نویسنده: عبدالمجید دوستی

انسان‌ها مجموعه‌ای از احوالات و اوضاع گوناگون هستند و در هر برهه‌ای از زمان به مقتضای شرایط و احوال جاری و حاکم، متأثر می‌شوند و خلق‌وخوی‌شان رنگ خوب و بد می‌پذیرد. طبیعت و سرشتشان تغییر می‌کند. گردش یک‌صدوهشتاد‌درجه‌ای پیدا می‌کنند. تبدیل به یک آدم دیگر می‌شوند. انگار برای اولین بار است که او را می‌بینیم و همدیگر را می‌شناسیم. ازهمین‌رو، انسان‌ها هیچگاه حالت ثابت و یکرنگ ندارند و گه‌گاهی یا بسا‌اوقات دچار بروز تغییر در عادت‌ها و رفتارهایشان می‌شوند و مطابق همان وضعیت پیش‌آمده با دیگران و اطرافیان برخورد و تعامل پسندیده یا زننده می‌کنند.

اگر بخواهیم در قالب یک مثال این حالت را تشریح کنیم، مثل این می‌باشد که احوال انسان‌ها دیگ غذایی است که روی آتش گذاشته شده است و داخل این دیگ هرچه بیندازی همان را می‌پزد و تحویل می‌دهد. یا زمینی است که هرچه بکاری همان می‌روید. از گندم انتظار جو و از جو انتظار جواری نمی‌توان داشت و هر واکنشی حاصل کنشی است که از قبل پدید آمده است. احوال انسان‌ها نیز متأثر از اوضاع پیرامونشان است و با دیدن، شنیدن، لمس‌کردن و حتی حس‌کردن برخی چیزها و رخدادها یک‌باره جهان شخصی‌شان متحول و متغیر می‌شود و کالبدشان از داخل فرومی‌ریزد.

اکنون این احوالات تاثیرگذار به دو بخش مثبت و منفی و خوب و بد تقسیم‌بندی می‌شود و مطابق همان تأثیرپذیری، عملکرد فرد برای طولانی‌مدت و کوتاه‌مدت متحول می‌شود و زندگی‌ شخصی و حتی زندگی خانوادگی‌اش را تحت شعاع قرار می‌دهد.

به‌طور مثال: اگر فرد به‌خاطر یک اتفاق پیش‌آمده در محل کار روی یک مسئله‌ی ناچیز با کسی یا دوستی جروبحث کند و دعوا و مرافعه راه بیندازد و در پایان سخنانشان به پرخاشگری و بدوبیراه‌گفتن بکشد، این فرد در قدم اول آرامش خودش را قربانی یک مسئله‌ی بیهوده کرده و راحتی فکری خویش را به مسلخ خونین آشفتگی برده است، و در مرحله‌ی بعدی وقتی با این حالت پریش و خاطر نگران به خانه می‌آید، زودتر و سریع‌تر از قبل به هر چیز ناچیز واکنش نشان می‌دهد و چه‌بسا تلخی زبانش در برابر اعضای خانواده‌اش از زهر کشننده‌تر و از حنظل تلخ‌تر می‌شود؛ زیرا این فرد در خانه حیثیت بزرگ خانواده و سرپرست آنان را دارد و در مقابل هر برخورد معقول و نامعقولش کسی جرئت ایستادگی یا توجیه‌کردنش را ندارد، بلکه تنها قربانیان زبان‌بسته و چشم‌پایین‌انداخته وضعیتی هستند که این فرد در بیرون از خانه دچارش شده است و هنوز پس از گذشت چند ساعت، درگیر همان مسئله بوده و ذهنش رهایش نکرده است.

برعکس، احوالات خوش و مسرت‌بخش نتایج بهتری در پی دارد و خوشی را هم برای فرد هم برای وابستگانش به ارمغان می‌آورد؛ به‌طور مثال: وقتی یک انسان دوران خوشی را سپری می‌کند و در باغستان‌ شادی گام‌زن است، چنین انسانی از هر کار خلاف و ناپسند دوری می‌کند و دوست ندارد آینه‌ی شفاف خوشی‌اش را با آلاینده‌های روح آلوده و مکدر نماید. همچنان که دوست ندارد خودش ناراحت شود و ناخوشی خوشی‌اش را به دام بیندازد و شکار نماید، همان‌طور و بیش از آن، دوست ندارد در روزهای خوشی و شادکامی و مسرت‌خاطر، احوال اهل خانه را تیره کند، بلکه از جان و دل مایه می‌گذارد و هر لحظه برایشان شادی و لبخند تقدیم می‌کند و خوشی را مهمان خانه‌ی دل آنان می‌نماید.

یکی از همین احوال مختلف و پیش‌آمدهای روحانی، حالت ناامیدی است که از زمره‌ی احوالات منفی و بدخیم است. این حالت قبضی گاهی بنابر اسبابی به سراغ دل آدم می‌آید و جان‌مایه‌ی وجودش را متأثر می‌کند و رفتار و کردارش را دگرگون می‌نماید. ناامیدی علل و اسباب مختلفی می‌تواند داشته باشد و برخی از آن‌ها بسیار قوی و قدرتمند است که گاهی باعث می‌شود فردی دست به خودکشی بزند و به زندگی خودش پایان بدهد. گاهی سبب می‌شود عملی خلاف عرف و شرع انجام بدهد و برای عمر باقیمانده‌ی خودش انجامی ناخوش تعیین کند. گاهی راه را برای تیره‌ترشدن احوال دلش و نابودی درونش هموار می‌کند. گاهی دست به اذیت‌وآزار دیگران می‌زند و ناامیدی خودش را به اشکال و انواع گوناگون در بستر جامعه بروز می‌دهد.

در این نوشتار نخست به بررسی عواملی می‌پردازیم که باعث بروز علایم ناامیدی در شخص می‌شود و سیمایش را نمایشگاه احوالات تیره‌وتار می‌سازد. همچنین در ادامه یادداشت‌ها به ذکر و شمارش تبعات این حالت ناامیدی می‌پردازیم و در پایان این سلسله درباره‌ی راه‌ها و شیوه‌های مبارزه با ناامیدی قلم خواهی زدیم. ان‌شاءالله.

ادامه دارد…

Share.
Leave A Reply

Exit mobile version