ابوذر در الربذه، زندگی زاهدانه و سادهای را دنبال میکرد و همان شیوهای را که رسول خدا ﷺ اتخاذ کرده بود، ادامه داد. ابوبکر بن المنکدر نقل میکند که حبیب بن مسلمه، امیر شام، ۳۰۰ دینار برای ابوذر فرستاد و به او گفت که با آن نیازهای خود را برطرف کند. ابوذر پاسخ داد: «این را به او بازگردان، آیا کسی را نیازمندتر از ما نیافتهای؟ ما سایهای داریم که در زیر آن پناه میگیریم، چند گوسفند داریم و خدمتکاری که به ما خدمت میکند؛ من میترسم که بیشتر از این بگیرم.»
جعفر بن سلیمان نقل میکند که مردی به دیدار ابوذر رفت و پس از نگاهی به اطراف خانهاش پرسید: «وسایل زندگیات کجاست؟» ابوذر پاسخ داد: «ما خانهای داریم که کالاهای نیکو را به آنجا میفرستیم.» آن مرد گفت: «اما مادامی که اینجا هستی، باید وسایلی داشته باشی. ابوذر گفت: صاحب خانه نمیگذارد که ما در اینجا بمانیم.»
عبدالله بن سیدان روایت میکند که ابوذر گفت: «در مال انسان، سه شریک وجود دارند: اول، قضا و قدر الهی که بدون اجازه از تو، مالت را چه به خیر و چه به شر، با بردن یا مرگ تو از تو میگیرد. دوم، وارثی که منتظر است تا تو بر بستر مرگ بیفتی و سپس مالت را در حالی که تو ناتوان هستی، برباید. سوم، خود تو هستی؛ پس اگر میتوانی، از دو شریک دیگر ضعیفتر نباش.» خداوند میفرماید: «لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُوا مِن شَيْءٍ فَإِنَّ الله بِهِ عَلِيمٌ؛ هرگز به حقیقت نیکوکاری نمیرسید مگر اینکه از آنچه دوست دارید در راه خدا انفاق کنید و خداوند از آنچه انفاق میکنید، آگاه است.»
ابوذر شتری داشت که بیش از سایر اموالش به آن علاقهمند بود. اما او حتی آن شتر را نیز به عنوان صدقه بخشید. ثابت البنانی میگوید: «ابودرداء خانهای ساخت. وقتی ابوذر از کنار آن گذشت، پرسید: “این چیست؟ خانهای میسازی که در نهایت ویران خواهد شد. دیدن تو در خرابهای برایم بهتر است تا اینکه تو را در این حالت ببینم.”» ابواسماء میگوید: «به دیدار ابوذر در «الربذه» رفتم. همسر سیاهپوست و ژولیدهاش در کنارش بود و بوی خوشی از او استشمام نمیشد. او گفت: “آیا میبینید چه توصیهای به من میشود؟ به من میگویند به عراق بروم، جایی که وقتی به آنجا برسم، مردم با دنیا و اموالشان به سمت من خواهند آمد. در حالی که دوست عزیزم، رسولالله (صلیاللهعلیهوسلم)، به من گفته است: در مقابل پل جهنم، راهی لغزنده وجود دارد و ما هنگام عبور از آن، اگر بارمان سبک باشد، بهتر نجات مییابیم تا زمانی که بار سنگینی داشته باشیم.”»
وصایا و نصیحتهای ارزشمند حضرت ابوذر
سفیان ثوری میگوید: ابوذر در کنار کعبه ایستاد و فریاد زد: «ای مردم! من جندب غفاری هستم. به سوی این برادر ناصح و مهربان بشتابید.» مردم دور او جمع شدند. او پرسید: «آیا یکی از شما برای سفر، توشه و کالاهای لازم را فراهم نمیکند؟» آنها پاسخ دادند: «چرا.» ابوذر گفت: «پس سفر قیامت دورترین سفر است؛ برای آن توشهای ببرید که نیاز دارید.» آنها پرسیدند: «چه چیزی برایمان نیاز است؟» ابوذر پاسخ داد: «برای امور بزرگ آخرت، حج کنید. در روزهای گرم، روزه بگیرید چرا که زندگی پس از مرگ طولانیتر است. دو رکعت نماز شب بخوانید به خاطر تاریکی قبر. کلمه خیر بگویید و در برابر کلمه شر سکوت کنید، به خاطر ایستادن در آن روز بزرگ. مال خود را صدقه دهید تا از سختیهای آن روز نجات یابید. دنیا را به دو قسمت تقسیم کنید؛ قسمتی برای طلب روزی حلال و قسمتی دیگر برای آخرت. آنچه به شما زیان میزند و سودی ندارد، ترک کنید.»
سپس با صدای بلند گفت: «ای مردم! طمع و حرصی که هرگز به آن نخواهید رسید، شما را نابود میکند.»
نافع طاحی میگوید: «به ابوذر رسیدم. او از من پرسید: “اهل کجایی؟” گفتم: “عراقی هستم.” پرسید: “عبدالله بن عامر را میشناسی؟” گفتم: “بله.” ابوذر گفت: “او همراه و ملازم من بود، سپس خواستار امارت شد. وقتی به بصره رفتی و او را دیدی، اگر پرسید نیازت چیست، به او بگو مرا رها کن، من فرستادهی ابوذر هستم. او به شما سلام رسانده و گفته است: ما خرما میخوریم و آب مینوشیم و همانند شما زندگی میکنیم.” وقتی به بصره رفتم و او را دیدم، پرسید: “نیازی داری؟” گفتم: “مرا رها کن، خدا تو را اصلاح کند.” سپس گفتم: “من فرستادهی ابوذر هستم.” وقتی این جمله را بر زبان آوردم، ترس در دلش نشست. او سلام رساند و گفت: ما خرما میخوریم و آب مینوشیم و همانند تو زندگی میکنیم.” سپس سرش را در گریبان فرو برد و بسیار گریست.
کوچ ابدی فرا رسید
پس از یک عمر زندگی پر از زهد، بخشندگی و عبادت، حضرت ابوذر در بستر مرگ خوابید تا روح خود را به خالقش تقدیم کند و به دوست گرامیاش، رسولخدا (صلیاللهعلیهوسلم) و یارانش در بهشت، بر روی تختهای روبروی یکدیگر، ملحق گردد.
امام ابن کثیر، مرگ حضرت ابوذر را اینگونه توصیف میکند: ابوذر به «الربذه» رفت و در آنجا اقامت گزید. در ماه ذیالحجه سال ۳۲ هجری، در حالی که تنها همسر و فرزندانش کنارش بودند، جان به جانآفرین تسلیم کرد. خانوادهاش توانایی دفن او را نداشتند، تا اینکه عبدالله بن مسعود به همراه جمعی از یارانش از عراق به آنجا آمدند. برخی گزارشها حاکی از آن است که آنان پس از مرگ ابوذر به محل رسیده، مراسم غسل، کفن و دفن او را انجام دادند و به خانوادهاش دستور دادند که گوسفندی ذبح کرده و از آنها پذیرایی کنند. عثمان بن عفان نیز خانوادهی ابوذر را تحت حمایت خود قرار داد.
بدین ترتیب، خداوند مؤمن را در خانوادهاش حفظ میکند، همانطور که او در آشکار و پنهان خداوند را حفظ کرده و در شادی و ناخوشی اوامر او را اطاعت میکرده است.
خداوند از حضرت ابوذر (رضیاللهعنه) و سایر صحابهی رسولالله (صلیاللهعلیهوسلم) راضی و خشنود باد.