نظم اجتماعی اسلام برمبنای اصل جهانشمول و برادری انسانهاست. اسلام میکوشد سعادت، کامیابی و خیر را برای فرد و جامعه تضمین کند. در این نظام هیچ جایی برای هیچگونه جنگ طبقاتی بین افراد و جامعه وجود ندارد. نظام اجتماعی اسلام جمعی است و زندگی اجتماعی را ترجیح میدهد و خواستار عبادت جمعی است. اجتماعی که در آن همگان یک مرجع غایی، یکجهت و یک مرکز دارند و در تمام نقاط جهان همزمان یک ماه را روزه میگیرند و بهعنوان یکی از تکالیف اصلی مسلمانی، همزمان به حج میروند.
همچنین اسلام بر مسئولیت فردی تأکید زیاد دارد و از پیشرفت فرد غافل نیست؛ در همان حال، تمام افراد را در یک کل واحد، یعنی جامعۀ اسلامی، سازمان میبخشد. قانونی یکسان، امور زندگی و انسانها را در هر طبقه و کشوری که باشند، سامان میدهد.
در این بافت است که باید دیدگاهی را تشریح کنیم که مکرر در ادبیات غربی تبیین میشود؛ اینکه اسلام نهتنها یک دین بلکه در آن واحد یک دین و یک دولت است.
هگل نتیجه میگیرد: «چهبسا گوهر اخلاقیات اسلامی کامل باشد. آنچه باید تمایلی درونی باشد، موضوعی برای نظم بیرونی میشود. هیچ نیازی به ارادهای نیست که به افعال اخلاقی امر کند، بلکه بهصورت ارادی آنها را انجام میدهد؛ زیرا از درون به آنان امر میشود، چون امر بیرونی و درونی از نظر قانونی و حس اخلاقی هنوز تفکیک نشده است. اینچنین است که یک وحدت تقسیمنشده را شکل میدهند. دین و دولت نیز چنیناند.»
دراینباره «مونتسکیو» در کتاب خود «روح قوانین»، تأکید کرده است که جامعۀ بدون قانون، جامعه نیست و هر جا که قانون است، حکومتی نیز باید باشد. او دیدگاهش را بر ملاحظات بایبلی و قرآنی و قوانینی که خدا وضع نمـوده است، استوار کرده است: «خـداوند خالق و حافظ قوانین را وضع نمود؛ زیرا به حکمت و قدرت او مربوط میشود؛ چنانکه میبینیم، جهان همچنان وجود دارد و حرکات آن باید قوانینی تغییرناپذیر داشته باشد. اگر بتوان جهان دیگری غیرازاین تصور کرد، آن جهان نیز با قوانین پایدار خواهد گشت یا نابود خواهد شد.»
مفسران قدیمتر نظیر ابنکثیر در تفسیر آیۀ ۵۹ سورۀ نساء میگوید: «حاکم، الله است. تنها او قانونگذار است.»
جصاص در تفسیر آیۀ ۶۵ سورۀ نساء میگوید: «نقش شریعت پیوندی وثیق با عقاید اسلامی دارد و بدون فرمانروایی، شریعت اسلامی وجود ندارد.»
محمد غزالی (۱۹۱۷-۱۹۹۶م)، از علمای ازهر، تأکید میکند که الله یگانه قانونگذار است و امت باید حکومت شورایی تأسیس کند.