در بخش گذشته پیرامون یومالدار، شهادت حضرت عثمان (رضیاللهعنه)، نقش حضرت عبدالله بن زبیر (رضیاللهعنهما)، و چگونگی آغاز فتنه و آشوب توسط منافقان و یهودیان در میان مسلمانان و صحابهی کرام (رضیاللهعنهم) بحث شد.
به دنبال این آشوبها، حضرت عثمان بن عفان (رضیاللهعنه) به شهادت رسید و اختلافات روز به روز بیشتر شدت میگرفت. افرادی با حضرت علی (رضیاللهعنه) همراه شدند و از او دفاع میکردند، برخی دیگر با حضرت معاویه (رضیاللهعنه) یکجا شدند و از او حمایت میکردند، و برخی با حضرت عائشه، طلحه، زبیر و دیگران همراه شدند و به دنبال صلح و آشتی بودند. اما در این میان، منافقین از آب گلآلود ماهی میگرفتند، تفرقه میانداختند و تلاش میکردند تا حکومت کنند و مسلمانان را بیشتر به جان هم بیندازند.
قبل از اینکه به اصل مطلب خود برسیم، میخواهیم مختصری پیرامون جنگ جمل، اسباب و عوامل آن، افراد درگیر، آشوبگران و پیامدهای ناگوار این جنگ بحث کنیم و سپس دوباره به بحث اصلی خود بازگردیم.
جمل چیست و جنگ چگونه رخ داد؟
واژهی «جمل» لفظ عربی است که در فارسی به آن شتر میگویند و جنگی که به این نام شناخته شده است به این خاطر است که حضرت امالمؤمنین، سیدتنا عائشه صدیقه (رضیاللهعنها) بر شتری سوار بودند و از مکه به مدینه تشریف میبردند. هنگامی که فتنهگران سبائی و منافقین به ایشان تعرض کردند و او را مورد حمله قرار دادند، شتر ایشان را تیرباران کردند تا حدی که به مانند جوجهتیغی یا خارپشت شد. لذا مورخین و سیرتنویسان این جنگ را به «جنگ جمل» یاد میکنند.
در پاسخ به اینکه این جنگ چگونه رخ داد و توسط چه کسانی به وقوع پیوست؟ باید گفت که سرمنشأ تمام این اختلافات و جنگهای داخلی بین مسلمانان، شهادت پاک و خونین حضرت خلیفهی راشد، سیدنا عثمان غنی (رضیاللهعنه) است. در مورد کشتهشدن حضرت عثمان، حذیفه بن یمان (رضیاللهعنه) سخن عجیبی دارد. زید بن وهب از حذیفه بن یمان (رضیاللهعنه) روایت میکند که گفته است: «اولین فتنه و بلوا در اسلام، کشتهشدن عثمان بن عفان و آخرین آن آمدن دجال است. سوگند به خداوند که جان من در اختیار و ارادهی اوست، هیچ آدمی نیست که در مورد کشتهشدن او یک ذره شادمان باشد، مگر اینکه اگر دجال را دریابد از او تبعیت خواهد کرد، و اگر او را درنیابد، در قبر خود به او ایمان میآورد.»
پس از شهادت حضرت عثمان و دفن او، مروان بن حکم همراه با افرادی از بنیامیه از ترس تعرض شورشیان سبأیه، مدینه را ترک کرده و راهی مکه شدند. آنان در راه به امالمؤمنین عایشه (رضیاللهعنها) رسیدند که پس از ادای مناسک حج، از مکه عازم مدینه بود. او را از کشتهشدن حضرت عثمان باخبر کردند. او از خداوند برای حضرت عثمان طلب مغفرت نمود و بر قاتلین او لعن و نفرین خداوند را خواستار شد و از آمدن به مدینه منصرف گردید و به مکه بازگشت.
تعدادی از بنیامیه از مدینه خارج شده و به طرف شام حرکت کردند. در «وادی القری» به سپاهی که از شام به فرماندهی حبیب بن مسلمه برای حمایت از خلافت و حضرت عثمان راهی مدینه بودند، برخورد کردند. آنان سپاهیان را از شهیدشدن حضرت عثمان باخبر نمودند. حبیب همراه با سپاه خود از آمدن به مدینه منصرف شد و دوباره راه شام را در پیش گرفت.
همچنین، سپاهی که از کوفه به فرماندهی قعقاع بن عمرو تمیمی برای حمایت از نظام خلافت راهی مدینه بود، پس از آنکه از شهادت حضرت عثمان باخبر شد، از میانهی راه به شهر کوفه بازگشت.
در اینجا برخی از گفتههای رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلم) و اصحاب (رضیاللهعنهم) را در مورد به شهادت رسیدن و کشته شدن حضرت عثمان (رضیاللهعنه) نقل مینماییم و دیدگاههای تعدادی از رهبران صحابه (رضیاللهعنهم) را نیز مورد بررسی قرار میدهیم.
وقتیکه عایشه (رضیاللهعنها) در راه بازگشت از مکه به مدینه بود، خبر کشته شدن عثمان به وی رسید. پس به مکه برگشت و داخل مسجد الحرام شد و بهسوی حجر اسماعیل رفت و در آنجا جای گرفت. مردم گرد وی جمع شدند و او گفت: ای مردم! اوباش و آشوبگران شهرها و اعراب بادیهنشین و بردگان اهل مدینه اجتماع کردند. خردهای که این افراد آشوبگر بر این مقتول شهید (عثمان) میگرفتند، کتکزدن بود. اینها اموری بودند که قبل از وی نیز انجام شده بودند و چیزی غیر از آنها به مصلحت نبود. پس وی قول آنان را پذیرفت و به خاطر اصلاحشان دست از آن موارد کشید. آنها چون دیگر عذر و بهانهای نیافتند، به جنبش آمدند و تعدی آغاز کردند و کردارشان از گفتارشان دوری گرفت. خون فردی بیگناه را ریختند، حرمت سرزمین حرام را زیر پا گذاشتند و حرمت ماه حرام را نگاه نداشتند.
به خداوند قسم، یک انگشت عثمان به اندازهی پر زمین از امثال آن افراد ارزشمند است. شما باید آماده شوید تا مردم این قوم را برانید و پراکنده کنید. به خداوند قسم، اگر چیزهایی که به دستاویز آنها بر عثمان تاختند، گناه بوده باشند، عثمان از آن گناهان پاک گشته است؛ چنانکه طلا از ناخالصیها و جامه از چرک پاک میشود. آنها او را پاک کردند، همانطور که جامه با آب پاک میگردد.
در روایتی دیگر آمده است که زمانیکه عائشه (رضیاللهعنها) به مکه برگشت، عبدالله بن عامر حضرمی (امیر مکه) نزد وی آمد و به او گفت: «ای ام المؤمنین! چه چیزی شما را به مکه برگردانده است؟» عائشه (رضیاللهعنها) فرمود: «علت برگشتن من این است که عثمان مظلومانه کشته شده است و تا وقتیکه این اوباش عهدهدار امور باشند، اوضاع سر و سامان نخواهد یافت.»