دنیا مکان بهکارگیری اسباب و بررسی هر چیز و هر رخدادی با قوت عقل و درایت است. چیزهای کمتری وجود دارد که از محدودهی عقل و خردمندی خارج باشد. البته مباحث دینی و عقیدتی و باورهای اسلامی بیرون از این بحث است؛ منظور ما تنها روی مواردی متمرکز است که در چهاردیواری عقل و محدودهی آن قرار دارد؛ ازهمینرو، در این نوشته خواهان به تصویر کشیدن یکی از علتهای ناامیدی میگردیم که ناشی از برخوردهای شخصی یا متأثر از احوال بیرونی است.
اگر دقیقتر به واکاوی بپردازیم، درمییابیم که ناامیدی یک حالت گذراست که برای فرد پیش میآید و در گیرودار برخی حوادث جزئی یا مهم برایش عارض میشود؛ در نتیجه باعث میشود فرد احساس ناامیدی و افسردگی کند و سیستم ذهنیاش و به تبع آن، سیستم جسمیاش تحت تأثیر قرار بگیرد و اختلالاتی در کنشها و واکنشهایش پیش بیاید. یکی از این عوامل و علل مخفی در بروز ناامیدی، سرکوفتهایی است که فرد در کودکی و در داخل خانواده دچارش شده است و اکنون و در دوران جوانی و بزرگسالی در خلقوخویش بروز کرده است.
۱. سرکوفتهای خانوادگی
خانواده، به عنوان نخستین محیط آموزشی کودک، بستر اساسی تربیت و شکلگیری آیندهی او را فراهم میکند. تجربیات کودکی، مانند میزان محبت دریافتی، بر جای ماندگی عمیقی در روح کودک دارند. کمبود مهر و محبت در دوران کودکی میتواند به یک خلأ دائمی در قلب فرد تبدیل شود. اگر کودکی احساس کند که بار اضافی بر خانواده است و با سخنان سرد و بیمهر والدینش بزرگ شود، ممکن است این باور را در خود پرورش دهد که او باری اضافه بر دوش جامعه است. این احساس میتواند به نیاز مداوم به توجه و محبت از دیگران منجر شود. اگر نیازهای عاطفی او برآورده نشوند، ممکن است دچار شکستگی روحی شود و به این نتیجه برسد که هرگز موفق نخواهد شد، که این خود میتواند به ناامیدی عمیقی منجر شود. در نهایت، نوع تعامل و رفتار والدین با فرزندانشان میتواند یکی از عوامل ایجاد حس ناامیدی در فرد باشد. این رفتارها در بزرگسالی به طور واضحتری ظاهر میشوند و در رفتارهای فردی تأثیرگذار هستند.
کودکان در دامان والدینشان همچون بذری ناشکفته هستند که نخست در رحم مادر کاشته شدهاند تا به نهالی جوان و تروتازه تبدیل شوند و سپس در سرزمین خاکی دنیا به حیات خودشان ادامه بدهند و تحت مراقبت والدین به پختگی و استحکام ذاتی و بنیهی قوی برسند. در این فاصلهی مقاومشدن و دریافتکردن درک و شعور عقلانی برای به عهدهگرفتن مسئولیت خویش با استقلالیت تمام، والدین نقش مربی و سرپرست و مراقب کودکان را دارند تا آنان به درستی و صحت عقلانی و احساسی و جسمی پرورش یابند و از تمامی چیزهایی که نوع پرورش و تربیتشان را زیر سؤال میبرد یا تحت تأثیر قرارشان میدهد، باز دارند و راه نفوذی برایشان در وجود کودکان باقی نگذارند. اما در همین میان، مراقبت برای داشتن تربیت سالم و حفاظت از دچارشدن به آسیبهای ذهنی در کودکان، اگر برعکس تصور و پندار، خود والدین بشخصه باعث و بانی تقویت همین عوامل منفی و منفور در ذهن و روان کودکان شوند، جای شگفتی و وایلا دارد. وقتی باغبان تبدیل به دزد شود یا نگهبان جامهی سرقت به تن کند، دیگر فاتحه خوانده شده و مجلس عزا برپا شده است.
کودکی که در دستان والدین همچون موم نرم و شکننده است و به مراقبت شدید نیاز دارد تا در جهت رشد و تعالی ذاتی و فکری حرکت کند و آهستهآهسته استعدادها و پتانسیلهای ذاتی و درونیاش را شکل شکیل بگیرد، اما از نزدیکترین مراقبان و محافظان خودش سختترین و بدترین نوع استرس و اضطراب را دریافت میکند و تا اعماق وجودش رسوخ مییابد؛ تا جایی که این شکست و احساس ضعف حتی در بزرگسالی او را رها نمیکند و دامانش را برای همیشه یا حداقل طولانیمدت چسبیده است. در حدیث شریف آمده است که کودکان با فطرت سالم به دنیا میآیند و این نقش والدین است که آنان را به کدام جهت سوق میدهند و به کدامین آیین گرایشش میدهند.
پس یکی از علل وقوع ناامیدی در روان شخص ریشهی در کودکی وی دارد و حاصل کمتوجهی یا بیتوجهی والدین و اعضای خانواده نسبتبه شخص است که اکنون و در سنین بالاتر به شکل ناامیدی و حس شکست در شخص بروز کرده و زندگیاش را تحت شعاع قرار داده است.
بههمینخاطر بسیار لازم است که همیشه باید با عوامل منفی، شکننده و نابودگر مقابله کرد و ریشهاش را از بیخوبن خشکاند، اما نحوه و میزان برخورد با هر عاملی به مقتضای قدامت و رسوخ آن فرق عمیق دارد؛ بهطور مثال: همین علت سرکوفتخوردگی در کانون خانواده فرد را شدیداً در تلاطم آشفتگی و سراسیمگی غرق میکند و مثل نهالی که از بدو کاشتهشدن کج است، تا آخر کج میروید و بالا میرود و با گذشت هر روز، کجتر و قویتر میشود نه راستتر و رعناتر.
ازهمینرو، رفتن به جنگ این مورد و درآوردن ریشهاش نسبت به سایر علل آنی و مؤقتیِ ناامیدی، مقداری زمانبرتر و وقتگیرتر است، اما با مقاومت، مداومت و استمرار در پلان بهبود شخصیت و سرآغاز زندگی دوباره مملو از امید و شادی، کار نشد ندارد و تمام علتهای ناامیدی با پیشگرفتن راههای علاج آن درمان و مداوا میشود و صحت و سلامت روانی برای برگشتن به جامعه و ادامهدادن به زندگی دوباره در کالبد شخص جان تازه میگیرد و نیرو و قوتش تجدید میشود.