نویسنده: مولوی اسماعیل سارانی
زن در نصرانیت:
جامعه نصرانیت با وجود تأکیدات فراوان بر اجتناب از عمل فحشاء و منکر، باز هم مصون نمانده است؛ زیرا گروهی رهبانیت را اختیار کردند و گروهی دیگر در دام شهوت نفسانی افتاده و مرتکب فحشا شدند.
بسا چنین میشد که کلیسا و کاباره کنار هم قرار داشتند و سرمایهداران و شهوت پرستان غرق در لذات و شهوت مرتکب فحشا شده و با رشوه از زیر مجازات شرعی فرار میکردند.
یکی از راهبان به منظور منصرف کردن مردان از ازدواج میگوید: «اگر همهی کشتزارها یا دروازها ورق و کاغذ میبودند، اگر تمام درختان قلم میبودند و اگر همه نویسندگان برای نوشتن بدیهای زن، بسیج میشدند، ما نمیتوانستیم تمام بدیها و ننگهای زن را آشکار نماییم.» بسیاری معتقدند که مسئول تمام منکرات و فواحش در جامعه زن میباشد، و ازدواج کردن را عمل بسیار زشتی میدانند که باید از آن جداً پرهیز شود.
کرای سوستیم، که از علمای بزرگ مسیحی است، در مورد زن میگوید: «زن موجود بدی است که انسان گریزی از آن ندارد. او وسوسهی فطرت، آفت مرغوب، معشوقهای غارتگر و مصیبتی آراسته است.»
همچنین، «تر تولیان» که در مسیحیت به عنوان امام شناخته میشود، در مورد زن میگوید: «زن مدخل شیطان است، زن بود که مرد را به خوردن درخت ممنوعه وادار کرد، اوست که قوانین خدا را میشکند و چهرهی مرد را بد جلوه میدهد.»
همچنین در میان مسیحیان نخستین، وقتی انتشار فواحش، منکرات و انحلال اخلاقی فجیع رومیها را دیدند، احساس خطر کردند و زن را مسئول همهی فسق و فجور دانستند؛ زیرا او به داخل جامعه میرفت، از لهو و لعب و خوشگذرانی لذت میبرد و هر طوری که میخواست با مردان اختلاط میکرد. پس مقرر نمودند که ازدواج آلودگی است و باید از آن دوری جست و شخص مجرد نزد خدا با کرامتتر از متاهل میباشد. آنها اعلام داشتند که زن دری از شیطان است و باید از زیبایی و جمالش حیا کند؛ زیرا زیباییاش سلاحی از سلاحهای ابلیس برای فتنه و فریب است.
قدیس ترتولیان میگوید: «زن دروازهی شیطان به نفس انسان و شکنندهی سنتهای الهی است.» در قرن پنجم، مجمع باکون جلسهای برای بررسی این مسأله تشکیل داد که آیا زن فقط جسم است که در آن روح وجود ندارد، یا در بدنش روح هم است؟ و در پایان به این نتیجه رسیدند که او فاقد روح نجات دهنده از عذاب جهنم است، به جز مادر مسیح.
زن در هند باستان:
آئین هند و جامعه آن، از زمانهای خیلی دور، در شهوترانی و کامجویی جنسی مشهور بود. شاید هم دلیلش این بوده باشد که عوامل تحریک کنندهی جنسی در وجود هیچ آیینی و در هیچ سرزمینی چنان رسوخ نکرده بود، که در آئین هندی رسوخ نموده بود. کتابهای هندی و محافل دینی آن، از تجلی صفات اِله و وقوع حوادث بزرگ و توجیه اکوان، روایتها و داستانهایی از اختلاط دوجنس خدایان و حملهی برخی از آنها بر خانوادههای شریف، نقل کردهاند که شرم و حیا اجازهی شنیدن آنها را به انسان نمیدهد. تأثیر این گونه داستانها در ذهن دینداران مخلص و سپس تکرار و نقل این حکایات، آن هم با ایمان و حماسهی دینی، کاملاً روشن است. افزون بر آن، پرستش آلت تناسلی خدای بزرگشان «مهادیو» و در آوردن تصویر آن به شکل خیلی زشت، و تجمع زنان، مردان، کودکان و دختران برای پرستش آلت تناسلی، به اضافه آنچه بعضی از تاریخنگاران نقل میکنند که علما و بعضی از فرقههای دینی آنها، زنان لخت را پرستش میکردند و زنان مردان برهنه را، یقیناً تأثیرات نادرستی برجای میگذارد. کاهنان فاسق و خیانتکار عبادتگاه، همواره زنان زائر و راهبهها را مورد تجاوز قرار میدادند. بسیاری از این عبادتگاهها تبدیل به فاحشه خانههایی شده بود که افراد فاسق و فاجر در آنها، مطلوب خواستهی خویش را دنبال میکردند.
با این توضیح روشن میشود که وقتی وضع عبادتگاهها و اماکنی که جهت عبادت و دین ساخته شدهاند اینگونه باشد، مسلم است که وضع درباریان، قصرها و اشراف چگونه خواهد بود. این خاندانها در انجام منکرات و فواحش با هم رقابت داشتند. مجالسی با شرکت مردان و زنان برگزار میگردید و هنگامی که جامهای شراب در مجلس به گردش در میآمد، پرده ادب و حشمت کنار زده میشد. ادب سر در نقاب میکشید و حیا و آزرم در پس پرده نهان میشد. بدین طریق، امواج شهوتهای جنسی و بیبندوباری تمام این سرزمین را فراگرفته بود و زن و مرد از نظر اخلاقی به پایینترین درجه رسیده بودند.
جایگاه زن در آیین هند:
حکم شریعتهای هند قدیم چنین بود که «وبا، مرگ، جهنم، سم، افعیها و آتش بهتر از زن هستند و حق او در زندگی با تمام حق شوهرش که آقا و مالکش است، تمام میشود. پس وقتی که جسد شوهرش را ببیند که در آتش میسوزد، باید خودش را در همان آتش بیندازد وگرنه لعنت ابدی گریبانگیرش میشود.» زن به خاطر رضایت خدایان یا برای فرستادن رزق و روزی و باران به عنوان قربانی تقدیم خدایان میشد. در بعضی مناطق هند باستان درختی بود که ساکنان آن منطقه هر سال دختری را تقدیمش میکردند تا بخورد.
در شریعت «منو»، قانونگذار هند که بیش از دو هزار سال قبل از بعثت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوسلم) ظهور کرده بود، آمده است: «زن در کودکی تحت سلطهی پدر، در جوانی زیر سلطهی شوهر و وقتی بیوه شود، زیر سلطهی فرزندانش قرار میگیرد. در صورت عدم وجود هر یک از این افراد، همانطور که خود میداند، تحت سلطهی نزدیکان و خویشاوندان است، زیرا جایز نیست که به حال خودش رها شود.»
در میان هندوها هشت نوع ازدواج مرسوم بود:
۱. براهم؛
۲. دیو؛
۳. آرش؛
۴. پرچاپت؛
۵. آستر؛
۶. گاندهرب؛
۷. راکشش؛
۸. پیشاج.
از میان اینها فقط دو نوع به معنای واقعی ازدواج هستند و در آنها شخصیت و شرافت زن مورد توجه قرار گرفته است؛ بقیه صورتهای مختلفی از زنا هستند. همسر مشترک چند برادر بودن نیز رسم رایجی در هندوستان بود.
در قانون مدون هندوستان آمده بود: برای زانیه بودن یک زن همین قدر کافی است که با مرد بیگانهای به اندازه پختن یک تخم مرغ تنها باشد.
همچنین در «ستیار ته پرکاش» آمده که اگر زنی به مدت هشت سال بچه دار نشد، فرزندانش بعد از تولد مردند، پیدرپی دختر به دنیا آورد و یا اینکه تندخو بود شوهر باید هرچه زودتر او را طلاق داده با زنی دیگر ازدواج کند.