نویسنده: عبدالحمید گرگیج
حضرت ابوطلحه انصاری (رضی الله عنه) نقل میکنند که در یک روز، چهرهی مبارک رسول اکرم (صلى الله علیه وسلم) بشاش و درخشان به نظر میرسید، به گونهای که نشانههای شادمانی آشکار بر آن میدرخشید. صحابهی کرام عرضه داشتند: «یا رسول الله! امروز چهرهی مبارک شما بیش از پیش آکنده از شادی و نورانیت است.» حضرت فرمودند: «چگونه شاد نباشم، هنگامی که جبرئیل علیه السلام به من خبر داد که هر کس از امت من بر من یک بار درود فرستد، خداوند ده حسنه به حساب او میافزاید، ده سیئه را محو میکند و ده درجه به مقام او اضافه مینماید.»
بر اساس روایتی دیگر، در آن روز، چهرهی نورانی رسول اکرم (صلى الله علیه وسلم) مملو از انوار شادی و سرور بود. صحابه (رضوان الله علیهم اجمعین) پرسیدند: «یا رسول الله! امروز شادی و سرور بر چهرهی مبارک شما بیشتر از گذشته نمایان است.» حضرت در پاسخ فرمودند: «چرا که نه، جبرئیل (علیه السلام) به من خبر داد که خداوند فرشتهای را تعیین کرده است که تا روز قیامت، هر کس بر من درود فرستد، آن فرشته در جواب میگوید: “و أنت صلى الله علیک.”»
عَنْ ابْنِ مَسْعُودٍ، قالَ: قالَ رَسُولُ اللهِ (صلیاللهعلیهوسلم): «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَكْثَرُهُمْ عَلَيَّ صَلَاةً»؛ ترجمه: «نزدیکترین افراد به من در روز قیامت، کسانی هستند که بیش از همه بر من درود میفرستند.»
علامه سخاوی (رحمه الله) در «قول بدیع» به نقل از «الدار المنتظم» از آن حضرت (صلی الله علیه وسلم) چنین روایت کرده است: «هر کس از شما بیشتر بر من درود بفرستد، در روز قیامت به من نزدیکتر خواهد بود». همچنین، از حدیث حضرت انس (رضی الله عنه) نقل شده است که در تمام مراحل روز قیامت، نزدیکترین فرد به من کسی خواهد بود که به کثرت بر من درود فرستاده است.
علاوه بر این، از رسول اکرم (صلیاللهعلیهوسلم) نقل شده که فرمودند: «بر من بسیار درود بفرستید؛ زیرا نخستین سوالی که در قبر از شما دربارهی من خواهد شد، همین است». در حدیث دیگری آمده است: «درود فرستادن بسیار بر من، وسیلهای برای روشنایی در تاریکی پل صراط خواهد بود و هر کس میخواهد اعمالش در ترازوی اعمال به خوبی وزن شوند، باید بر من بسیار درود بفرستد.»
با يار زمن خبر بگویید |
وین راز نهفتهتر بگویید |
|
ما را دل و دیده بندگی گفت |
در خدمت آن سپر بگویید |
|
تَركِ رخ خوب گفتنی نیست |
هر چیز کزان بتر بگویید |
|
جان میرود مرا خبر نیست |
جانان مرا خبر بگویید |
|
چشمش من مستمند را کُشت |
در گوش وی این قدر بگویید |
|
گر هیچ رخ و لبش بدیدید |
نرخ گُل گلشکر بگویید |
|
پنهان چو نماند راز خسرو |
در کوچه و بام و در بگویید |