نویسنده: عبیدالله نیمروزی

پیمان صلح و پایان کار سلطان

بالاخره پس از جنگ‌های خونین و پی‌درپی پنج‌ساله در سال ۱۹۹۲م، در محل «رمله» هنگامی‌که هر دو حریف خسته‌وکوفته بودند، پیمان صلح انجام گرفت. بیت‌المقدس و دیگر شهرها و قلعه‌ها مثل سابق در تصرف مسلمانان باقی ماندند و فقط در بندر مشهور «عکه» منطقهٔ کوچکی در تصرف مسیحیان گذاشته شد و بقیهٔ همۀ کشور در تصرف سلطان صلاح‌الدین بود و خدمتی که صلاح‌الدین به گردن خود گرفته بود، بلکه به تعبیری دیگر کاری که خداوند متعال مسئولیت آن را به عهدۀ وی گذاشته بود، به پایان رسانید.
مورخ مسیحی موفقیت سلطان و ناکامی صلیبیان را چنین ذکر نموده است: جنگ مقدس به پایان رسید و جنگ‌های پی‌درپی مسیحی تمام شد. در ماه ژوئیه سال ۱۱۸۷م، پیش از فتح (حطین) در غرب دریای اردن، یک اینچ زمین در تصرف مسلمانان نبود و هنگامی‌که در سپتامبر ۱۱۹۲م، پیمان صلح انجام گرفت در این زمان از «صور» گرفته تا «یافای»، به‌استثناء منطقه‌ای جزئی در کنار ساحل، بقیهٔ تمام کشور در تصرف مسلمانان بود. به ندای پاپ رُم، کلیهٔ جهان مسیحیت مسلح شده بودند. قیصر فردریک پادشاهان انگلیس و فرانسه و صقیله استرایا و دیوک، کالیوپولد، برگندی، کانت فلاندر و صدها نفر از معروف‌ترین «بیرن» و نائت‌های تمامی قبیله‌های مسیحی و پادشاهان مسیحی بیت‌المقدس و فلسطین و دیگر حاکمان مسیحی کشور و سرداران منطقه داویه و البیطار، خلاصه همگی با فعالیت شدید و جدیت کامل به جنب‌وجوش افتادند و می‌خواستند سلطنت مسیحی‌ای که در اورشلیم نزدیک به فروپاشی بود را از نو زنده نموده و به تصرف خود نگه‌دارند اما می‌بینیم که سرانجام آن چه شد؟ در همین دوران، قیصر امپراطور روم، فردریک درگذشت. پادشاهان انگلیس و فرانسه کشورهای خود را منظم کردند و بسیاری از اشراف و دوستان سرشناس آنان در سرزمین ایلیا با خاک یکسان شدند؛ اما با توجه به همۀ این فعالیت‌ها، اورشلیم به تصرف سلطان صلاح‌الدین ایوبی درآمد، فقط در ساحل عکه منطقۀ کوچکی برای نمونه در تصرف مسیحیان باقی مانده بود.
در جنگ سوم صلیبیان، کلیۀ نیروهای مسیحی به مقابله با مسلمانان آمدند، اما صلاح‌الدین که اراده و استقامتش مانند دیواری آهنین بود، کسی نتوانست او را از جای خویش تکان دهد. سربازان صلاح‌الدین با توجه به اینکه در اثر چندین ماه جنگ خسته شده بودند، کوچک‌ترین سخنی که دال بر شکایت و ناراحتی آنان باشد بر زبان نیاوردند و در زمان هیچ حمله‌ای در اجرای دستور فرماندهان خود سهل‌انگاری نمی‌کردند. اگرچه در سرزمین‌های دوردست دجله، ممکن بود حکامی که در تبعۀ سلطان بودند بر اثر ارسال فراوان کمک‌ها مقداری خسته شده باشند؛ اما به هر کیفیت هر یک از این حکام لشکر خود را باکمال دل‌سوزی و فداکاری برای پشتیبانی سلطان حاضر می‌کردند. آخرین جنگی که در «ارسوف» انجام گرفت، سربازان موصل مردانگی و فداکاری مهمی از خود نشان دادند و در بیشتر این پیکارها، اعتماد سلطان بر مردانگی و غیرت لشكر مصر و عراق بود و همین‌طور ارتش مرکزی و شمال شام پشتیبانی مهمی انجام دادند.
مسلمانان کُرد، ترکمن، عرب مصر که از ابتدای نبرد خدمت‌گزار سلطان بودند و به کوچک‌ترین اشارۀ وی حاضر می‌شدند. با توجه به این‌که سلطان از نژادی دیگر بود و سربازانش مجموعه‌ای از نژادهای مختلف، اما سلطان بامهارت رهبری و مدیریت خویش همه را مانند شیر و شکر به هم‌آمیخته کرده بودند و تمام لشکر مانند جسمی واحد به نظر می‌آمد. گرچه یکی دو مورد مشکلاتی در وحدت ارتش به وجود آمد و حتی بسا اوقات در مراحل حساس بین سربازان تفرقه‌هایی به وجود می‌آمد؛ اما با توجه به همۀ این مشکلات و سرپیچی، در محل یافا، همۀ این نژادهای مختلف تا فصل پاییز ۱۱۹۲م، تابع دستور سلطان بودند؛ چنان‌که از سال ۱۱۸۷م، سلطان آن‌ها را برای جهاد در راه خدا خواسته بود تا آخرین لحظات تابع فرمان وی بودند. نه حاکم استانی، سرپیچی از دستور می‌کرد و نه سرداران قبایل از پرداخت مالیات و جزیه سرپیچی و شورش می‌نمودند.
اگرچه توقعاتی که مردم از خیرخواهی وی داشتند، توسط مشکلاتی که در این میان پیش‌آمده بود، امکان از بین رفتن اعتماد و افزایش سوءظن وجود داشت؛ اما فقط نافرمانی اندکی از یکی از بستگان سلطان در عراق سرزده بود و او هم بلافاصله به عذرخواهی رو آورد. این‌همه کنترل سلطان، دال بر رهبری ماهرانۀ او در مسائل مملکت‌داری بود. پس از به پایان رسیدن مشکلات جنگِ پنج‌ساله، سلطان صلاح‌الدین ایوبی یگانه فرمانروایی بود که از کوهستان کردستان تا صحرای سوریه حکومت می‌کرد و خارج از این محدوده، پادشاه کردستان، حاکم ارمنی، سلطان قونیه و قیصر قسطنطنیه علاقه داشتند که سلطان صلاح‌الدین را دوست و همکار خود بدانند؛ اما سلطان زیر بار منت هیچ‌یک از این‌ها نمی‌رفت؛ زیرا آن‌ها در زمان جنگ به وی کمک ندادند، ولی بعد از فتح برای تبریک، خدمت سلطان حاضر شدند و همۀ این کار را سلطان به‌تنهایی انجام داده بود و فقط در همین اواخر برادرش «العادل» شریک کار وی شده بود؛ اما کسی نمی‌توانست ثابت کند که یکی از حکام و فرماندهان که با سلطان همکاری و او را پشتیبانی می‌کرد از این راه بر سلطان مسلط شده باشد.
سلطان شورایی به نام مجلس جنگ تشکیل داده بود که به کارهای مهم لشکری و نظامی تصمیم می‌گرفت و گاه چنین می‌شد که بر رأی درست سلطان آراء نادرست دیگران غالب می‌شد؛ چنانکه در صور و عکه چنین عملی انجام گرفت؛ اما نمی‌توان ثابت کرد که اثر اندیشۀ یکی از اعضاء مجلس بیشتر از اثر رأی سلطان باشد؛ زیرا برادر، برادر زادگان، رفقای قدیمی، حکام زیردست، قضات زیرک و محافظه‌کار، وزرای معتقد، وُعّاظ متعصب و ملاهای منطقه همگی متفق بودند که باید جهاد انجام گیرد و همه باکمال صداقت و دل‌سوزی به‌اندازۀ صلاحیت و نیروی خود به رهبر مسلمانان کمک می‌کردند؛ اما هیچ‌یکی از ایشان فراموش نکرده بود که رهبر کیست؟ یعنی کسی دیگر خیال رهبری نداشت. در این مراحل حساس و زمان فداکاری و غلبه بر مشکلات، فقط یک مغز متفکر و تصمیم‌گیرندۀ ماهری وجود داشت که تمام‌کارها را سروسامان می‌داد و آن شخص سلطان صلاح‌الدین بود.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version