نویسنده: ابونصر زرنجی

جسارت بی‌مانند شیخ عزالدین در مواجهه با امرای قدرتمند

یکی از وقایع مهم و شگفت‌انگیز زندگی شیخ عزالدین، حراج کردن امرای سلطنت بود. شیخ استدلال می‌کرد که این امرا، که از نژاد ترک بوده و بر امور سلطنت مصر مسلط شده بودند، برده و متعلق به بیت‌المال مسلمین هستند و شرعاً آزاد نشده‌اند. در نتیجه، شیخ فتوی داد که تا زمانی که شرعاً آزاد نشوند، هرگونه معامله با آن‌ها باطل است. این فتوی موجب شد که مردم از معامله با این امرا خودداری کنند و در نتیجه، آن‌ها با مشکلات عدیده‌ای روبرو شدند و ناراحتی و اضطراب در میانشان پدید آمد.
این امرا در یک جلسه گردهم آمدند و شیخ را دعوت کردند تا از او بپرسند هدفش از صدور چنین فتوایی چیست. شیخ پاسخ داد که قصد دارد جلسه‌ای تشکیل دهد و آن‌ها را از طرف بیت‌المال حراج کرده و به صورت شرعی آزاد سازد. امرا به سلطان گفتند که شیخ قصد دارد آن‌ها را ذلیل کند، چرا که می‌خواهد آن‌ها را در بازار حراج کند. سلطان سعی کرد شیخ را قانع سازد که از این کار دست بردارد، اما شیخ بر فتوای خود پافشاری کرد. در جریان این بحث، سلطان کلمات ناپسندی را علیه شیخ به کار برد و حتی پرسید: «به شما چه مربوط است؟ چرا در امور امراء دخالت می‌کنید؟»
شیخ از این سخنان ناراحت شد و تصمیم گرفت از مصر هجرت کند. وی وسایل خانه‌اش را بر شتر بست و فرزندانش را سوار کرده و حرکت کرد. خبر هجرت شیخ باعث ناراحتی شدید مردم قاهره شد و گویی ماتم در شهر حاکم شد. بسیاری از مردم مصر آماده شدند تا با شیخ همراه شوند. علما، صلحا، تجار همگی به دنبال شیخ راه افتادند. به سلطان خبر دادند که اگر شیخ مصر را ترک کند، گویی سلطنت او نیز خاتمه یافته است.
در نهایت، سلطان شخصاً بر اسپ سوار شد و به دنبال شیخ رفت، جلوی او را گرفت، عذرخواهی کرد و شیخ را قانع ساخت که بازگردد. مقرر شد که شیخ خودش امرا را به دست خود حراج کند.
نائب سلطان ناراحت شد و ابتدا تلاش کرد شیخ را با تطمیع و چاپلوسی قانع کند. اما شیخ قانع نشد. نائب خشمگین گردید و گفت: «شیخ چطور می‌تواند ما را بفروشد در حالی که ما حاکم کشور هستیم؟! به خدا من با شمشیر گردنش را می‌زنم.» سپس با عده‌ای از سربازانش مسلح شد و سوار بر اسب به منزل شیخ رفت در حالی که شمشیر بی‌نیامی در دست داشت. در زد. پسر شیخ بیرون آمد و دید که نائب سلطان شمشیر به دست دم در ایستاده است. برگشت و به شیخ اطلاع داد. شیخ با کمال بی‌اعتنایی فرمود: «چنین سعادتی نصیب پدرت نخواهد شد که در راه خدا شهید گردد.» این را گفته و بیرون آمد. همین که از دروازه خارج شد، به دیدن شیخ، لرزه بر اندام نائب افتاد، به گونه‌ای که شمشیر از دستش به زمین افتاد. گریه کرد و از شیخ تقاضای دعا کرد و گفت: «آقا شما چه می‌خواهید بکنید؟» شیخ فرمود: «من می‌خواهم تو را حراج کنم و بفروشم.» نائب گفت: «قیمت ما را کی دریافت می‌کند؟» شیخ فرمود: «من خودم.» او گفت: «بسیار خوب.» چنان‌که شیخ تک تک امرا را حراج کرد و برای اینکه ذلیل نشوند، قیمت‌شان را بالا برد و فروخت و قیمت‌شان را در امور خیریه به نفع مسلمین مصرف کرد و آن‌ها آزاد شده به خانه‌های‌شان برگشتند. ابن السبکی نوشته است: «در مورد کسی دیگر چنین واقعه‌ای نشنیده‌ایم. این عظمت و رعب اهل علم بی‌نظیر است.»

مکارم اخلاق شیخ عزالدین بن عبدالسلام (رحمه‌الله)

با توجه به صفات علم، فضل، وقار و هیبت، شیخ عزالدین بی‌نهایت کریم‌النفس بود. او سخاوتمند، فیاض و دست و دل‌باز بود. قاضی‌القضاة بدرالدین می‌فرماید چنان که ابن جماعه نیز نقل نموده: «زمانی که شیخ در دمشق سکونت داشت، قحطی فراگیر شد. در آن زمان، باغ‌های میوه با قیمت خیلی ارزان به فروش می‌رسید. همسر شیخ به ایشان زیوری از زیورآلات خود داد و گفت: «با فروش این زیورآلات یک باغ بخر تا در تابستان در آن بسر بریم.» شیخ رحمه‌الله آن را فروخت و قیمتش را بین فقرا تقسیم کرد. همسرش پرسید: «آیا شما باغ خریدید؟» شیخ فرمود: «آری، اما در بهشت؛ چون دیدم مردم در تنگدستی و فقر به سر می‌برند، آن را بین فقرا تقسیم کردم.» همسرش در جواب فقط گفت: «جزاک الله (خوب کاری کردی).»
قاضی‌القضاة بیان می‌کند: «شیخ حتی در حالت تنگدستی نیز سخاوتمند و گشاده‌دست بود، حتی اگر چیزی نداشت، تکه‌ای از عمامه‌ی خود را پاره می‌کرد و به سائل می‌داد. شیخ نه تنها در مقابل سلاطین و حکام جری و حق‌گو بود، بلکه نفس خود را نیز محاسبه و مواخذه می‌کرد.» ابن السبکی و سیوطی (رحمهما الله) روایت می‌کنند که در مصر یک بار شیخ در صدور یک فتوی دچار اشتباه شد. پس از اینکه به اشتباه خود پی برد، بلافاصله در تمام شهر اعلام کرد: «هر کسی که فتوی قبلی ابن عبدالسلام را در دست دارد، نباید بر آن عمل کند چون آن فتوی درست نبوده است.»

تصنیفات شیخ عزالدین بن عبدالسلام (رحمه‌الله)

ایشان در حالی که مدرسی با تجربه، فقیه وسیع‌النظر و مفتی متبحر بود، در نگارش و تألیف نیز دارای تجربه و مهارت بود. در میان تصانیفش، «القواعد الكبرى» و «مجاز القرآن» اهمیت خاصی دارند. ابن السبکی نوشته است: «این دو کتاب به امامت و علو شیخ در مرتبه شرعی گواه‌اند.»
مطالب این تألیفات را در دو کتاب دیگر نیز خلاصه کرده است. کتاب «شجرة المعارف» و «الدلائل المتعلقة بالملائکة و الانس علیهم السلام» نیز بسیار معروف‌اند. همچنین، کتاب دیگر شیخ به نام «مقاصد الصلوة» در زمان حیات خود شیخ از محبوبیت خاصی برخوردار شد، به گونه‌ای که مردم هزاران نسخه از آن را رونویسی کردند چون در آن زمان وسایل چاپ وجود نداشت. علاوه بر تألیفات کوچک و بزرگ، مجموعه‌ی فتاوایی نیز دارند که در فقه شافعی کتابی با ارزش است.
پس از امام غزالی (رحمه‌الله)، شیخ عزالدین، عالمی اهل قلم است که در مورد فلسفه احکام بحث نموده و اسرار و حکمت‌های آن را بیان کرده است. بزرگ‌ترین مصنف فلسفه‌ی احکام الهی، «شاه ولی‌الله محدث دهلوی» (رحمه‌الله) در مقدمه‌ی کتابش «حجة‌الله البالغة» در فهرست مصنفین سابق این فن، اسم همین سه نفر (حجة الاسلام غزالی، ابو سليمان خطابی و شیخ الاسلام عزالدین) را نام برده است.

وفات شیخ عزالدین بن عبدالسلام (رحمه‌الله)

شیخ عزالدین در تاریخ ۹ جمادی‌الاولی سال ۶۶۰ هجری در سن ۸۳ سالگی وفات یافت. این دوران مصادف با حکومت الملک الظاهر بیبرس بود. حاکم از خبر وفات شیخ بسیار متأثر شد و می‌گفت: «از قضا وفات او در دوران حکومت من مقدر بود.» در نماز جنازه‌ی شیخ، کلیه‌ی شخصیت‌های حکومت، کابینه دولت، خدمت‌گزاران سلطان و سران ارتش وی شرکت داشتند. سلطان نیز خود تخت جنازه‌ی شیخ را به دوش داشت و در تدفین شیخ شریک بود. هنگامی که جنازه‌ی شیخ از جلوی قلعه سلطان رد شد و سلطان آن جمعیت کثیر را مشاهده نمود، به یکی از خواص خویش گفت: «من امروز فهمیدم سلطنت من چقدر مستحکم بوده؛ زیرا این بزرگ که محبوب و مرجع خلائق بود، اگر یک اشاره می‌کرد مردم مرا سرنگون می‌کردند. پس از وفات وی، فهمیدم که ایشان و پیروان‌شان از من راضی بودند.»
علامه سبکی می‌فرماید: «واقعاً روزی که شیخ عزالدین (رحمه‌الله) جهان فانی را وداع گفت، جهان اسلام در ماتم کامل فرو رفت و همه خویشتن را یتیم تصور می‌کردند». ملک ظاهر بیبرس می‌گفت: شیخ عزالدین چنین می‌فرمود: «دنیا سایه و خوابی است.»

منابع

۱- طبقات شافعی، علامه سبکی، (جـ ۵)
۲-النجوم الزاهرة (۷۲/۷).
۳ البدایة و النهایة (۱۳/۲۱۵).
۴- سلحشوران اسلام: مفتی فرید (ج ۲)
۵- حسن المحاضرة (جـ ۲ صـ ۴۹ و ۱۴۲)
۶- تاریخ دعوت و اصلاح (جـ ۴).
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version