نویسنده: سید مصلح‌الدین

تأثیر رهبانیت در اخلاق اروپاییان

نتیجه‌ی رهبانیت این شد که جوانمردی و مروت که از فضایل شمرده می‌شد، متزلزل گشته و رذایل و زشتی‌ها جانشین آن گردید. مردم شادابی، سخاوت، صراحت لهجه، گذشت، شجاعت و جرأت را کنار گذاشتند. از مهم‌ترین نتایج آن این بود که کانون‌های خانوادگی متزلزل گردید و ناسپاسی و سنگدلی نسبت به نزدیکان رواج یافت. راهبان، همان کسانی که قلب‌هایشان از رحم و شفقت مالامال و چشمان‌شان از اشک لبریز بود، سنگدل شدند و چشمان‌شان از فروچکاندن اشک نسبت به پدران و مادران و فرزندان خشکید. به دنبال آن بسیاری از مادران را داغدار، شوهران را بی‌زن و فرزندان را یتیم کردند. اینان جهت ادامه‌ی حیات خویش به سوی مردم دست نیاز دراز می‌کردند و به بیابان‌ها روی می‌آوردند. تنها تلاش و کوشش آنان این بود که خودشان را در آخرت نجات دهند. هیچ توجهی به مرگ یا زندگی نداشتند. راهبان از سایه‌ی زنان فرار می‌کردند و نزدیکی و همنشینی با آن‌ها را گناه می‌شمردند و معتقد بودند که راه رفتن و صحبت با زنان هر چند که مادر یا همسر یا خواهر حقیقی انسان باشند، باعث می‌شود که اعمال انسان نابود شود و تلاش‌های روحی از بین برود.
لِكى، وضیعت جهان نصرانیت را در آن زمان که در بین رهبانیت و عصیان قرار داشت، اینگونه به تصویر می‌کشد: «خوشگذرانی و پستی در اخلاق مردم و جامعه به اوج خود رسیده بود. شهوت‌رانی، عیاشی، تن‌آسایی، تملق و چاپلوسی در مجالس پادشاهان و ثروتمندان، ولخرجی فرماندهان و مسابقه در زیبایی لباس و زینت، به نهایت شدت و حدتش رسید و دنیا در این برهه‌ی زمانی بین رهبانیت شدید و نهایت فساد قرار داشت. شهرهایی که بیش از هر چیز دارای انسان‌های تارک دنیا بودند، بیشتر از شهرهای دیگر در فساد و هرزگی، گناه و معصیت فرو رفته بودند. در این عصر، فساد و خرافات که دو دشمن برای شرف و کرامت انسانیت هستند، با یکدیگر جمع گردیده بودند تا آنجا که مردم از کردار بد و رسواگری در بین دیگران شرم نداشتند. گویا باطن انسان که در گذشته از این وعیدها می‌ترسید اکنون به خاطر اعتقاد و باور به این که دعاهای انسان می‌تواند سبب کفاره‌ی تمام اعمال ناشایسته‌اش شود، کاملاً در آرامش خاطر به سر می‌برد. بازار مکر و حیله و دروغ داغ بود؛ به گونه‌ای که این عصر در این موارد، از عصر قیاصره سبقت گرفته بود. اگر چه ظلم، سرکشی و قساوت نیز کم شده بود، اما در آزادی اندیشه و حماسه‌ی وطن دوستی، انحطاط به وجود آمده بود.

فساد در مراکز دینی

رهبانیت و نظام دینی منفی جز عاملی برای لطمه‌زدن و مبارزه با فطرت نبود؛ بنابراین فطرت بر اثر آیین جدید و صلابت روحی آن و عوامل مختلف دیگر مقهور باقی ماند، اما دیری نپایید که فطرت و سرشت انسان بر رهبانیت غالب گردید و ضعف و انحراف در مراکز دینی چنان نفوذ پیدا کرد که این مراکز در فساد اخلاقی به یکی از رقیبان مراکز جهانی فساد تبدیل شد و از آن‌ها سبقت گرفت. بدین‌جهت بود که حکومت، محافل دینی را که برای الفت و برادری بین مسیحیان و تجلیل از شهدا و اولیا برگزار می‌گردید به اماکنی جهت تن‌آسایی و فسق و فساد تبدیل کرد و روحانیون مذهبی به ارتکاب گناهان کبیره و منکرات متهم شدند.
راهب جروم (Jarum) می‌گوید: «زندگی روحانیون و عیاشی آن‌ها از خوشگذرانی و بولهوسی امراء و ثروتمندان سبقت گرفته بود. اخلاق پاپ‌ها رو به انحطاط بزرگی نهاده بود. حرص و دنیاطلبی چشم آنان را پر کرد و آن‌ها را از حدود خود متجاوز ساخته بود؛ به طوری که کار پاپ‌ها به جایی رسید که مقام‌های روحانیت وظایف خویش را مانند کالا می‌فروختند و گاهی به طور علنی در معرض مزایده قرار می‌دادند و زمین بهشت را با وثیقه و سند و با بلیط‌های غفران، به اجاره می‌دادند. نقض قانون را مجاز می‌دانستند، مدرک‌های نجات و مجوزهای حلال بودن محرمات و ممنوعات را مانند اوراق نقد به مردم می‌دادند، رشوه و رباخواری می‌کردند و اموال بی‌حساب و کتاب را به صورت اسراف سرسام‌آوری مصرف می‌کردند، به طوری که پاپ اینوسان هشتم تاجش را گرو گذاشته بود؛ و نیز از پاپ لو دهم نقل می‌کنند که وی اموالی را که از پاپ سابق به جا مانده بود و درآمد و سهم خودش و تمام ثروت جانشین آینده‌اش را گرفت و مصرف نمود. حتى روایت کرده‌اند که تمام فرانسه برای خرج و ارضای شهوات پاپ‌ها کافی نبود.

رقابت بین پاپیزم و امپراتوری

نزاع، درگیری و رقابت بین پاپیزم و امپراتوریزم از سده‌ی یازدهم شدت گرفت. این نزاع بسیار سخت، ناراحت‌کننده و وحشتناک بود. در این جدال، ابتدا پاپیزم پیروز شد، به طوری که امپراتور هانری چهارم در سال ۱۰۷۷ میلادی مجبور شد با خواری به دربار پاپ در قلعه‌ی کانوسا برود. پاپ تنها پس از اصرار بسیاری از درباریان، به امپراتور اجازه‌ی ورود داد. امپراتور با خواری، برهنه‌پا و با لباس پشمین به دربار پاپ آمد، توبه کرد و پاپ گناهانش را بخشید. مبارزات بین پاپیزم و امپراتوری ادامه یافت تا سرانجام پاپیزم ضعیف شد. در این دوران طولانی، مردم به دو دسته‌ی حامیان دینی و دنیوی تقسیم شده و تحت فشار امپراتوری و پاپیزم رنج بردند.
در قرون وسطی، پاپ قدرت و نفوذ بی‌نظیری به دست آورد که حتی پادشاهان و امپراتوران از آن برخوردار نبودند. آن‌ها می‌توانستند با استفاده از نفوذ دینی خود، اروپا را به پیشرفت علمی و تمدنی حقیقی و چشمگیری رهنمون سازند؛ چرا که جانشینان و نمایندگان آن‌ها در سراسر کشورهای اروپایی به گشت و گذار پرداخته و احترام زیادی از مردم دریافت می‌کردند. مردم با یکدلی از آن‌ها حمایت می‌کردند، به زبان واحد با مردم گفتگو می‌کردند و در امور مهم سیاسی دخالت می‌نمودند. در هر روستا، ده و شهری، طرفداران بسیاری از میان اندیشمندان و سیاستمداران داشتند که به زبان مشترک با آن‌ها سخن می‌گفتند و در امور دولتی و اداری به آن‌ها یاری می‌رساندند.
ناگواری‌هایی که مسیحیت و ملت‌های پیرو آن در طول تاریخ متحمل شدند، تا حد زیادی ناشی از سوءاستفاده‌ی رهبران دینی از قدرت و نفوذ خود بود. این سوءاستفاده‌ها باعث شد که اروپا در دورانی طولانی در جهل، خرافات و انحطاط فرو برود و تمدن آن زمان به شدت آسیب ببیند. در طی هزار سال، جمعیت قاره‌ی اروپا افزایش نیافت و به مدت پانصد سال، جمعیت انگلستان نیز به دلیل گرایش به زهد و ترک دنیا، رشد نکرد. بی‌تردید، یکی از دلایل این عدم افزایش، ترویج تجرد و بی‌علاقگی به ازدواج توسط روحانیون و راهبان بود. علاوه بر این، کاهنان و روحانیون نیز به کمک و مراقبت پزشکان نپرداختند و بیماری‌ها و مرض‌ها در سرتاسر اروپا گسترش یافتند. ابنیسیس سلوئیس، که بعدها به نام پوئیس دوم شناخته شد، حدود سال ۱۴۳۰ میلادی به جزایر بریتانیا سفر کرد و مشاهدات او از وضعیت اسفبار و رکود تمدنی و فقر سهمگین حاکم بر این جزایر حکایت دارد.

جنایت روحانیت بر کتاب‌های دینی

آمیختن کتاب‌های مقدس با دانش بشری و علوم روز، از جمله تاریخ، جغرافیا و علوم طبیعی. این دانش‌ها، که در آن زمان به عنوان آخرین یافته‌های علمی شناخته می‌شدند، الزاماً برترین دانسته‌های علمی نبودند و امکان داشت در آینده با پیشرفت علم، مورد تردید و تغییر قرار گیرند. دانش بشری همواره در حال تکامل است و هر دینی که خود را بر پایه‌ی دانش متغیر بشری استوار کند، در واقع بر پایه‌هایی ناپایدار بنا شده است. گرچه این اقدامات ممکن است با نیت خیر انجام شده باشند، اما در نهایت به جنایتی در حق دین و پیروان آن تبدیل شدند؛ زیرا به مخاصمه‌ی ناخوشایندی بین دین و علم انجامید که به شکست دین منجر شد. دینی که با دانش بشری آمیخته شده بود، حق و باطل و پاک و ناپاک را در خود داشت. در نتیجه، روحانیت مسیحی به چنان سقوطی دچار شدند که دیگر قادر به بازیابی جایگاه خود نبودند و این امر، سرنوشت اروپا را به سمتی سوق داد که کاملاً از مذهب فاصله گرفت.
خیانت روحانیون فقط در مطالب کتاب‌های مقدس خلاصه نمی‌شد، بلکه آن مطالبی که دهان به دهان می‌گشت و در بین مردم مشهور بود و بعضی از تفسیرهای تورات و انجیل و معلومات جغرافیایی و تاریخی و زیست‌شناسی که مفسران تورات و انجیل بر آن‌ها افزوده بودند، همه‌ی این‌ها را مقدس شمردند، به آن‌ها رنگ دینی دادند و آن‌ها را در ردیف تعالیم و اصول دینی شمردند که اعتقاد به آن‌ها واجب بود و هرگونه مطالب مخالف آن را رد کردند. در این زمینه کتاب‌ها نوشتند و این نوع کتاب‌ها را که هرگز مورد تأیید خداوند نبود، مکان نگاری مسیحی (Christian topography) نامیدند و شدیداً به آن‌ها تمسک جستند و هرکس که به آن‌ها باور نداشت را تکفیر کردند.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version