نویسنده: ابورائف

گسترش مکاتب و نظریات اجتماعی و اخلاقی متضاد با دین؛

پس از گسترش سیکولاریزم در جامعۀ اروپا و شکل‌گیری الحاد علنی نسبت به دین و آموزه‌های آن، مکاتب و نظریات مختلفی در زمینۀ اصول اجتماعی و اخلاقی در اروپا شکل گرفت که هدف اساسی و عمومی همۀ آن‌ها، سکولارساختن عرف‌های جامعۀ اروپا و اخلاقیات آن‌ها و طرد دین از این زمینۀ حساس بود. گسترش این مورد نیز با گسترش علم جامعه‌شناسی در جهان غرب به‌وجود آمد.
بخشی از مکاتب و نظریاتی که در جامعۀ اروپا در زمینۀ اخلاق و آداب اجتماعی ضد دین شکل گرفت، از قرار ذیل است:
1- نظریۀ پیمان اجتماعی؛
مؤسس این نظریه، «ژان ژاک روسو» بود. وی در این نظریه معتقد است که دین در شکل‌گیری اخلاقیات نقشی ندارد و معیار و مدار اصلی اخلاق و اجتماع، «مصلحت محض دنیوی» است؛ یعنی هر وسیله‌ای که بتواند تعاون و همکاری جامعه را در زمینۀ موارد دنیوی ایجاد بکند، باید آن را محقق ساخت. وی معتقد است که اصل در انسان، «فردی‌گرایی» است و وی از سر اجبار و اتفاقات ناگوار و دلایل اجتماعی مجبور به یادگیری لغات و هم‌سویی با اجتماع شده است و درحالی‌که به‌صورت فردی، انسانی پاکیزه بوده است اما به‌وسیلۀ اجتماع شرور شده است.
به همین علت، روسو می‌گوید حالا باید مفاسد جامعه را اصلاح کنیم و شهروندان نیکوکار برای آن تربیه و مهیا کنیم. وی برای رسیدن به این امور نیز به دولت پیشنهاد کرده بود که هر نوع دینی را انکار و طرد کند و فقط دین «مدنی» و «اجتماعی» افراد را مدنظر قرار دهد. اخلاقیات هم از نظر او مواردی هستند که ساخته و پرداخته اجتماع است و دین در آن نقشی ندارد.
2- مکتب طبیعت‌گرایی؛
یکی از بزرگ‌ترین مکاتب فکری که جامعۀ اروپا و اخلاقیات آن را به‌سوی الحاد مطلق و انکار آموزه‌های دینی برده بود، «طبیعت‌گرایی» بود. از نگاه این مکتب، نظریه‌ای که به «انقلاب نیوتنی» و نظریۀ «جاذبه» مشهور و معروف است، تأثیر به‌سزایی در شکل‌گیری جامعه و اخلاق اروپایی‌ها داشته است. این مکتب معتقد بود که طبیعت دارای نظم و به‌هم‌پیوستگی دقیق و عجیبی است که قانون منظم ریاضی بین آن‌ها ارتباط ایجاد می‌کند و هیچ بخش جهان هستی از سیطرۀ آن بیرون نیست.
وقتی چنین خاصیتی برای طبیعت ثابت شد، خیلی زود ادعا کردند که این اله جدید دارای قانون اخلاقی و شریعت مخصوص است که ما را از اخلاق و شریعت کلیسا بی‌نیاز می‌کند، این ادعای آن‌ها با خواست ملحدین و منکرین وجود الله تعالی نیز موافق گردید و باهم متحد گردیدند.
از این‌جهت، آن‌ها در زمینۀ نظام اجتماعی و عرف‌های رایج و اخلاقیات، دین و آموزه‌های آن را ناکارآمد دانستند و آموزه‌های دینی را سبب دوری مردم از قوانین طبیعت قلمداد کردند.
هم‌چنین برای فرار از اخلاقیات کلیسا معتقد بودند که خدا در ذات هر فرد نوری از اخلاقیات گذاشته است که وی با گوش‌دادن به داعیۀ آن و با استفاده از نور واضح عقل طبیعی، به کامیابی می‌رسد. آن‌ها اخلاقیات دین مسیحیت و کلیسا را اخلاق ساختگی، غیر طبیعی، غیرعقلانی، ظالمانه و منفعت‌گرا می‌دانستند.
3- مکتب وضعی عقلانی؛
این مکتب که تسط افرادی مانند «آگوست کنت»، « امیل دورکیم» و بعضی از روشن‌فکران غربی ساخته شده است، در مقابله با دین و آموزه‌های آن ساخته و پرداخته شده است. به‌گونه‌ای که این افراد معتقد بودند که برای نجات از آتش کلیسا، باید «دین موازی» با آن ساخته و آن را اجرا کنیم؛ لذا برای نجات از خرافات کلیسا و تعالیم آن باید عنصر وضعی و ثابت انسان را از عناصر سلبی و فرتوت ادیان که انسان را به‌عنوان سواری خود ساخته است، دور بسازیم و فقط به دنبال مواردی باشیم که به منفعت و نفع انسان تمام می‌شود. لذا آن‌ها مکتب خود را با نام «انسانیت» خلاصه کرده‌اند و معتقداند که اگر انسان به‌خوبی شناخته شود و به‌دنبال مفهوم «الوهیت» و «خلود» حقیقی برویم، مشخص می‌شود که اله واقعی، همین انسان است و از آن می‌توان در زمینۀ وجود، حرکت و زندگی کمک گرفت.
4- مکتب کمونیستی؛
مکتب کمونیستی نیز جزو مکاتبی است که در زمینۀ جهت‌دهی اخلاقیات و عرف اجتماعی نظریاتی داشته است، طبق این نظریه، هر جامعه و اجتماع دارای عواطف و حالات شخصی است که با توجه به تغییرات و جهش‌های اجتماعی، متفاوت و گوناگون می‌شوند. لذا جهش‌های اجتماعی و تغییرات جامعه، هر نوع از اخلاقیات را اقتضا کرد باید به آن عمل کرد.
در زمینۀ اخلاق هم این مکتب معتقد است که هر مورد اخلاقی که اقتصاد آن را اقتضا کرد و در بقای نسل بشری، سهم کامل‌تری داشت، همان مورد، پسندیده و مورد تایید است.
5- مکتب مطالعات روان‌شناسی مدرن؛
آخرین مکتبی که در زمینۀ اخلاقیات و عرف اجتماعی غرب شکل گرفته است، مکتب «روان‌شناسی مدرن و نوین» است. این مکتب، نتیجۀ اکتشافات جدید علوم طبیعی و بدن‌شناسی انسان، نظریات ارتباط انسان با حیوان (داروین) و مباحث تجربوی است.
این نظریه و مکتب دارای دو مدرسۀ فکری بسیار مهم است که یکی «مدرسۀ سلوکی» ( رفتاری) و دیگری مدرسۀ «روان‌کاوی انسانی» است.
مدرسۀ سلوکی و رفتاری بر اساس حیوانیت و مادی‌بودن انسان برپا است و روحانیت و عقلانیت انسان را انکار کرده و انسان را جسمی محض و اعمال آن را انعکاس مشاعر و احساسات وی می‌داند.
مدرسۀ روان‌کاوی نیز مبنای آن بر تصورات و تحلیل‌های خاص گذاشته شده است و عقلانیت و اندیشۀ انسان‌ها را تحلیل و ارزیابی می‌کند.
با توجه به این مکاتب و گسترش آرا و نظریات مختلف که همه بر اساس دورساختن دین و آیین معنوی از جامعه و اخلاقیات غرب، ساخته و پرداخته شده بودند، جامعۀ اروپا به دین و اخلاق کفر ورزیده است و جامعۀ اروپا از این دو مورد اساسی دور شده است.
بخش قبلی | بخش بعدی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version