نویسنده: سید مصلح الدین
هنگامی که «معتصم» پس از وفات برادرش «مأمون» به خلافت رسید، امپراتور قسطنطنیه «ثیوفیلوس» تصمیم گرفت تا با مسلمانان پیمان صلح ببندد. در این راستا، هیئتی به ریاست «یوحنا نحوی»، یکی از بزرگ‌ترین علمای آن عصر که به زبان عربی تسلط داشت، به بغداد فرستاده شد تا با معتصم ملاقات کند. این هیئت، که هدایای گران‌بهایی به همراه داشت، دو هدف داشت: اول، انعقاد پیمان صلح دائمی میان خلیفه و قیصر، و دوم، بازگرداندن «منویل»، فرمانده بیزانسی که به دربار خلافت پناه برده بود، به قسطنطنیه. هیئت توانست هدف دوم را محقق کند، اما در رسیدن به هدف اول ناکام ماند. در نتیجه، معتصم تصمیم گرفت به جای پیمان صلح، صد اسیر نصرانی را آزاد کرده و تا حدی قیصر را خشنود سازد.
پس از شکست در انعقاد پیمان صلح، ثیوفیلوس به جنگ شهر مرزی «زبطره» رفت، آن را تصرف و ویران کرد، و بسیاری از ساکنانش را کشت. او همچنین درخواست معتصم برای پایان دادن به خونریزی را نادیده گرفت. در پاسخ، معتصم جنگ اعلام کرد و برای گرفتن انتقام به سمت اراضی رومیان رهسپار شد و به محاصره شهر «عموریه» (اموریوم)، بزرگ‌ترین شهر روم در آسیای صغیر، پرداخت. پس از چندین حمله ناموفق و دفاع سخت رومیان، معتصم تصمیم گرفت محاصره را تا سقوط شهر ادامه دهد.
امپراتور درخواست صلح جدیدی فرستاد که معتصم رد کرد و سفیران او را بازداشت نمود. محاصره شهر پنجاه و پنج روز به طول انجامید و در نهایت شهر به دست مسلمانان افتاد. معتصم، بر خلاف ثیوفیلوس، از شدت عمل و قساوت افراطی پرهیز کرد، اما مسیحیان را مجازات و شهر را ویران کرد. سپس سفیران را آزاد کرد تا پیروزی او را به امپراتور خبر دهند و گفت: «به سرورت بگو که دین اشغال زبطره را ادا کردم». این واقعه در سال ۲۲۳ هجری قمری مطابق با ۸۳۸ میلادی رخ داد.
کشمکش میان دولت عباسی و روم شرقی یک قرن دیگر ادامه داشت. در زمان امپراطور قسطنطین هفتم که طفلی بود و تحت نظارت مادرش ملکه «زوی کار بوبسینا» سلطنت می¬کرد، دربار قسطنطنیه سفیری به نزد خلیفه «المقتدر بالله» اعزام داشت و تقاضای صلح و بازخرید اسیران کرد.
تاریخ نویسان اسلامی حوادث این سفارت را برای ما بازگو می‌کنند و می‌گویند: دو نفر سفیر پادشاه روم در محرم سال ۳۰۵ هـجری به بغداد رسیدند، و مورد احترام قرار گرفتند. با تشریفات خاصی به حضور وزیر رسیدند و نامه‌ی قیصر را تسلیم نمودند. سپس آن‌ها را با همان تشریفات به نزد خلیفه بردند و رسالت خود را ایفا کردند.
خلیفه تقاضای قیصر را در آزاد‌ساختن اسیران پذیرفت، و آجودان مخصوص خود «مونس» را فرمان داد که ناظر بر آن باشد. خلیفه مونس را با سپاهی فرستاد تا در تمام شهرها که وارد می‌شود سمت حکمرانی آنجا را داشته باشد، و مأموریت خود را چنان که می‌خواهد انجام داده، سپس شهر را ترک گوید. یک صد و بیست هزار دینار هم به وی داد تا متقابلا اسیران مسلمین را آزاد کند.
مونس مأموریت خود را انجام داد، و هزاران نفر از اسیران را آزاد ساخت. مسئله‌ی آزادی اسیران طرفین انگیزه‌ی پاره‌ای از سفارت‌هائی شد که در خلال قرن سوم هجری میان دو طرف مبادله گردید، و منجر به انعقاد پاره‌ای از قراردادهای صلح‌جویانه شد. در زمان ملکه «زوی» حکمران رومی کلابریا (قلوریه) فرستادگان خود را به سوی خلیفه‌ی فاطمی مصر اعزام داشت و قراردادی میان طرفین بسته شد و بر اساس آن حکومت بیزانس تعهد نمود که سالانه جزیه‌ای به خلیفه‌ی فاطمی بپردازد. همچنین خلیفه تعهد سپرد که امرای مسلمان، جزیره‌ی سیسیل را از جنگ و نبردهای مستمر در (قلوریه) بازدارد. این پیمان‌ها مدتی میان طرفین استمرار داشت.
دیپلماسی اسلام در اسپانیای مسلمان مقامی بزرگ داشت، و این نیز به واسطه‌ی موقعیت آنچه از لحاظ خشکی و چه از لحاظ دریا بود که در مقابل دروازه‌های اروپای مسیحی قرار گرفته بود، و هم به خاطر روابط تجاری و سیاسی بود که با بیشتر دولت‌های مسیحی داشت.
در زمان عبدالرحمن ناصر، روابط دیپلماسی میان اسلام و دولت‌های بزرگ مسیحی به اوج خود رسید، و هیئت‌ها و سفارت‌های آن پیاپی به سوی اندلس روانه می‌شد. ماه صفر سال (۳۳۶ هـ. ۹۴۸م) نمایندگانی از طرف قسطنطین هفتم قیصر قسطنطنیه معروف به «ببورفيرو جنتوس» با هدایای پرارزشی به دربار عبدالرحمن ناصر آمدند. ناصر هم آن‌ها را با تشریفات خاصی پذیرفت. سفر نامه‌ی امپراتور را که به زبان یونانی نوشته بود به ناصر تقدیم داشتند.
نامه‌ی مزبور مهری طلائی داشت که در یک روی آن عکس حضرت عیسی بود و در روی دیگر عکس امپراطور را از بلور رنگارنگ خوش ترکیب ساخته بودند.
ترجمه‌ی نامه‌ی امپراتور چنین بود: «از قسطنطین و رومانین (رومانوس دوم پسر قسطنطین) که مؤمن به مسیح می‌باشند و دو پادشاه بزرگ هستند، دو پادشاه روم، به کسی که شایستگی افتخاری عظیم دارد، بزرگوار اصیل: عبدالرحمن خلیفه‌ی حاکم بر عرب در اندلس که خداوند او را پاینده بدارد.» فرستادگان امپراتور در آن روز سخت تحت تأثیر جلال و شکوه خلیفه و دربار او قرار گرفتند. بزرگان اسلام در این اجتماع علنی خطابه‌ها ایراد کردند. از جمله قاضی ادیب منذر بن سعید بلوطی بود. او خطابه‌ی جالبی مشتمل بر کارهای عبدالرحمن ناصر بالبداهه ایراد کرد و در آخر هم قطعه شعری در دم سرود.
هنگامی که فرستادگان امپراطور برگشتند، عبدالرحمن ناصر سفیرش هشام بن هذیل را با هدیه‌ی گران‌بهائی در معیت ایشان اعزام داشت تا مراتب مودت و اتحاد میان طرفین را مؤکد بدارد. این هیئت دو سال بعد مراجعت کردند در حالی‌که روابط بین طرفین را محکم نموده بودند. به دنبال آن سفیران پادشاه مسیحی دسته دسته به دربار عبدالرحمن ناصر روی آوردند، از جمله فرستادگان پادشاه اسلاوها پطرس پرسمیون (پادشاه بلغار) و نمایندگان امپراتور آلمان اوتوی اول و سفرای پادشاه فرانسه بودند.
ناصر نیز آن‌ها را مانند سفرای دربار روم شرقی به نیکی پذیرفت و به افتخار آن‌ها جشن گرفت. ناصر ربیع اسقف (ریف) را با هیئت اسلاوها به سوی پادشاه ایشان اعزام داشت. آنگاه نمایندگان پاپ یوحنا دوازدهم را به منظور جلب مراتب مودت خلیفه مسلمین به دربار وی روانه ساخت.
دیپلماسی اسلامی، همانند بهترین نمونه‌های دیپلماسی مدرن، از استفاده از عناصر پنهانی بی‌بهره نمانده است. خلیفه‌های اسلامی گذشته علاوه بر یاران و فرستادگان آشکار که برای کسب اطلاعات از ایالت‌ها و شهرهای تحت فرمان خود می‌فرستادند، از فرستادگان پنهانی نیز بهره می‌بردند که وظیفه‌شان اطلاع‌رسانی از اوضاع کاخ‌ها و حکومت‌های خارجی بود تا هر آنچه برای حکومت‌داری خلیفه مفید یا مضر می‌افتاد، به او گزارش دهند.
به نظر می‌رسد که بنی‌عباس اولین کسانی بودند که در اسلام این نوع دیپلماسی پنهانی را سازمان‌دهی کردند. خلیفه‌هایی چون مهدی عباسی، هارون‌الرشید، مأمون و معتصم، جاسوسانی در قسطنطنیه و دیگر پایتخت‌ها داشتند تا از حرکات امپراتور روم و سایر حکام مطلع شوند.
این جاسوسان معمولاً از بین طبقات مختلف، به‌ویژه بازرگانان، انتخاب می‌شدند و با مهارت بالایی ماموریت‌های خود را انجام می‌دادند. این روش دیپلماسی در دوران اوج بنی‌عباس به بالاترین سطح تنظیم و اهمیت خود رسید، زمانی که خلافت از قدرت و آزادی کامل برخوردار بود.
با افول قدرت خلیفه‌ها در زمان سلطه نگهبانان ترک و آل بویه، این سیستم جاسوسی نیز افت کرد، به‌ویژه زمانی که خلیفه به‌صورت نمادین در قصر خود زندانی شده و از قدرت واقعی محروم بود. پس از سقوط خلافت عباسی و استقلال یافتن حکام محلی در ایالات تحت سلطه خلیفه، نقش فرستادگان پنهانی خلیفه تغییر کرد و آن‌ها به‌صورت فرستادگان آشکار در کاخ‌های مختلفی چون قاهره، دمشق، موصل، نیشابور، مرو و دیگر شهرها فعالیت کردند. این سفیران نه‌تنها در امور دیپلماتیک نقش داشتند، بلکه در جنگ‌ها نیز کنار حکمرانان بودند. مواردی دیده می‌شود که آن‌ها در کنار الپ ارسلان و ملکشاه بوده‌اند، گاهی در امور داخلی آن‌ها دخالت کرده‌اند و گاهی نیز به حل اختلافات و فصل خصومت پرداخته‌اند.
سیاست دینی اسلام با تغییر زمان‌ها و دولت‌ها متفاوت بوده است، اما به‌طور کلی، حکومت‌های اسلامی از ابتدای تاریخ اسلام نسبت به رعایای خود رویکردی تسامح‌آمیز داشته‌اند. ما بر سند رسمی تاریخی‌ای برخورد کرده‌ایم که نشان‌دهنده‌ی این سیاست است؛ سندی که خلیفه المکتفی عباسی در سال ۱۱۳۸ میلادی برای پطرک ابدیشو نسطوری صادر کرده و در آن آزادی دینی کامل به رعایای مسیحی خود اعطا کرده است.
دکتر «منجانا» کتابدار کتابخانه‌ی «رینالدز» که این سند را کشف کرده است در پیرامون این کشف می‌نویسد: «ما هیشه به سندی نیاز داشتیم که روابط سیاسی میان اسلام و مسیحیت را روشن سازد. در عصری که در آن اسلام حق زندگی و مرگ بر میلیون‌ها رعایای مسیحی را داشت. بعضی از خلفا نیز مانند «متوکل» احکام شنیعی برای نابودی نصارا صادر می‌کردند. ولی اینگونه حوادث را باید قانون شکنی دانست، و عاملان آن را قانون شکن شمرد.»
اما تصرف رسمی اسلام در این مورد، در سند موجودی که تأکیداً هرگونه احجاف منظم را از سیاست رسمی اسلام نفی می‌کند، روشن است. سپس دکتر منجانا می‌گوید: «این سند از دیوان خلیفه عباسی صادر شده است، ولی آیا ممکن است پادشاه انگلیس یا ملکه‌ی هلند یا رئیس جمهور فرانسه بیش از این در حق رعایای مسلمان خود مسامحه کنند؟ قرآن باعث ارتکاب حوادث اجحاف نسبت به نصارا نیست، چنان که انجیل عامل الهام‌بخش فجایعی که مجالس محکمه‌ی تفتیش عقاید مرتکب شدند، نمی‌باشد.»
از آنچه گذشت به دست می‌آید که دیپلماسی در دولت‌های اسلامی با آنچه در دولت‌های مسیحی در قرون وسطی از نظر اوضاع و آداب و رسوم معمول بود، اختلاف زیادی نداشته است، و این می‌رساند که نظامات دولتی و آداب و رسوم سیاست در آن عصرها از چند جهت در شرق و غرب مشابه یکدیگر بوده است.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version