هر گناهی از خودش تبعاتی دارد و هر کدام به نوعی در بخشی از زندگی فردی و اجتماعی تأثیر سوء میگذارد. همانقدر که طاعات و عبادات در زندگی فردی و اجتماعی نقش مؤثر و مثبت دارد و آدمی را سوی خوشبختیها سوق میدهد و چراغ راهش بهسوی سعادت میشود، بیش از آن، ارتکاب گناهان و آلودهشدن به آنها آدمی را به بیراههها راهنمایی میکند و به طرف تاریکناهای بدبختی میبرد. هرچقدر میزان گناهان سنگینتر باشد و شمارشان با تکرار و اصرار پرتعدادتر شود، همانقدر روی زندگی فردی و در صورت ابتلای همگانی، روی زندگی اجتماعی تأثیر میگذارد. یکی از آن بلیات دامنگیر که حاصل گناهان است، بیبرکتی در تمام بخشهای زندگی فردی و اجتماعی است.
۴. بیبرکتی در زندگی فرد و جامعه
بیبرکتی در قدم نخست دامن فرد را میگیرد و آهستهآهسته به کانون خانواده سرایت میکند و در نوبت پایانی در بستر جامعه بروز پیدا میکند.
گفتنی است که زندگی تنها روی پایههای تلاش و کوشش استوار نیست؛ یعنی اینطور نیست که هر کس بیشتر داشت، بهتر دارد و ارزش واقعی هر داشتهای در بیشتر داشتن آن است. بلکه طبق آموزههای دینی و اسلامی و برگرفته از آیات قرآن و احادیث پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوسلم)، اصل و اساس در داشتن هر چیزی همراه با برکت آن است. چهبسا همان اندکترینها با طعم شیرین برکت، از همان بیشترینهای بیبرکت لذیذتر و شیرینتر باشد. این برکت حاصل تقرب بنده با رب مهربانش است و هرچقدر خداوند بندهای را دوست بدارد، همان اندازه در زندگیاش برکت و رحمت را سرازیر میکند و او را زیر سایهی عنایت خودش میگیرد.
همین برکت همانقدر که در زندگی مهم و مؤثر و مقصود است و از رهگذر تقرب و انجام طاعات نصیب میگردد، نورش از خانهی فرد بیرون زده و تاریکنای جامعه را روشن میکند.
همانطور وقتی بیبرکتی و تیرهروزی در زندگی فردی بر اثر ارتکاب گناهان مختلف و خرد و کلان سایه انداخت و روی خورشید خوشیهایش ابر ناخوشی هوار کرد، رفتهرفته این مصیبت مثل تکههای پراکندهی ابرها یکجا جمع میشود و در کنارهم قرار میگیرد و روشنایی جامعه را میزداید و فضا را تاریک میکند.
حاصل این نامیمونی افسردگی مفرط اجتماعی و کسالت تام افراد جامعه خواهد بود. جامعه به کویری تبدیل خواهد شد که هرچه در آن بکارند، رشد نخواهد کرد و بر و باری نخواهد داشت و تنها انرژی و نیرو به هدر خواهد رفت. شاید این وضعیت بهطور حجیم و هویدا معلوم نشود و در مدت کم آثارش پدیدار نگردد، اما با اصرار و امتدادبخشیدن به آن، روزبهروز به ملال اجتماعی افزوده خواهد شد. بعد از آن، هر کس که از بیرون به آن جامعه و در میان آن مردمان قرار گرفت و چند صباحی زندگی کرد، هوشش از اینهمه بیبرکتی سوت خواهد کشید و به فغان در خواهد آمد.
یکی از علل مبرهن تنفر و انزجار از بودن و زیستن در کشورهای کفری، همین تعفن گناهان است که حتی فضا و هوا را آلوده کرده است و هر سلیمی را بیمار میکند و هر قلب بیدار را افسرده مینماید. اینکه مسلمانان در آن کشورها احساس خفگی و دلتنگی میکنند و تحمل بودن در کنار مردمان آنان را ندارند، همین شیوع گناهان و اظهارکردن و علنی انجامدادن آنهاست. بههمینمنظور، در کنار تعفن و آلودگی واضح و محسوس اجتماعی، بیبرکتی چنان بیداد میکند که هرچقدر تلاش شود و آدمی تمام نیروی بشری خودش را در چندین شیفت کاری صرف کند، بازهم برکتی نخواهد داشت و کماییاش درزی را پر نخواهد کرد. اکنون این نکته را باید در نظر داشت که بیبرکتی در قالبهای گوناگون میتواند ظهور کند و زیر نامها و عناوین مختلف، سرمایهی انسانها را از چنگ انسانها درمیآورد.
خداوند تمام بندگانش را از ابتلا به گناهان نجات بدهد و در صورت آغشتهشدن، فرصت توبهی عاجل و خالص را نصیب گرداند.