انسان با آلودهشدن به گناهان با انواع و اشکال متفاوت آن و اصرارورزیدن به برخی از آنها و امتدادبخشیدن دامنهاش و خارجشدن از سیر و حالتِ اصالت وجودش که همانا پاکی و خلوص و صفاست، روزبهروز سیر نزولی پیدا خواهد کرد و از درون و از نگاه دل و دماغ افسرده و پریشان خواهد شد؛ نه زندگی به کامش خوش میآید نه بودن در جمعی و همنشینی با اهالی جامعه حالش را دگرگون و از این رو به آن رو خواهد کرد. آنچه در این مقاله در مورد آثار بد گناهان مورد تذکره قرار گرفت، در سیزده مورد به پایان رسید که پنج مورد آن در حیطهی فردی بود و هفت مورد آن ریشه در جامعه داشت؛ در ذیل بهعنوان جمعبندی و پایانبخش این مقاله عصارهای از آنها را یادآور میشوم:
آثار فردی گناهان
۱. دوری از خدا
وقتی بندهای کج رفت و مسیر اشتباه را در پیش گرفت و در زندگی چندروزهی دنیا غافلانه زیست و ذات پاک خویش را با گناهان آلوده کرد، دچار فرسایش روحی میشود و تنهی معنویتش خراشیده و تراشیده میشود. گناهان چه خرد چه کلان، چه مؤقتی و کوتاهمدت یا دایمی و طولانیمدت، بر روان آدمی تأثیرات مخرب میگذارد و آرامشش را سلب مینماید.
این تأثیرات گوناگون و مختلف حکم تیزآبی را دارد که اندکاندک بر روح و روان انسان ریخته میشود و آهستهآهسته ذوبش میکند و ازبین میبرد. در کنار تمام تبعاتی که گناهان به همراه دارد، اولین و جدیترین آنها دوری از خداست.
۲. بیتوفیقی
بیتوفیقی دورماندن از بندگی پرودگار است؛ پروردگاری که هر دم بندهاش را صدا میزند و به نزد خویش میطلبد و راههای رسیدن به خویش را برایشان مینمایانند. اما بندگان با دچارشدن به دام گناهان و تجربهی لذت آنی و مؤقتی آن، از لذت واقعی و حس خوشایند عبادت محروم میشوند و در همین سرای گذرا از چشیدن آن طعم پرحلاوت بیبهره میمانند و عمرشان را سپری مینمایند.
۳. افسردگی و پشیمانی
یکی از مصایب ارتکاب گناهان افسردهشدن و تجربهی حس وخیم پشیمانی است. وقتی انسان دچار افسردگی میشود، این حالت هم ذهن هم جسم او را دربرمیگیرد و متأثر میسازد. در چنین حالتی انسان از فضای باز اطرافش دل میکَند و در لاک خودش فرومیرود. نه توان لبخندزدن را خواهد داشت نه حوصلهی همنشینی و مصاحبت و مجالست با دیگران را. خویشتن را در اختیار باد و باران و جریان ممتد روزگار میسپارد و زمام امورش را تحویل سیر جاری زندگی میکند.
۴. قسوت قلب
شکی در این نیست که منبع و مأخذ تمام احساسات و واکنشها در زندگی انسانی و نحوهی اتخاذ تصمیماتش در تعامل و برخورد با دیگران، قلب است. قلب در ظاهر همان یک تکهی گوشت سرخ و نرم و پرخون است که خون را در تمام بدن از مجراهای رگهای پمپاژ میکند و باعث جریان خون و استمرار و امتداد حیات در بدن میشود. اما قلب در حقیقت استعارهای زیبا و قابل درک است که در مقابل قوهی خرد و بینش عقلانی قرار دارد و در جدالهایی میان وی و عقل، گاهی اوقات و شاید هم بسااوقات پیروز میشود و سخن و تصمیمش را بر کرسی مینشاند و راه خویش را در میدان اجرای خواستههای دلی در پیش میگیرد.
وقتی قلب از چنین صلاحیتی در ایجاد احساسات گوناگون در قالب آدمی دارد، طبعاً از اصرار و تکرار گناهان متأثر میشود و صبغهی تیرهوتار به خود میگیرد. یکی از این حالات پریشانکننده و ندامتآور، احساس قسوت قلبی است که نتیجهی سریع و تند ارتکاب گناه محسوب میشود.
۵. اعتیاد به ارتکاب گناهان
گناه، پاکی درون انسان را ازبین میبرد و خلوص و صفایش را میزداید؛ برعکس، لکههای تیره و تاریک ناامیدی و تنفر را جایگزین مینماید و هر روز و هر لحظه بر شمار و حجم این لکههای تاریکی میافزاید؛ تا جایی که دیگر نقطهای خیلی کوچک و ریزی هم برای امید باقی نمیماند و فراخنای دل را کاملاً دربرمیگیرد. وقتی آدمی به این درجه از گناهکردن رسید، یعنی دیگر مجالی برای رهایی و امیدی برای برگشت برایش باقی نمانده است و تمام اندام ظاهری و باطنیاش را تارهای عنکبوتی گناه فراگرفته است. این مقام پستِ انسانیتگری زمانی پیش میآید که آدمی اسیر دستوپابستهی گناهان شود و معتاد دایمیاش گردد.
آثار اجتماعی گناهان
۱. جامعهگریزی
گاهی انسان به شکل غیرعمدی و ناخواسته به کنج عزلت کشیده میشود و چارهای جز آن ندارد؛ میخواهد دستوپایش را از زنجیر اسارت جامعهگریزی باز کند، اما نمیتواند و توانش را ندارد. چیزی از درون او را اسیر کرده و اجازه نمیدهد فرار کند و قید بندِ زندان را بزند. این همان حالت گرفتاری در دام گناهان است که به مرور در بدن و روان تشدید میشود. یکی از آثار بد گناهان در زندگی اجتماعی، جامعهگریزی است.
۲. پرخاشگری
پرخاشگری یعنی عدم رعایت حال دیگران و چرباندن گفتهها و خواستههای خویش بر نظریات سایرین و جمعیت موجود؛ اینکه انسان حرف دیگری را اصلاً نشنود و اعتنایی به جایگاه و مقام کسی ننماید و تنها به گفتهها و دانستههای خودش پافشاری کند و اصرار نماید. بیش از آن، اگر کسی از دروازهی انتقاد خیرخواهانه وارد شد و با نصح نیکو پا پیش گذاشت تا اندکی از خوی ناپسند او را گوشزد و اصلاح کند، او را از خودش طرد کند و براند و برعکس خودش را حقبهجانب بداند. چنین انسانی روزبهروز از داخل جامعه به خارج جامعه کشانده میشود و در نهایت دوباره به نقطهی آغاز برمیگردد. عامل اصلی بروز چنین برخوردی ناشایست از سوی کسی بیانگر گرفتاریاش در دام گناهان است.
۳. دودستگی و پراکندگی
وقتی افراد مبتلا به گناهان کبیره به داخل جامعه نفوذ کنند و بیمحابا به گسترش گناهان بپردازند و عملاً در بستر جامعه و انظار عمومی مرتکب گناهانی شوند که هم خودشان را نابود کند هم پاکان را ناپاک کند، چنین جامعهای به مرور زمان از بالازینهی پاکی و صفا و خلوص پایین میغلطد و دستوپایش میشکند.
این چنین است که گناهان اثر مخربی بر شاکلهی جامعه وارد میکند و دودستگی و پراکندگی ایجاد مینماید و بیش از آن که تنها همان عدهی معدود و گرفتار را پوشش بدهد، هر لحظه تراکم ابرش بیشتر و عریضتر میشود و افراد و اشخاص زیادتری را در حلقهی خودش اسیر و گرفتار مینماید.
۴. بیبرکتی در زندگی فرد و جامعه
بیبرکتی در قدم نخست دامن فرد را میگیرد و آهستهآهسته به کانون خانواده سرایت میکند و در نوبت پایانی در بستر جامعه بروز پیدا میکند.
وقتی بیبرکتی و تیرهروزی در زندگی فردی بر اثر ارتکاب گناهان مختلف و خرد و کلان سایه انداخت و روی خورشید خوشیهایش ابر ناخوشی هوار کرد، رفتهرفته این مصیبت مثل تکههای پراکندهی ابرها یکجا جمع میشود و در کنارهم قرار میگیرد و روشنایی جامعه را میزداید و فضا را تاریک میکند.
حاصل این نامیمونی افسردگی مفرط اجتماعی و کسالت تام افراد جامعه خواهد بود. جامعه به کویری تبدیل خواهد شد که هرچه در آن بکارند، رشد نخواهد کرد و بر و باری نخواهد داشت و تنها انرژی و نیرو به هدر خواهد رفت.
۵. تنبلی و کسالت
وقتی انسان به دنبال ارتکاب گناهان راه میافتد و خویشتن را با تعفن آن آلوده مینماید، روانش پریش میگردد و هوشش ضربه میبیند. وقتی هوش و حواس آسیب دید، قوهی عقلانی و نیروی تصمیمگیری نیز ضعیف میشود؛ زیرا هر تصمیمی ناشی از عقل است و عقل هم تابع روان است و روان نیز با صفای درون قدرت پیدا میکند یا با آغشتهشدن با گناهان، عاجز و ناتوان میگردد. زمانی هم که قوهی عقلانی دچار ضعف شد، اندام جسمانی نیز ضعیف میشود و ناتوان و بیحوصله میگردد و در نتیجه کسالت و تنبلی تمام وجود انسان را فرامیگیرد و باعث پسرفت، عقبگرد و عقبماندگی میشود.
پس میتوانیم یکی از تبعات و آثار بد گناهان را هم در بستر اجتماعی هم کانون فردی، تبارز تنبلی و کسالت بدانیم.
۶. بیپروایی اجتماعی
گناه دل آدمی را میمیراند و وجدانش را از شهامت و غیرت تهی میگرداند و فرد را در چنان ورطهای هولناک دچار و گرفتار میکند که ناامیدی، پشیمانی و ندامت آثار مرتب آن است که همیشه بر سرش میبارد و از آن فرد متحرک و فعال یک موجود منفعل و متأثر و شکستخورده بار میآورد که نه کاری از دست خودش ساخته است نه در نقشی کلانتر جایی برای ایفای نقش کوچکتر دارد؛ نه برای درد خودش درمانی دارد نه برای درد دیگران میتواند حداقل مرهمی باشد.
یکی از همین موارد سخت گناه در فضای جامعه بیپروایی اجتماعی است. بیپروایی عدم توجه به فردی غیر از خود و عدم التفات به اوضاع و احوال خارج از خانه و خویشتن است.
۷. بداخلاقی اجتماعی
انسان خلاصهی اخلاقیات والا و عصارهی معنویات بلند است. مجموعهای از عملکردهای نیک و پسندیده که شخصیت واقعی او را شکل و قالب میدهد و در قالب همان اندام ظاهری، معرّف درونیات پنهان او خواهد بود.
هدف غرب از راحتکردن بسترهای گناه، افزایش انواع و اقسام آنها و سهلکردن زمینههای انجام گناهان، کشاندن مسلمانان، بهویژه جوانان و زنان، به درهی بداخلاقی اجتماعی است؛ زیرا ارزش واقعی مسلمانان در پاکی درون و صفای قلبشان است.
با این نتیجهگیری به آخرین بخش این مقاله رسیدیم؛ امید است خواندن و مطالعهکردن این مقاله اندکی مایان را با وخامت و شآمت گناهان آشنا و در مرحلی دوم آگاه نماید و ما را از دچارشدن و غرقشدن در منجلاب کثیف و متعفن آن مصون نگه دارد.