آنگاهکه جهان از مدارس الهام میگرفت و قافلۀ بشریت در پرتو تعالیم اسلام، راه زندگی را ادامه میداد، آرامش و امنیت، رفاه و آسودگی بر سراسر گیتی حاکم بود. عدالت و انصاف در تمام جامعه مشاهده میشد. کوچکتران به بزرگتران احترام میگذاشتند. بزرگان نسبت به کوچکتران، شفیق و مهربان بودند. هر فردی در جامعه به حقوق خود آشنا بود و حق دیگران را رعایت میکرد. ارتباط میان حاکم و محکوم بر اساس صمیمیت و اعتماد برقرار بود، هیچکسی از ظلم و ستم نسبت بهحق خود، هراسی نداشت. جهان شرق، گهوارۀ تمدن و مرکز علم و دانش بهشمار میآمد. شاهزادگان اروپایی و فرزندان دنیای غرب، جهت تحصیل علم و دانش، گروهگروه به مراکز علمی شرق میآمدند و با صدها افتخار و امتیاز به کشورهای خویش برمیگشتند.
اما از وقتیکه غربزدگی بر جهان بشریت سایه گسترانید، قیادت و رهبری فکری و سیاسی از شرق به غرب منتقل گشت. کلیۀ ارزشها دستخوش تحول گردید. باوجود رشد و پیشرفت بیسابقۀ صنعت و فنّاوری و کثرت اختراعات و اکتشافات، به افسردگی و اضطراب بشریت افزوده شد. به تعبیر علامه اقبال رحمهالله که خطاب به غرب میگوید:
عجب این نیست که اعجاز مسیحا داری عجب این است که بیمار تو بیمارتر است
نظامهای ساخت بشر به تیرهبختی بشریت افزودند. به تعبیر علامۀ بزرگ، امام دعوت اسلامی در قرن بیستم، حضرت سید ابوالحسن علی ندوی رحمهاللهتعالی: «خردمندان غربی چون برای حل مشکلات راه درستی نیافتند، کوشیدند مشکل را با مشکل حل کنند. آنها برای حل مشکلات اقتصادی راه درآمدهای نادرست، استعمار ملل ضعیف و استثمار مستضعفان و القای مالکیت فردی را پیش گرفتند و برای حل مشکلات سیاسی، استبداد حزبی را جایگزین استبداد فردی قرار داده و به تعداد ظالمان و ستمگران افزودند. در واقع ظلم را با ظلم و اسراف را با اسراف و جهل را با جهل و بیماری را با بیماری و ضعف را با ضعف، مداوا نمودند که با این طریق نهتنها مشکلی حل نشد، بلکه مشکلات چند برابر گردید».
جهان اسلام دنبالهرو غرب
متأسفانه جهان اسلام از زمانی که ارتباطش را با مراکز علمی خود، یعنی مدارس دینی ضعیف کرد یا کلاً قطع نمود و بجای آن، شیوۀ آموزش غربی را برگزید، در این خصوص تنها به اختیار کردن خوبیها اکتفا نکرد؛ بلکه خود را دربست در اختیار شیوههای غربی قرار داد. از آن زمان به بعد مشاهده میکنیم که جهان اسلام اهمیت واقعی و نقش اساسی خود را از دست داد و دنبالهرو غرب قرار گرفت.
متفکر بزرگ علامه سید ابوالحسن ندوی رحمهالله دربارۀ آثار و ثمرات شیوۀ آموزش غربی چنین میفرماید: «بدیهی است در میان چنین امتی (امت مسلمان)، اگر شیوۀ آموزش دیگری پیدا شود که شالودههای آن بر اساس ایدئولوژی دیگری استوار باشد و دارای ویژگیهای اسلامی نباشد، بدون تردید کشمکش عمیق و وسیعی در میان آنها پیدا خواهد شد که همواره با تأیید یکی و تخریب دیگری مواجه خواهد شد و هر یک از افراد آن ملت، به تصدیق یکی و تکذیب دیگری خواهند پرداخت. بدیهی است که حسن نیت و اظهار علاقۀ پدران و نیاکان نمیتواند از بروز این وضع جلوگیری کند. این مراقبتهای فرعی و خارجی فقط میتواند پیدایش و یا بروز این حالت را کمی تأخیر بیندازد؛ ولی هرگز نمیتواند سدی در برابر آن ایجاد کند؛ چنانکه اگر درختی روی نظام طبیعت پرورش بیابد، در موعد خود، میوهاش را خواهد داد. انسان فقط میتواند با مراقبت خود آن را یاری کند، ولی هرگز نمیتواند درخت را مجبور کند که میوۀ دیگری بدهد. شیوۀ آموزش غربی دارای روح و روانی است که در آن افکار و روحیات واضعین آن جلوهگر است و آن نتیجۀ طبیعی دانش و بینش چندین هزارسالۀ مردم جهان غرب است که بر اساس معیاری غربی استوار است.