در بحث ناامیدی عوامل بسیاری در بروز و وقع آن نقش مخرب دارد و هر کدام آنها به فراخور علةالعلل بودنش ماندگارتر و کوبندهتر است و درمان برخی از آنها زمان بیشتر میبرد و راه علاج قویتر میجوید. یکی از علتهای دچارشدن فرد به ناامیدی شکستهای پیهم در زندگی کاری و شخصی و ناکامماندن در تلاشهایش است. در این بخش به همین مورد و گوشهای از نوع ناامیدی میپردازیم و کنهاش را وارسی مینماییم.
۲. شکستهای پیهم
انسان را خداوند کوشنده و فعال آفریده است. همیشه سعی میکند به موفقیتها دست یابد و بر قلههای بلند صعود نماید. دست از تلاش برنمیدارد و همواره گامبهگام جلوتر و پیشتر میرود تا به آنچه میخواهد برسد و در دستان خودش نتیجهی زحمتها و تلاشهایش را لمس کند و حس خوشی موفقیت را زیر دندانش مزهمزه نماید.
دست به هر کاری میزند و هر شغلی را آغاز میکند تا در همان مسیری که برایش ذوقپرور و شوقانگیز است، قرار بگیرد و گامزن شود؛ به اصطلاح همان کاری را پیدا کند که برایش آفریده شده است و راحت میتواند در آن عرصه پیشرفت کند و به بالابالاها برسد. پیچوخمهایش را سریع بلد میشود و در زمان اندک توفیق کسب نتایج عمیقی را خواهد داشت؛ زیرا انسان با همین تلاش و کوشش وقفهناپذیر و مستدام زنده است و زندگی میکند و ایستایی و توقف و ماندن در یکجا با خلقوخوی و سرشت و فطرتش ناسازگار و چپ است.
اما گاهی هر تلاشی به دروازهی بسته میخورد و مثل انداختن سنگ در تاریکی میباشد که نه هدفش مشخص است نه نشانهی دقیق گرفته میشود.
موانعی بر سر راه قرار میگیرد و قد میکشد که نه میدانی چرا چنین شد نه میتوان کسی را ملامت کنی و مقصر بکشی تا حداقل اندکی از بار خاطرت را بر سر او خالی کنی.
در چنین احوالی در کنار تمام آسیبهای روحی و روانی متعدد و پریشانی و سرگردانی، یکی هم ناامیدی است؛ ناامیدی که از شکست، از برگشت، از پسافتادن، از غلطیدن، از لغزیدن، از افتادن، از زخمی شدن، از به در بسته خوردن و از به بنبست رسیدن عاید حال انسان میشود و تا بندبند وجودش ورود میکند و ذرهذره مثل خوره درونش را میخورد.
وقتی به حجم تلاشهایش نگاه میکند، همهچیز را مرتب و منظم میبیند. وقتی به راهی که رفته نگاه میکند، آدرس را درست میبیند. وقتی هدفش را بررسی میکند، پاک میبیند. وقتی گامهایش را میشمارد، بسیارش میبیند. اما اینکه چرا نشد، چرا نتیجه نداد، چرا ثمربخش نشد، چرا سود نکرد، چرا نهال کوشش و تلاشش خشکید، چرا جوانهی زحمتهایش پژمرد و چراهای بسیاری که جواب ندارد و تنها تلقین ناامیدی میکند و روحیه را ضربه میزند و فرم و استایل مقاومت شخص را بههم میریزد و بدشکل و بدقوارهاش مینماید.
انسان از مجموعهی احوالات و درونیات خلق شده است و گاهی دچار احوال منفی و انقباضی میشود و یکی از آنها همین ناامیدی است. البته این نوع ناامیدی مؤقتی و مقطعی است و خیلی سریع درمان میشود. ولی مهم همان دورانی است که این بیماری دامن جانش را میگیرد و نفسش را در حلقش حبس میکند.