ایمان به قضا و قدر الهی، همواره سبب رشد و پیشرفت انسان مسلمان بوده است و با تکیه بر همین اعتقاد، بزرگترین اکتشافات و اختراعات را انجام داده بودند، اما در برههای از زمان، همین اعتقاد و تکیه بر تفویض همۀ امور به قضا و قدر، سبب عقبگرد، انزوا و عزلت مسلمانان از میادین پیشرفت و ترقی مادی شد.
«پاول شمیت»، مستشرق و خاورشناس آلمانی مینویسد: «طبیعت مسلمان، تسلیم به ارادۀ الله و رضایت به قضا و قدر وی و خضوع کامل برای واحد قهار است، این فرمانبری دارای دو اثر متفاوت بود: در عصر ابتدایی اسلام نقش مهمی در جنگها ایفا کرد؛ چراکه سبب پیروزی و موفقیت پیوسته و همیشگی مسلمانان شده بود و سبب گسترش روح ایثار در میان عسکر اسلامی شده بود، اما در عصرهای اخیر سبب جمودی شده است که بر جهان اسلام خیمه افکنده است و در نتیجه آن را به انزوا و عزلت کشانده است و آن را از حوادث جهانی دور کرده است.»
این فرد با وجود اینکه مؤمن نیست اما تفاوت ایمان به قضا و قدر سلف صالح و مؤمنین امروزی را بهخوبی درک کرده است. ازاینجهت، نباید ایمان ظاهری به قضا و قدر و برداشت نادرست در مورد آن، سبب عقبماندگی، ناتوانی و شکست مادی و اکتشافی مسلمانان میشد.
2- برنامهریزی یهودیها و صلیبیها؛
وسیلۀ دومی که توسط آن سیکولاریزم در جهان اسلام منتشر شد و گسترش یافت، پلانها و برنامههای دقیق و طراحیشدۀ یهود و نصارا، دو دشمن قسمخوردۀ مسلمان بود. دشمنانی که در طول تاریخ همواره با مسلمانان به نبرد پرداختهاند و از هر ابزار و نیرویی برای ضربهزدن به اسلام و مسلمانان و جامعۀ اسلامی استفاده کرده و در این راه از هیچ تلاشی دریغ نورزیدهاند.
این دشمنان اسلام و مسلمانان، در ابتدا دست به آغاز و طراحی نبردهای صلیبی علیه مسلمانان بردند. این نبردها، بارزترین نشانه و علامت دشمنی و عداوت عمیق اروپاییها با مسلمانان بود. این نبردها ارتباط عمیقی با فلسفۀ وجودی اروپا و ساختار سیاسی، اجتماعی و مدنی این خطه داشت، زیرا جنگهای صلیبی در زمانی اتفاق افتاد که اروپا در دوران نونهالی خود بود و ویژگیهای فرهنگی آن شروع به رشد کرده بود و در حال شکلگیری بود.
به همین علت، جنگهای صلیبی توانست اثر عمیقی در میان شخصیت و باطن ملت اروپا بگذارد؛ بهگونهای که تعصب جاهلانۀ فراگیری که این جنگها در زمان خودشان برانگیخته کرد، با هیچچیزی که اروپا در گذشته دیده و در آینده خواهد دید، قابل مقایسه نخواهد بود. قارۀ اروپا را موجی از خیزش و حرکت همبستگی فرا گرفت و از همۀ مرزهای بین کشورها و ملتها و طبقات مختلف تجاوز کرد و برای اولین بار اروپا در خود وحدت و اتحاد بیبدیلی را احساس کرد، اما این وحدت و اتحاد در پیشروی جهان اسلام بود.
ازاینجهت میتوان بدون مبالغه ادعا کرد که اروپا از روحیات جنگهای صلیبی دوباره احیا شد و اندیشه و تفکر «مدنیت غربی» از همین روزنه شکل گرفت و تبدیل به یگانه هدفی شد که همۀ ملل اروپا بهصورت برابر برای تحقق آن تلاش میکردند و این تمدن غربی، دشمن واقعی اسلام بود.
نتیجۀ این جنگهای صلیبی نیز تصفیۀ دولت اسلامی از اندلس به شکلی شد که در طول تاریخ نمونهای برای آن نیست، سپس اروپاییها با گسیل لشکرهای مختلف در قالب مکتشفین و مخترعین به سرزمینهای شرقی، تلاشهای بیوقفهای در جهت ازبینبردن روح دینگرایی در میان مسلمانان داشت؛ بهگونهای که اولین کاری که انگلیسیها در هند انجام دادند، الغای شریعت اسلامی بود، اولین کاری که ناپلئون در مصر انجام داد، معطلسازی شریعت اسلامی و جایگزینی قانون فرانسه بهجای آن بود، همچنین اولین حرکتی که بردگان پلانهای یهودی-صلیبی در ترکیه انجام دادند، الغای شریعت اسلامی و سپس بیدینبودن دولت ترکیه بود.
همۀ اینها نشانۀ آن است که هدف اصلی حملات نظامی و فکری صلیبیها، تغییر اعتقادات مردم شرق که مسلمانان بخش اعظمی از آنها بودند، بود و تا زمانی که این هدف حاصل نشود، حملات بیوقفۀ آنها متوقف نخواهد شد و ادامه خواهد داشت. «جان بول رو» به همین مورد اشاره دارد و میگوید: «میلیونها اروپایی در بنادر شرق رها شدند و وظیفۀ اصلی آنها تغییر اعتقادات شرقیها بود و برای رسیدن به این هدف، باید شرق را تخریب میکردند!»
وی در جای دیگری تأکید میکند: «ازبینبردن دولت عثمانی نشانهای از نشانههای تهاجم گستردهای بود که اروپاییها علیه دولت اسلامی بهراه انداختند، از جزایر فیلیپین گرفته تا قلب آفریقا، فرد اروپایی سیطرۀ خود را بر فرد مسلمان گسترش داد و مفاهیم خود را در زمینۀ وجود انسان، راههای زندگی وی، اندیشه و پلانها و برنامههایش دیکته کرد.»