نویسنده: ابورائف

2- برنامه‌ریزی یهودی‌ها و صلیبی‌ها؛

جنگ‌های صلیبی که اساس و پایۀ آن‌ها را افراد اوباش و تجاوز و ظلم تشکیل می‌داد، نقشۀ نظامی آن واضح و آشکار بود و هدف آن برچیدن کیان و نیروی اسلامی به زور قدرت بود. جنگ‌های صلیبی به‌وسیلۀ اشغال سرزمین‌های اسلامی به‌دنبال ازبین‌بردن و ریشه‌کن‌سازی دین مبین اسلام بود. به همین علت، مستشرق «کیمون» که اندیشۀ وی متأثر از جنگ‌های صلیبی است، نقشۀ ریشه‌کن‌سازی اسلام را برای غربی‌ها چنین ترسیم کرده است: «معتقد هستم، لازم است یک‌پنجم مسلمانان را قتل‌عام کنیم و بر بقیۀ آن‌ها به‌وسیلۀ کارهای سخت و تخریب کعبه و گذاشتن مقبرۀ محمد صلی‌الله‌علیه‌وسلم و جسد وی در موزۀ لوور حکمرانی کنیم.»
مبشر «بالکراف» می‌گوید: «هرگاه قرآن و تمدن مکه از سرزمین‌های عربی گم شود، بعد برای ما ممکن خواهد بود که عرب‌ها را در حال پیشرفت به‌سوی تمدنی که محمد و کتابش آن‌ها را از آن دور کرده است، ببینیم.»
این تفکر، در عصر کنونی جای خود را به تفکر ریشه‌کن‌کردن فکری مسلمانان و ازالۀ اندیشه، تفکر و اعتقاد دینی از قلب و روح فرزندان مسلمان داده است و نبرد بین غرب و اسلام، تبدیل به نبرد با عقیدۀ اسلامی شده است، با تغییر نبرد، میدان آن نیز تغییر کرده است؛ زیرا میدان آن فکر و اندیشۀ مسلمانان بوده و وسیلۀ آن فکر و اندیشه و لشکر آن، مؤسسات و گروه‌ها است. بزرگ‌ترین احتیاطی نیز که در این جنگ صورت می‌گیرد این است که هر نامی که بر آن گذاشته می‌شود، بشود اما نامی از اسلام و تصریح به دشمنی با اسلام در آن نباشد.
اولین فردی که این تفکر را نیز برای مهاجمین غربی تشریح و ارائه کرد، قدیس «لوییز» پادشاه فرانسه بود. وی وقتی در منطقۀ منصوره دستگیر و زندان شد و سپس خود را آزاد کرد، به کشور خود بازگشت و سیاست کلی مقابله با مسلمانان را برای پیروان و ملت خود تشریح کرد.
آنچه وی به ملت خود توصیه و نصیحت کرد و آن‌ها را ابزار مهمی برای غلبه بر مسلمانان دانست، موارد ذیل بود:
1- تبدیل حملات نظامی صلیبی به حملات صلح‌جویانۀ صلیبی؛ درحالی‌که این حملات همان اهدافی را دنبال می‌کرد که حملات نظامی صلیبی دنبال می‌کرد و اهداف یکی بود، اما سلاح و ابزار این دو متفاوت بود؛
2- گسیل‌داشتن لشکر مبشرین غربی در قالب نبردی صلح‌طلبانه برای جنگیدن با آموزه‌های اسلامی و متوقف‌ساختن انتشار اسلام و سپس ازبین‌بردن این دین؛
3- فعالیت در زمینۀ به‌کارگیری مسیحیان شرقی برای اجرای سیاست غرب در جهان اسلام؛
4- فعالیت در زمینۀ تعیین و ایجاد پایگاه‌های غربی در مرکز شرق عربی که غربی‌ها آن را نقطۀ مرکزی برای خود و نیروهای نظامی خود قرار دهند و دعوت‌ سیاسی و دینی خویش را از آنجا مدیریت کنند و از این مرکز برای حمله به اسلام و مسلمانان استفاده شود.
لوییز نهم برای ایجاد این پایگاه، زمین‌های سواحل دریای سفید را از غزه تا اسکندریه که شامل فلسطین، اردن، سرزمین‌های مقدسه و لبنان می‌شود، در نظر گرفت.
با این پلان‌های شوم و توصیه‌های لوییز نهم، پلان‌های مکارانۀ غربی‌ها برای دور ساختن امت اسلامی از دین و آموزه‌های آن و تحمیل سیکولاریزم بر آن‌ها کلید خورد و لشکر جنگجویان غربی در قالب سه جناح کلان شکل گرفت:
  1. نیروی اشغالگر؛
  2. مستشرقین؛
  3. مبشرین.
چهارمین گروهی را که می‌توان به این سه گروه اضافه کرد، طایفه‌های یهودی و نصرانی و باطنی‌ها در میان قبائل اسلامی هستند. این حرکت‌ها، به‌صورت قوی و با شدت و بربریت محض، هجوم خود را بر سرزمین‌های اسلامی آغاز کردند و در کنار قتل و کشتار بی‌سابقه در کشورهای اسلامی، شریعت اسلامی، تمدن دینی، افکار و فرهنگ اسلامی، اندیشۀ سالم دینی، اعتقادات اسلامی، علوم دینی و اسلامی و همۀ آنچه به این دین نجات‌بخش ارتباط داشت را از بین بردند و نظام بی‌دینی و مخالف دین؛ یعنی سیکولاریزم را جایگزین آن کردند.
در نتیجه، مسلمانان و کشورهای اسلامی با نسل‌هایی مواجه شدند که نام آن‌ها نام اسلامی است، اما اعتقادات و اندیشۀ آن‌ها هیچ ارتباطی با آموزه و اندیشه‌های دینی ندارد.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version