نویسنده: م. فراهی توجگی
نیشهای دموکراسی
کشورهای غربی خود را با انواع وسایل و ابزارآلات، قدرتمند کردهاند؛ اما اینکه قدرتشان را در چه مسائلی، کجا و چگونه به کار گرفتهاند، مورد سؤال است.
حاکمان کرسینشین و مجریان احکام در کشورهای خود، قانون قدرت را اجرا و اعمال کرده و حکومت پشتپردۀ اقلیت را تشکیل دادهاند. در خارج از کشورشان نیز همین قانون را با وحشیگری بیشتری اجرا نموده و سرزمینها را تباه کردهاند.
تاریخ ننگین غربِ دموکراسیخواه با اشغال و چپاول کشورهای دیگر گره خورده و با تاریخ نژادپرستی و تئوری برتری انسان سفیدپوست درهمتنیده شده است. برای سرپوشگذاشتن روی این تاریخ سیاه، دهل و سرنا به راه انداخته و ملتهای دیگر را نیز با همین دهل و سرنا مشغول و از خود بیخود کردهاند؛ اما تهمت شنیعی را که قبل از هر کسی متوجه خودشان بود، به دیگران نسبت داده و دیگران را وحشی، درنده و غیرمتمدن خطاب کردهاند.
یونانیان دموکرات باستان، سایر ملتها را برابر میدانستند؛ اما دموکراتهای جدید غرب ملتهای دیگر را وحشی، عقبمانده و مردمان درجۀ دو میپنداشتند. بااینحال، بعدها یاد گرفتند که چگونه دورویی کنند و خود را حامل پیام تمدن نشان دهند و اشغال و چپاول را بهعنوان پیشرفت ملتها معرفی کنند. البته پیشرفتی که مدنظر آنهاست، بهسوی بردگی و سقوط از لبۀ پرتگاه انسانیت و حقوق بشر است. دموکراتها و غیردموکراتهای غربی فراموش نکردهاند که برای پوشاندن جنایات خود، مدعی شوند که اسلام اشغالگر اصلی بوده و به ضرب شمشیر و نیزه گسترش یافته است. آنها همواره برای پیروان خود و فریب مردم اینگونه تبلیغ کردهاند.
اما در میان هر ملتی، در گذشته و حال، انسانهای باانصاف نیز وجود داشته و دارند؛ هرچند کمتر کسی به سخنان آنها گوش میدهد. این انسانهای باانصاف و کمتعداد حقیقت حاکمان خود را برملا کرده و حقیقت ملتهایشان را بازگو کردهاند. از جملۀ این افراد، یکی «گی دوبوشیر» است که کتابی دربارۀ استعمار تألیف نموده است. کاش هر کسیکه فریب حاکمان غربی را خورده است، این کتاب را مطالعه میکرد.
دوبوشیر دربارۀ اشغالگری غرب سخن گفته است. ما برداشت و فهم او از جنگهای اعراب مسلمان را در چند نکته خلاصه میکنیم:
۱. فتوحات اسلامی استعمار نبوده است؛ زیرا نه از نظر عملی و نه از نظر تئوری شروط استعمار در آن کامل نشده و دیده و تجربه نشده است. این فتوحات قصد نداشت ملتها را مطیع سازد یا اموال و داراییهای اقتصادی کشورهای اشغالشده تنها در خدمت و رفاه فاتحان (اعراب) باشد و استفادۀ شخصی شود.
-
اسلام، ملتها را وادار به دست برداشتن از دین خودشان نکرد، بلکه هر کسی را بر کیش و آیین خودش آزاد گذاشت و تنها گزینۀ بهتر را که دین اسلام باشد، همراه با محاسنش بهصورت عملی برایشان در بستر جامعه به نمایش گذاشت.
-
کسیکه مسلمان میشد، حقوق مسلمانان شامل حال او میشد و میتوانست در حکومت نقش داشته باشد و ممنوعیتی در رسیدن به پست و منصبی در گرو داشتن صلاحیت و شایستگی وهبی یا کسبی برایش وجود نداشت.
-
در فتوحات اسلامی هیچ زمانی هیچ نژاد و ملیتی سرور نشد و به شکل انحصاری و با جبر و اکراه زمام قدرت را به دست نگرفت و ویژۀ خود و خاندانش قرار نداد، بلکه سروری و سیادت از آن دین بود.
-
فتوحات اسلامی زندگی جدیدی به مردم سرزمینهای فتحشده پیشنهاد کرد و آنان را با خود یکسان نمود، حالآنکه اشغالگران مسیحی که مردم را نیز مسیحی میکردند، در بهترین حالت برابری و یکسانی روحی و معنوی به آنان میبخشید.