نویسنده: زید

موقف عبدالله ابن زبیر (رضی‌الله‌عنه) پس از عهد خلافت راشده

در بخش گذشته پیرامون اختلافات و فتنه‌هایی که منافقین، سبائیان و یهودیان مرموز در میان مسلمانان ایجاد کردند، بحث شد و به طور خلاصه و گذرا موضوع مربوطه مورد بررسی قرار گرفت. در آنجا در رابطه با شهادت حضرت سیدنا عثمان (رضی‌الله‌عنه)، دفاع حضرات صحابه از ایشان، حمله و هجوم به خاله عبدالله بن زبیر؛ عائشه صدیقه، جنگ جمل، نقش عبدالله بن زبیر در آن جنگ و غیره بحث شد.
اما بعد از آن جریانات و به خلافت رسیدن حضرت سیدنا علی مرتضی (رضی‌الله‌عنه)، ایشان چه موقفی داشتند و زندگی خویش را چگونه می‌گذراندند؟ در این باره بحث خواهیم نمود.
حضرت عبدالله بن زبیر (رضی‌الله‌عنه) همراه با جمعی از صحابه (رضی‌الله‌عنهم) از جمله: حسن، حسین، عبدالله بن عمر، أنس و دیگران با معاویه (رضی‌الله‌عنهم) در سال ۴۱ هجری که سال جماعت (اتحاد و همبستگی) نامیده شد، بیعت کرد. او در سپاه معاویة بن حدیج، در جهاد آفریقا شرکت داشت و در فتح بنزرت در سال ۴۱ هجری و فتح قیروان در سال ۴۵ هجری سهیم بود و سوسه به دست وی فتح شد. همچنین در سپاهی به فرماندهی یزید بن معاویه در لشکرکشی به سوی قسطنطنیه حضور داشت. در این لشکر عده‌ای دیگر از صحابه از جمله ابوایوب انصاری، حسین بن علی، عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس (رضی‌الله‌عنهم) نیز حضور داشتند.
حضرت سیدنا امیرالمؤمنین معاویه رضی‌الله‌عنه هرگاه با عبدالله بن زبیر رضی‌الله‌عنهما روبه‌رو می‌شد، می‌گفت: «مرحباً بابن عمة رسول الله وابن حواریه»، و همواره هدایایی به ایشان تقدیم می‌کرد.
حضرت معاویه (رضی‌الله‌عنه)، در دوران امارت بیست ساله‌اش همین برخورد را با حسن و حسین (رضی‌الله‌عنهما) نیز داشت. متقابلاً، عبدالله نیز معاویه را خوب می‌شناخت و به او احترام می‌گذاشت.
هنگام محاصره‌ی مکه مکرمه در زمان عبدالملک بن مروان، حضرت عبدالله بن زبیر (رضی‌الله‌عنهما) فرمود: «ابن هند (معاویه) کجاست؟ هرگز بعد از او کسی را نیافتیم که همچون او با دیگران برخورد و تعامل داشته باشد. با وجود اینکه ما از او هراس داشتیم، در جنگ‌ها از ما ابراز ترس می‌کرد در حالی که جرأتش از شیر بیشتر بود. ما او را فریب می‌دادیم و او فریب ما را می‌پذیرفت در حالی که او بسیار زیرک بود. به خدا قسم، دوست داشتم او در میان ما باقی می‌ماند تا زمانی که در این کوه (اشاره به جبل ابوقبیس) سنگ وجود دارد.»

گفت‌وگوی عبدالله بن زبیر با معاویه درباره‌ی بیعت با یزید

معاویه در سال 50 هجری قمری در مراسم حج به مکه آمد و جهت گرفتن بیعت از مردم برای ولیعهدی فرزندش یزید، نظر عبدالله بن زبیر (رضی‌الله‌عنهما) را جویا شد. عبدالله گفت: «ای امیرالمؤمنین! ما شما را بین سه راه اختیار می‌دهیم؛ هر کدام را اجرا کنید، قبول است: یا مانند رسول الله (صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم) عمل کنید، یا مانند ابوبکر صدیق (رضی‌الله‌عنه) و یا هم مانند عمر فاروق (رضی‌الله‌عنه).»
حضرت معاویه (رضی‌الله‌عنه) فرمود: «آنان چگونه عمل کرده‌اند؟» عبدالله گفت: «رسول الله (صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم) مردم را در انتخاب خلیفه و امیر آزاد گذاشت و آنان به خلافت ابوبکر راضی شدند.»
حضرت معاویه (رضی‌الله‌عنه) گفت: «اما امروز همانند ابوبکر در میان‌تان یافت نمی‌شود و من می‌ترسم اگر شما را به حال خودتان رها کنم، دچار اختلاف شوید.»
حضرت عبدالله گفت: «درست است، پس مانند ابوبکر عمل کن.» معاویه گفت: «او چگونه عمل کرد؟» عبدالله گفت: «او یکی از مسلمانان را که با او نسبت فامیلی نداشت از میان قریش انتخاب و به مردم پیشنهاد کرد با او بیعت کنند، مردم نیز پذیرفتند. تو نیز از میان قریش غیر از خویشاوندانت کسی را انتخاب کن، ما می‌پذیریم.»
معاویه (رضی‌الله‌عنه) گفت: «روش سوم چیست؟»
عبدالله (رضی‌الله‌عنه) گفت: «همانند عمر عمل کن.» گفت: «او چه کار کرد؟» عبدالله پاسخ داد: «مسئله را به شورای شش‌نفره سپرد که در میان آنان هیچ یک از فرزندان و خویشاوندانش نبود.»
معاویه (رضی‌الله‌عنه) گفت: «آیا نظر دیگری نداری؟»
حضرت سیدنا عبدالله بن زبیر (رضی‌الله‌عنه) فرمودند: «خیر.»
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version