بسیاری از حامیان و طرفداران همجنسگرایی برای طبیعی نشان دادن گرایش افراد به همجنسگرایی موضوع ژنوم و وراثت را پیش میکشند، اگر روزگاری، دانشمندان و روانشناسان آن را یک نوع اختلال و بیماری میدانستند، امروزه دربارۀ ژنتیکی بودن آن سخن بهمیان نمیآمد؛ چنانکه انجمن علمی روانشناسان آمریکا (APA) تا سال (۱۹۷۴ م) آن را در حیطه و قلمرو اختلالات روانی نامگذاری کرده بود که در سال (۱۹۷۴م) آن را از تعریف اختلال روانی و بیماری خارج کرد که پسازآن تا به امروز محور بحث روانشناسان در این موضوع در حیطۀ وراثت و ژنتیک است.
اولین تلاش برای پیوند دادن همجنسگرایی به ژنها توسط روانپزشک «فرانز جوزف کالمان» آغاز شد.
۱. بررسی دوقلوها:
فرانز جوزف کالمان، پژوهشی پیرامون دوقلوها ارائه کرد و چنین نتیجه گرفت: «اگر برادری دوقلو، همجنسگرا باشد دیگری نیز همینگونه خواهد بود»؛ یعنی نسبت مطابقت در تمایل جنسی 100 درصد است، اما فریبکاری در این پژوهش بهسرعت آشکار شد؛ چنانکه فیلسوف و قانوندان ادوار اشتاین، پژوهش فرانزِ روانپزشک را زیر تیغ نقد برد و گفت: «او هیچ دلیلی برای این امر ارائه نکرده که دوقلوهای بررسی شده عملاً از لحاظ ژنتیکی عین هم هستند.»
پس از پژوهش او، پژوهشهای دیگری سر برآوردند که در همان مسیر حرکت میکردند، اما وجود هیچگونه ارتباطی میان ژنها و همجنسگرایی را اثبات نمیکردند؛ همانند پژوهشی که دکتر نیل وایتهید در سال (2011 م) انجام داد که خلاصۀ آن میگوید: «به سبب کوچک بودن کسر ژنهای محاسبهشده میبایست بگوییم که مردم در اصل اینچنین (همجنسگرا) متولد نمیشوند.
لورنس مایر، دانشمند زیستسنجی و پاول مکهوگ، روانشناس، پس از بازنگری کلی پژوهشهایی پیرامون همجنسگرایی که در سال (2016م) انتشار یافته است، نتیجهگیری خود را چنین بیان میکنند: «از رهگذر خالصه گردانیدن پژوهشها بر روی دوقلوها میتوانیم بگوییم که هیچ دلیل علمی مورد اعتمادی وجود ندارد که بیان دارد ژنها، گرایش جنسی افراد را مشخص میکنند… . فهم گرایش جنسی بر این اساس که امری فطری نزد بشر و از لحاظ بیولوژی، ثابت شده است – یعنی این اندیشه که مردم اینچنین به دنیا آمدهاند- بدون پشتوانۀ دلایل علمی است.»
2- علم ژنتیک:
نخستین تلاشها در این باب را «دین همر»، دانشمند ژنتیک در سال (1933م) آغاز کرد. وی 40 زوج همجنسگرا را مورد بررسی قرار داد و نتایج این پژوهش به آنجا رسید که پیوندی احتمالی میان شاخصۀ ژنی 28Xq بر کروموزوم X و همجنسگرایی وجود دارد، اما ادعا نکرد که این شاخصۀ ژنی، سبب همجنسگرایی است، بلکه ادعا کرد پیوندی احتمالی وجود دارد؛ اما پس از پژوهشی که دین هَمر انجام داد، دکتر جورج رایسو و گروه پژوهشی او، همین پژوهش را در سطحی گستردهتر انجام دادند و در پایان پژوهش آوردهاند: «روشن نیست که چرا نتایج ما کامل با نتایج پژوهش دین هَمر تفاوت دارد. پژوهش ما گستردهتر از پژوهش هَمر و همکارانش بوده است. ما از توان کافی برای ردیابی تأثیر ژنتیکی در همان سطح که در آن پژوهش بیان شده، برخوردار بودیم و با این وجود، یافتههای ما از وجود یک ژن با تأثیرگذاری بالا بر گرایشهای جنسی و بر شاخصۀ ژنی 28Xq پشتیبانی نمیکند.»
بزرگترین تلاش در سال (2012م) برای تعیین ژنهای مرتبط با همجنسگرایی انجام شد که انجمن آمریکایی ژنتیک بشری بر روی 23 هزار نفر انجام داد-دقت کنید که 23 هزار نفر است و نه چند صد نفر -نتایج آن اینگونه بود: «دلیلی مشترک میان هویت جنسی و تنوع شکلهای نوکلئوتیدهای مفرد (SNPs) بر روی کروموزوم X در مردان و زنان یا نمونههای ترکیبی با اهمیت ژنومی ندیدهایم.»
در سال )2015م) نیز همین انجمن، پژوهشی از دانشگاه کالیفرنیا را ارائه داد که مختصر آن همانطور که روزنامۀ تلگراف توضیح میدهد، چنین است: «همجنسگرایی میتواند ناشی از محیط زندگی پس از تولد باشد.» در دیداری در سال (2010م) از دکتر پاول مَکهوگ، رئیس بخش روانپزشکی بیمارستان جان هاپکینز که همجنسگرایی را به مدت 40 سال تدریس میکرده، در این رابطه نظرخواهی شد که چنین جواب داد:
«همانطور که قبلاً گفتم هیچ ژن همجنسگراییای وجود ندارد و عواملی وجود دارد که تأثیرگذارتر از بیولوژی هستند. البته بهترین دادهها مربوط به پژوهش فرامنگهام است.»
«باوجود اینکه بسیاری از پژوهشها به بررسی تأثیرات ژنتیکی، هورمونی، رشدی، اجتماعی و فرهنگی بر گرایشهای جنسی پرداختهاند، اما هیچیک از یافتهها برای دانشمندان آشکار نکردند که گرایش جنسی بهواسطۀ عاملی معین یا مجموعهای معین از عوامل تعیین میشود.»
دکتر لورانس و مکهوگ در بازنگری جدیدترین پژوهشی که ساندرز پیرامون ژن 28Xq انجام داده است، میگویند: «اما چونکه تأثیر یادشده ناچیز است عامل ژنتیکی، شاخصهای مناسب برای گرایش جنسی نخواهد بود.»
حتی با فرض وجود ژن نیز تأثیر آن در برابر تربیت و عوامل زیستی و محیطی شخص همجنسگرا بسیار ضعیف است.
دکتر نیل وایتهید، زیستشناس و دانشمند آمار، دراینباره میگوید: «در خوشبینانهترین حالت، وراثتعاملی کماهمیت تلقی میشود […] تأثیر ژنها بر رفتارهای فرد بسیار کمرنگ میباشد، زیرا ژنها پروتئینها را میسازند نه انتخابها را.»