انسان به طور طبیعی مال و ثروت را دوست دارد. خداوند در قرآن به این خصلت انسانها اشاره کرده است: «وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ؛ و همانا او علاقهی فراوانی به مال [دنیا] دارد.» [العاديات: ۸]
پیامبر (صلیالله علیه و سلم) نیز بخل و طمعورزی انسان را اینگونه بیان کرده است: «اگر انسان دو دره مال داشته باشد، حتماً دنبال سومی میرود. شکم آدمیزاد را جز خاک چیزی پر نمیکند.» (ترمذي، كتاب الزهد: ٢٣٣٧)
وقتی باور به خداوند در خون انسان جوشید، او را از حرص، طمع و خودخواهی میرهاند و به فراخیهای ایثار و فداکاری راه مینماید. به او میآموزد که زندگی را تنها برای خود نخواهد و سعادت خود را در گرو سعادت دیگران بداند.
همین باور بود که صحابی را مجبور کرد چراغها را خاموش کند، فرزندانش را گرسنه بخواباند و غذای آنها را به مهمان رسول خدا بدهد. وقتی صحابی فردا نزد پیامبر خدا رفت، پیامبر به او گفت: «خداوند از کار فلان مرد و فلان زن تعجب کرده است.» سپس خداوند در شأن آن صحابی این آیه را نازل نمود: حشر: ۱. (بخاري، كتاب التفسير: ٤٨٨٩)
۴. وجدان بیدار
وقتی انسان معتقد شد که خداوند پنهان و آشکار را میداند و در هر حالتی مراقب اوست، از گناه دوری میکند؛ زیرا گناه به ضعف قلب گناهکار دلالت دارد. وجدان بیدار، صاحبش را از ارتکاب معاصی باز میدارد؛ دزدی نمیکند، خیانت نمیکند بلکه با وجود فقر و تنگدستی برای خزانههای طلا و نقره امین خواهد بود.
مسلمان راستین با رسوخ عقیدهی توحید در قلبش، وقتی لحظهای غفلت او را در خود میگیرد و مرتکب گناهی میشود، به راه درست باز میگردد، وجدانش بیدار میشود و به توبه میشتابد. پیامبر )صلیالله علیه و آله و سلم( با دعوت توحید خود، نمونههایی از وجدان بیدار را تربیت نمود که نظیر آن را نخواهیم یافت.
ماعز بن مالک اسلمی بعد از ارتکاب زنا نزد پیامبر (صلی الله علیه وسلم) آمد و به ایشان گفت: «من زنا کردم.» پیامبر (صلی الله علیه وسلم) از روی محبت هربار صورتش را از او میگرداند اما ماعز دوباره میرفت و میگفت. تا اینکه پیامبر (صلی الله علیه وسلم) به او گفت: «آیا دیوانه هستی؟» ماعز گفت: «خیر.» پیامبر گفت: «آیا ازدواج کردهیی؟» گفت: «بله.» پیامبر (صلی الله علیه وسلم) گفت: «ببرید و سنگسارش کنید.» ( بخاری، حدود:۶۸۱۵)
زنان نیز در این میدان از مردها کم نبودند. زنی از قبیله غامدی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و گفت: «من زنا کردهام، من را پاک کنید.» پیامبر او را نپذیرفت. روز بعد آمد و از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسید: «چرا من را رد کردید؟ آیا میخواهید مثل ماعز با من رفتار کنید؟ به خدا سوگند من حامله هستم.» پیامبر گفت: «برو تا وقتی طفلت به دنیا بیاید.» وقتی ولادت کرد، کودک را در پارچهای پیش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آورد و گفت: «این کودک را به دنیا آوردم.» پیامبر گفت: «برو او را شیر بده تا وقتی نان بخورد.» وقتی کودک به نانخوارگی رسید، او را با تکه نانی که به دست داشت، پیش پیامبر آورد. پیامبر کودک را به مردی داد و زن را به سنگسار شدن دستور داد. (مسلم، حدود: ۱۶۹۵)
انسانهایی با چنین وجدانهای بیدار سرمایههای جوامعاند؛ کسانی که میتوان بدون نگرانی به آنها وظیفه سپرد و ترسی از خیانت یا کمکاری نداشت.
۵. رهایی از ظلم
اسلام دین میانهرو است و باور توحیدی آن در مقابل خواهشات هیچکس سر خم نمیکند. این عقیده با خود عدالت را از آسمان فرود آورد و چترش را بر زمینیان گستراند. خداوند ظلم را همانطور که بر خود حرام کرد، بر مخلوقات نیز حرام داشت و آن را تاریکی از تاریکیهای قیامت خواند.
از جهت ربانی بودن عقیده و شریعت اسلامی، ظلم نه تنها بین دوستان ممنوع است بلکه از حرمتشکنی و زیادهروی در مقابل دشمنان نیز منع شده است. خداوند میفرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»؛ ترجمه: «اى كسانى كه ایمان آوردهاید، براى الله به عدل برخیزید [و] به عدالت گواهی دهید؛ و البته نباید دشمنی یک گروه شما را بر آن دارد كه عدالت نكنید. عدالت كنید كه این [کار] به پرهیزگاری نزدیکتر است؛ و از الله پروا دارید [كه] بیتردید، الله به آنچه انجام مىدهید، آگاه است.» [المائدة: ۸]
یعنی فرد مؤمن باید در برخورد خود با موافقین و مخالفین، دوست و دشمن شخصیتی میانه داشته باشد. کینه و بدخواهی نباید چنان به او غلبه کند که پا را فراتر از حد عدالت بگذارد و به حیطه ستمگری روی آورد.
در این باور، همانطور که کینه نمیتواند بهانهای برای ظلم باشد، خویشاوندی نیز همین داستان را دارد. دلسوزی و مهربانی نسبت به کسی نباید شخصیت مسلمان را به بیعدالتی سوق دهد. خداوند میفرماید: «وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ»؛ ترجمه: «و کسانی را که [فقیرند و] سحرگاهان و شامگاهان پروردگارشان را میخوانند [و] خشنودی او را میطلبند [از مجالس خود] طرد نکن [تا به بزرگان مشرکان توجه کنی]؛ نه چیزی از حساب آنها بر عهدهی توست و نه چیزی از حساب تو بر عهدهی آنهاست که [بخواهی] آنها را [از پیرامونت] طرد کنی و از ستمکاران شوی.» [الأنعام: ۵۲]
پیامبر (صلیالله علیه و سلم) تلاش فراوان کرد تا این ویژگی در میان یارانش نهادینه شود. زمانی که زنی از قبیله مخزوم دزدی کرد، مخزومیها حضرت اسامه بن زید را برای شفاعت نزد پیامبر (صلی الله علیه و سلم) فرستادند تا به خاطر نزدیکیاش به پیامبر، از مجازات زن منصرف شود. پیامبر (صلی الله علیه و سلم) از این امر به خشم آمد و اسامه را سرزنش نمود و سپس خطبهای ایراد کرد: «ای مردم! مردمان قبل از شما گمراه شدند؛ زیرا وقتی انسان شریفی از آنها دزدی میکرد، رهایش میکردند و وقتی ضعیفی میدزدید، مجازاتش میکردند. قسم به خدا! اگر فاطمه دختر محمد دزدی میکرد، محمد دست دخترش را میبرید.» (بخاری، حدود: ۶۷۸۸)
در نهایت، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دست آن زن را قطع کرد تا حق ثابت بماند و عدل برپا شود.
۶. برادری و مساوات
برابری و برادری تا هنگامی که عدهای ارباب و گروهی خدمتکار باشند، تحقق پیدا نمیکند. از بالا به پایین نگاه کردن و مردم را چون زیردست و بنده تلقی کردن، همیشه باعث اختلاف طبقاتی، بیعدالتی و ظلم خواهد بود. بردهداری و غلامپروری در جاهلیت عرب و دیگر تمدنهای آن زمان در همین امر ریشه داشت. اینکه همیشه عدهای افراد خاص به عنوان نمایندگان خدایان، رعیت را ناچیز پنداشته و متکبرانه به آنها امر و نهی میکردند. رعیت هم با تسلیم بودن در مقابل چنین باورهایی زبان از کام نمیکشیدند و نابرابری را به عنوان تقدیر بدوش میکشیدند.
این اوضاع با آمدن باور توحیدی اسلام دگرگون شد. اسلام خدایان را جعلی معرفی کرد و گفت همه در حقیقت زیر سایه یک رب و معبود جمع هستید. خداوند میفرماید: «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»؛ ترجمه: «[ای پیامبر،] بگو: «ای اهل کتاب، به سوی سخنی بیایید که میان ما و شما عادلانه است [و انحرافی از حق در آن نیست:] که جز الله را عبادت نکنیم و چیزی را [در قدرت و تدبیر] با او شریک نسازیم و برخی از ما برخی دیگر را به جای الله، معبود نگیرند». اگر آنان [از این دعوت] روی گرداندند، پس [ای مؤمنان، به آنان] بگویید: «گواه باشید كه ما تسلیم [اوامر الهی] هستیم.» [آل عمران: ۶۴]
وقتی انسان میپذیرد که همه در مقام بندگی با هم برابرند و پیروز کسی است که تقوای بیشتری دارد، بت کبریا و غرورش فرو میریزد، شکسته و نرمخو میشود، سیاه و سفید، قوی و ضعیف برایش یکی خواهد بود و هر بار که بیعدالتی را انجام دهد به یاد قدرت پروردگارش میافتد و کرنش میکند.
پیامبر (صلیالله علیه و سلم) در دعایی میگوید: «ای پروردگار! رب ما و رب هر چیزی و صاحبش، من گواهم که تو الله هستی، واحدی و شریک نداری. من گواهم که محمد بنده و فرستادهی تو است. ای رب ما و رب همه چیز و مالک آنها، من گواهم که بندگان همه برادرند.» (مسند احمد: ۴/۳۶۹)
پایان
این ویژگیها ثمرهی باور به توحید و خداوندی یگانه است. درک این موارد انسان را به داشتن روحی آزاد و شخصیتی معتدل یاری میرساند. شاید جریانها یا اندیشههای زیادی به موارد یاد شده دعوت بدهند اما هیچ کدام محرک یا انگیزه واقعی را به انسانها نمیدهند. در حالی که باور توحید، مردم را به اصلیترین هدف از خلقت که همانا کسب رضای خداوند است، راهنمایی میکند.