نویسنده: رحمتالله رحمانی
چکیده
فتح مکه از مهمترین غزوات رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلم) است که تأثیرات ماندگاری در تاریخ اسلام داشته است. مکه، مهمترین شهر شبه جزیره عربستان در آن زمان و محل زندگی قوم بزرگ قریش بود. با فتح آن توسط سپاهیان اسلام، بسیاری از قبایل عرب دست از جنگ با اسلام برداشتند و مسلمان شدند. در واقع، فتح مکه به منزلهی فتح کل حجاز بود. مورخان و مفسران، شأن نزول سوره نصر را در مورد فتح مکه میدانند.
در سال هشتم هجری و پس از جنگ موته، قریش به قبیلهی خزاعه که همپیمان پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) بود، حمله کرد و تعدادی از افراد این قبیله را به قتل رساند. این اقدام قریش نقض صلح حدیبیه بود. پس از نقض صلح حدیبیه، با تدبیر پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم)، لشکری دههزار نفری فراهم شد و بدون خونریزی مکه بهدست مسلمانان فتح شد. پس از فتح مکه، رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلم) خود بتهای درون کعبه را شکست.
مقدمه
با توجه به جایگاه کلیدی مذهبی و اجتماعی شهر مکه میان مسلمانان و مردم جزیرهالعرب، فتح مکه در تاریخ صدر اسلام از اهمیت ویژهای برخوردار است. این عملیات بزرگ، که با برنامهریزی دو ساله پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوسلم) و با کمترین خسارت و تلفات از دو طرف انجام شد، نمایانگر صفاتی برجسته از رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلم) بود؛ از جمله وفاداری به عهد و پیمان با خزاعه، مدیریت دقیق و قوی برای بسیج یک لشکر عظیم در مدت کوتاه و مخفی نگهداشتن عملیات از دشمن، و بخشش تمام دشمنان دیرینه که در مکه به آنها دست یافته بود.
واقعهی فتح شهر مکه به دست مسلمانان به فرماندهی پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوسلم) در سال هشتم هجری قمری، در واکنش به نقض صلح حدیبیه توسط مشرکان رخ داد. بعد از نقض صلح حدیبیه توسط مشرکان که بین پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوسلم) و مشرکان در سال ششم هجری انجام شده بود، پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) تصمیم به فتح مکه، پایگاه اصلی مشرکان، گرفت. با سپاه عظیم مسلمانان راهی مکه شد، اما مشرکان مقاومت نشان ندادند و بدون جنگ، شهر مکه فتح شد. به موجب این فتح، بسیاری از مشرکان اسلام آوردند و بیعت کردند. برخی از سران مشرکان، از جمله ابوسفیان، قبل از ورود مسلمانان به مکه اسلام آوردند. پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوسلم) در روز فتح مکه عفو عمومی اعلام کرد.
سرزمین مکه که میبایست پایگاه توحید باشد و از زمان حضرت آدم (علیهالسلام)، حضرت نوح (علیهالسلام) و حضرت ابراهیم (علیهالسلام) تحت این عنوان معرفی شده بود، توسط مردم مکه و اطراف به پایگاه شرک و بتپرستی و پایتخت همه بتپرستان تبدیل شده بود. از این جهت، فتح مکه بزرگترین دستاورد اسلام شمرده میشد و مسلمانان با فتح مکه از نظر سیاسی به بزرگترین امتیاز دست یافتند و از زندگی سخت و دشوار به زندگی بهتری نایل شدند.
مقدمات فتح الفتوح
وقتی امر پروردگار عالم نسبت به تحکیم دین اسلام و تربیت مسلمین تحقق یافت و خداوند متعال دلهای مسلمین را برای تقوا آزمایش نمود و از طرف دیگر کاسهی ظلم و تجاوز قریش لبریز شد و در انکار حق و جلوگیری از راه خدا به اوج خود رسید، اراده الهی بر آن شد که پیامبر و اصحابش را با فتح مکه گرامی بدارد. به این ترتیب، کعبه از لوث بتها و شرک پاکسازی شده و به حالت اصلی و ابتدایی خود بازگردانده شد، تا مرجع مردم روی زمین و محل امنیت قرار گیرد و بیتالله همچنان مبارک و مایه هدایت جهانیان باشد.
خداوند متعال مقدمات و اسباب فتح را هموار ساخت. قریش نه تنها برای آن مساعدت نکرد، بلکه بدون اینکه متوجه شود، خود به سوی آن فرا خواند. حادثهای رخ داد که نه تنها شرایط فتح مکه را فراهم کرد، بلکه آن را واجب و ضروری نمود. «وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» «و سپاهیان آسمانها و زمین از آن الله است.»
در صلح حدیبیه، این قرارداد منعقد شده بود که هر قبیلهای از قبایل چنانچه دوست داشته باشد در عقد و پیمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلم) داخل شود، اختیار دارد و هر قبیلهای بخواهد در عقد و پیمان قریش داخل نشود، اختیار با اوست؛ از این جهت قبیلهی بنوبکر در عقد و پیمان قریش داخل شدند، اما قبیلهی خزاعه با رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلم) هم پیمان گشتند.
رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) به مردم دستور آمادهباش داد، اما ابتدا مقصد و جهت حرکت را پوشیده نگهداشت. البته در نهایت به مردم اعلام کرد که مقصد ما مکه است و آماده باشند. سپس دعا کرد: «اللهم خذ العیون و الأخبار عن قریش حتی نبغتها فی بلادها»؛ «بار الها! جاسوسها و اطلاعات را به قریش نرسان، تا اینکه آنها را در منطقهشان غافلگیر سازیم.»
رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) در ماه رمضان سال هشتم هجری، به همراه ده هزار نفر از مسلمانان، مدینه را به قصد مکه ترک گفتند. وقتی به نقطهی مرالظهران رسیدند، فرود آمدند. در آن سو، خداوند متعال جریان را از چشم و گوش قریش پنهان داشت و آنها مرتباً در ترس و نگرانی به سر میبردند. رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) به لشکریان دستور داد که آتش روشن کنند. ابوسفیان بن حرب به قصد جمعآوری اطلاعات بیرون آمده بود. وقتی چشمانش به آتش افتاد، گفت: «همچون امشب هیچ آتش و لشکری ندیدهام.»
اتفاقاً حضرت عباس قبلاً با خانوادهی خود به قصد هجرت به مکه بیرون آمده بود و در راه به لشکر ملحق شد. حضرت عباس صدای ابوسفیان را شناخت و گفت: «این آتش مربوط به لشکر رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) است و او خودش در میان مردم حضور دارد. وای به حال قریش! زود باش با من بیا.» سپس ابوسفیان را بر پشت قاطر خود سوار کرد و از ترس اینکه مبادا مسلمانی ابوسفیان را به قتل برساند، فوراً او را نزد رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) آورد.
وقتی رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) او را دید، فرمود: «وای بر تو ای ابوسفیان! آیا هنوز وقت آن نشده که بدانی بجز الله دیگر معبودی وجود ندارد؟» ابوسفیان در پاسخ گفت: «پدر و مادرم فدای تو باد، چقدر بردبار و کریم و با بستگان خود مهربان هستی! والله من میدانم که اگر بجز الله معبودی دیگر میبود، تاکنون به سود ما کاری انجام میداد.»
پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) فرمود: «ای ابوسفیان! آیا وقت آن نرسیده که یقین کنی من رسول الله هستم؟» ابوسفیان گفت: «پدر و مادرم فدای تو باد! چقدر شما بردبار و گرامی هستید و با خویشاوندان مهربانید، اما من نسبت به رسالت شما مشغول فکر و اندیشه هستم.» عباس ناراحت شد و گفت: «وای بر تو، زود باش اسلام بیاور و گواهی بده که جز الله دیگر معبودی نیست و محمد رسول خداست.» ابوسفیان نیز اسلام آورد و به حق گواهی داد.
عفو عمومی و تأمین گسترده
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوسلم)، اعلام عفو و امنیت نمودند تا خون کسی از اهالی مکه ریخته نشود، مگر آن کسی که خودش سلامتی را دوست نداشته و از زندگی گریزان باشد. رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) فرمودند: «مَنْ دَخَلَ دَارَ أَبِي سُفْيَانَ فَهُوَ آمِنٌ»؛ «هرکس وارد منزل ابوسفیان شود، در امان است»، «وَمَنْ أَغْلَقَ بَابَهُ فَهُوَ آمِنٌ»؛ «و هرکسی در خانهاش را ببندد، در امان است»، «وَمَنْ دَخَلَ الْمَسْجِدَ فَهُوَ آمِنٌ»؛ «هرکسی به مسجد الحرام وارد شود، در امان خواهد بود».
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوسلم) هنگام ورود به مکه، لشکر اسلام را از به کار بردن اسلحه علیه مردم منع نمود، مگر آن کسی که خودش مزاحم شود و مقاومت نماید؛ و دستور داد سپاه اسلام به اموال و داراییهای اهل مکه تعرض نکند.
ابوسفیان روبروی دستههای فتح
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوسلم) به عباس بن عبدالمطلب دستور داد تا ابوسفیان را در دهانهی درهای که گذرگاه واحدهای لشکر اسلام است، بنشاند. دستههای فتح به حرکت درآمدند، گویی دریا موج میزند. قبیلهها با پرچمهای خود از برابر ابوسفیان عبور میکردند. هرگاه قبیلهای عبور میکرد، ابوسفیان درباره مشخصات آن از عباس سؤال میکرد و خودش نیز اظهار نظرهایی مینمود. تا اینکه رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) در میان یکی از واحدها به نام کتیبه خضراء (لشکر سبز) عبور کرد. در این واحد، مهاجرین و انصار بودند؛ سراسر بدن آنها غرق در اسلحه بود و بجز چشمان پر فروغ آنان، چیزی دیگر پیدا نبود. ابوسفیان با کمال تعجب پرسید: «سبحان الله! ای عباس! اینها چه کسانی هستند؟» عباس گفت: «این رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) است که در میان مهاجرین و انصار قرار دارد.»
ابوسفیان گفت: «هیچ قدرتی نمیتواند در برابر اینها مقاومت نماید! قسم به خدا سلطنت و ریاست برادرزادهی تو بسیار اوج گرفته و بسیار با شکوه چشمها را خیره میکند.» عباس گفت: «این سلطنت نیست، بلکه نبوت و رسالت است.» ابوسفیان گفت: «بلی! درست است.»
ابوسفیان بعد از دیدن این صحنهی با شکوه از لشکر اسلام، در میان مردم مکه برخاست و با صدای بلند فریاد برآورد: «ای گروه قریش! این محمد است که با سپاهی بزرگ بر شما وارد میشود، هیچکسی توان مقابله با وی را ندارد. هر کسی در خانهی ابوسفیان داخل شود، در امان است.» مردم گفتند: «خدا تو را بکشد، خانه تو به درد چه کسی میخورد؟» یعنی ما زیاد هستیم.
ابوسفیان گفت: «هرکسی در خانهاش را بر خود ببندد، او نیز در امان است و هرکس داخل مسجد برود، خون و جانش محترم است.» آنگاه همگی مردم به خانههای خود و عدهای به سوی مسجد روانه شدند.