره نبوغ و تمدنش، انسان با حرص، شیفتگی و تقدس به نوآوران، نوابغ، شعرا، ادبا، هنرمندان و بسیاری از اندیشمندان، قانونگذاران، ثروتمندان، سرمایهداران و قدرتمندان مینگرد. بنابراین، از نظر فطری، انسان موجودی شیفته، مهرورز، خاضع و فروتن است.
نیاز به نمونهای والا
انسان به نمونهای والا در زیبایی، کمال، قدرت، عزت، شگفتی، پوشیدگی، سیطره و نفوذ نیاز دارد که این غریزهی فطری او را ارضا کند و خواستهها و اغراض آن را برآورده سازد.
رابطهی معتدل و معقول بین انسان و الله تعالی
اگر انسان به صفات پروردگار که پیش از این بیان شد، مانند توانایی و قدرت، علم و آگاهی، رحمت و مهربانی، بخشندگی و سخاوت، اجابت و قبول، قرب و نزدیکی و تمام صفات والا و نامهای زیبای الهی که در قرآن بیان شده است، بیندیشد و از سوی دیگر به صفات خود بهعنوان انسانِ مخلوق بیندیشد و صفاتی مانند ناتوانی و نیازمندیاش را بررسی کند و به بلندپروازی و اوجنگریاش بنگرد که هیچ مخلوق دیگری در این صفات به گرد آن نمیرسد؛ به حرص و طمعش برای بهدستآوردن مادیات یا معنویات توجه کند، حرص و طمعی که در هیچ موجود دیگری مانند آن دیده نمیشود؛ و به نیازهای منحصربهفرد و گوناگون و لطیفش و آرزوهای بیپایانش نگاهی بیندازد و سپس به غریزه دوستی، مهرورزی، فروتنی و کرنشی که در وجودش نهفته است، دقت نماید، با این سؤال مواجه میشود که: آیا نباید این انسان (با این صفات) همیشه در حال فروتنی، رکوع، سجده، مناجات و دعای بیپایان باشد و در مقابل پروردگاری که معبود برحق و بخشندهی مطلق است، خاضع و فروتن باشد؟ پروردگاری که هر آنچه را انسان با زبان حال و زبان مقال خواسته، به او ارزانی نموده است، چنانکه در قرآنکریم میفرماید: «وَآتَاكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهِ لا تُحْصُوهَا»؛ «و داده است به شما از هر چیزی که از او خواستید و اگر بخواهید بشمارید نعمت الله را نتوانید به شمارش درآورید آنرا.»
پروردگاری که افکار و احساسات دقیق و پنهان را میداند و بر آرزوها و رؤیاهای نهانی که انسان آنها را به باد فراموشی سپرده یا رها کرده و از برآوردن آنها ناامید شده است، آگاه است؛ آرزوها و رؤیاهایی که در قلب جای دارند و قلب بر آنها حساس بوده و عقل را در آنها با خود شریک نمیگرداند: «وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ»؛ «و بدانید همانا الله حایل میشود میان آدمی و دل او و به سوی او برگردانده میشوید.»
«يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ»؛ «و میداند خیانت چشمها را و آنچه را پنهان میدارند سینهها.»
«وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى»؛ «و اگر آشکار کنی سخن را، پس همانا او میداند راز نهان و نهانتر را».
ذات اجابت کننده و شنوایی که از هر چیز دیگر به انسان نزدیکتر است: «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ»؛ «وهنگامی که بپرسند از تو بندگانم دربارهی من، پس همانا من نزدیکم؛ پاسخ میدهم درخواست دعاکننده را، هرگاه بخواند مرا؛ پس باید بپذیرند دعوت مرا و باید ایمان آورند به من؛ باشد که آنان راه درست پویند.»
«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»؛ «و همانا آفریدیم انسان را و میدانیم آنچه را وسوسه میکند به آن نفس او؛ و ما نزدیکتریم به او از رگ گردن.»
«وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنكُمْ وَلَكِن لَّا تُبْصِرُونَ»؛ «و ما نزدیکتریم به او (محتضر) از شما ولی نمیبینید.»
آن ذاتی که بندهای را که از درگاهش با اصرار درخواست کند و با توسل به او دعا کند، بیشتر از آن انسان متکبر و خودخواهی که احساس بینیازی میکند و خاموش است، دوست دارد.
«وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ»؛ «و پروردگار شما میگوید: مرا بخوانید تا پاسخ دهم به شما؛ بهراستی آنان که از عبادت من تکبر میورزند، به زودی با سرافکندگی وارد جهنم خواهند شد».
«ادْعُواْ رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ»؛ «بخوانید پروردگارتان را با زاری و نهانی همانا او دوست نمیدارد متجاوزان را.»
همچنین رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) میفرماید: «کسی که از الله تعالی نخواهد بر او خشم میگیرد.»