دربارۀ این توهم و تهمت ناروا که اسلام به ضرب شمشیر گسترش یافته است، سخنان بیجا و بیدلیل زیادی گفته شده و انتقادات فراوانی هم مطرح شده است؛ اما بسیار کمتر از تحمیل اجباری دموکراسی سخن گفته شده و ابعاد آن مورد بررسی قرار گرفته است؛ تحمیلیِ که با قیمت ریختن خون هزاران نفر و ویرانشدن کشورهای بیشمار رقم خورده است.
امروزه امپراطوری رسانهای غرب، با فریبدادن افکار عمومی جهان و جهتدهی آن، توجیه تمام عقاید و افکار پوچ خود و تزریق آن به سایر کشورها، سپس اختلافانداختن میان ملل مختلف و به بهانههای واهی تحریم کشورها و هجوم به مال و جان دیگران، دست به استعمار و اشغال زده است. اگر این نتیجۀ ضرب شمشیر و نیزه نیست، پس چیست؟ بیست سال در افغانستان بهخاطر ملتسازی بر اساس مدل غربی آدم کشتند، خانهها را خراب کردند؛ اگر این شمشیر نیست، پس چیست؟ انگلستان، هند را اشغال کرد و فرانسه، آفریقا را زیر یوغ بردگی نابود کرد و… . همگان تلاش کردند بهاصطلاح خودشان چیزی بهنام دموکراسی و آزادی را برای مردم آن سرزمینها به ارمغان بیاورند و نهالش را شکوفا کنند، نتیجه چه شد؟
بنابراین، چه در گذشته و چه در حال، دموکراسی بهصورت غیرمعمول و خلاف آنچه تبلیغ میشود، پیش رفته و مثل موریانه در تنۀ درخت ملتها نفوذ کرده است.
ایستوکرات یونانی دربارۀ چگونگی سیطره بر کشور یونان، فیلیپ پادشاه مقدونیه را اینگونه نصیحت میکند: «به شهرهای «ایونی» وعدۀ آزادی بده و کلمۀ آزادی را در آسیا انتشار بده؛ زیرا وقتی این کلمه در میان یونانیها منتشر شد، امپراطوری ما (آتن) و امپراطوری اسپارتا شکست خوردند.» آزادی در آن دوره به این معنا بود که ملت فرمانروا باشد و این همان دموکراسی است. نصیحت ایستوکرات هم امروز به مرحلۀ عمل درآمده است.
او افزوده است: «واژۀ دموکراسی را میان کشورها گسترش دهید؛ زیرا در نتیجه، کشورها تجزیه میشوند و هرگز قادر به تشکیل امپراطوری نخواهند بود و فقط شما سرور و حاکم خواهید شد. کشورها نهتنها از نظر سیاسی و اقتصادی، بلکه از نظر فرهنگی و تمدنی نیز دنبالهرو و پیرو شما خواهند شد. آنگاه رابطۀ میان آقا و نوکر پدید خواهد آمد: آقای قدرتمند و نوکرِ تحتسلطه. آقایی مدرن و نوکری عقبمانده. غرب نیز تبدیل به قبلۀ آمال و آرزوهای نوکرها خواهد شد. معیارها همان معیارهای غربی خواهد بود. هر نوع پایمالکردن دموکراسی نیز در کشور نوکرها سؤال و نارضایتی آنها را در پی خواهد داشت.» به دموکراسی آقا بنگرید که چگونه است.
دموکراسی جدیدترین و کوتاهترین راه برای تبدیل کردن ما به دنبالهرو و پیرو و تبدیل کردن آنان به سرور و حاکم است. راه قدیمی و شکستخوردۀ آنان این بود که ما را مسیحی کنند؛ مهم نبود که مسیحیهای متقی باشیم یا خیر، چون هدف این بود که بزرگترین مانع یعنی اختلاف دین ما با آنان را در برابر تسلط خود بر ما از میان بردارند. برای ایشان بهتر این است که تو یک مسیحی بدکار باشی، زنا کنی، سود و ربا بخوری، دروغ بگویی، مشروبات الکلی مصرف کنی و…؛ زیرا انسان فاسد و لذتپرست مطیعتر بوده و خیلی زود تبدیل به بنده و برده میشود.
اشغالگر جدید، جدای از مسیحی کردن مردم، راه میانبر و آسانتری را در پیش میگیرد. کماهمیت جلوه دادن و کوچک کردن تفاوت خود با ما را به سطح تفاوت فکری میرساند. اینکه مسلمان باشی و در همان حال دموکرات، این مسئلهای عادی است.
این آغاز کار است و نتیجه و پایان آن اخذ تمامی ارزشهای غرب و از دست دادن شخصیت خودی است. آنگاه مسیحی نمودن ما سهل و آسان خواهد بود و بعدازاین، بهجای جهاد و آزادگی و شجاعت، در برابر هر سیلیای که بهطرف راست صورتمان میزنند، طرف چپ صورتمان را نیز آمادۀ سیلی خوردن میکنیم. وقتی چنین است، چرا آمریکا به گسترش دموکراسی نپردازد و چرا در مکان و زمان لازم جهت گسترش دموکراسی شمشیر از غلاف بیرون نکند؟ وقتی دموکراسی نشانۀ اسارت و بندگی ملت من باشد و گامی در جهت خفه نمودن این ملت باشد، آیا این حق را ندارم که آن را رد نمایم؟ من هر دینی را که چنین نتیجه و پایانی داشته باشد، رد مینمایم، چه جای آنکه آیینی زمینی و سرشار از عیب و نقص باشد؟
تفکر قدیمی گذشته این بود که دموکراسی به کار ملتهای عقبمانده نمیآید و همین سخن بهانهای شده بود برای اشغالگری و پیشرفت و توسعه دادن به این ملل عقبمانده. تفکر امروزی نیز بعد از جنگ جهانی دوم این است که میبایست دموکراسی در تمام کشورها برقرار شود. به همان دلیل قبلی، شاید فردا نیز بگویند دموکراسی بههیچوجه به کار غرب هم نمیآید، اما باز همین موضوع بهانهای برای اشغالگری و تحمیل خود بر دیگر کشورها خواهد شد. کروکی و چارچوب یک چیز است. این مسئلهای واضح و عیان بوده و بیشتر مردم از آن باخبرند، اما همین مردم هستند که فریب قالب و ظاهر را خوردهاند. کسی هم که فریب نخورده است و دارای تفکر و دیدگاه و شخصیت خاص خودش است، شمشیر حملۀ نظامی و تحریم اقتصادی و دیپلماسی و… بر سرش فرود آمده است.
شمشیر دموکراسی به حدی تیز و برنده است که با خود دموکراسی هم سازگاری ندارد، درست همانگونه که شمشیر اشغالگران در گذشته تا مغز استخوان با انجیل ناسازگار و ناهماهنگ بود؛ اما همانگونه که لازم بود شمشیر حاملان انجیل تیز و برنده باشد، به همان صورت، لازم است شمشیر رهبران دموکراسی نیز تیز و برنده باشد. قانون بقا برای شخص یا دولت قدرتمند و برای ماندن روی کرسی قدرت، خواستار این مشی و روش است.