نویسنده: ابوجریر

انواع تمدن

فرق بین تمدن و فرهنگ

مسلماً بین حضارت (فرهنگ) و مدنیت (تمدن) فرق وجود دارد، «حضارت» به مجموعه‌ی مفاهیم از زندگی اطلاق می‌گردد و مدنیت به اشکال مادی اشیاء محسوسی گفته می‌شود که در امور زندگی استعمال می‌گردند، «حضارت» حسب دیدگاه از زندگی خاص بوده، درحالی‌که «مدنیت» هم عام و هم خاص می‌باشد، تمدن عام، مانند: انجینری، طب و… که در این موارد، تقلید از کفار نیز مشکل ندارد؛ تمدن خاص، مانند لباس‌هایی که مربوط به کفار می‌باشد و یا خانه‌ای که در آن عزت خانم‌ها و حجاب‌شان محفوظ نباشد دراین نوع تمدن از کفار تلقید حرام است و یا طوری که اشکال مدنی ناشی از فرهنگ غربی باشد یعنی ظاهرا شکل مدنیت را داشته باشد ولی در حقیقت سرچشمه از فرهنگ غربی و غیر اسلامی باشد، مثل بت‌ها و صلیب‌ها و امثال آن؛ اما اشکال مدنی ناشی از علم و تخنیک، عام می‌باشند و این اشکال مدنی متعلق به یک امت نبوده؛ بلکه جهانی می‌باشند، مانند صنعت و علم.
لازم است همین فرق میان «حضارت و مدنیت» همیشه مراعات گردد، چنان که فرق بین اشکال مدنی ناشی از حضارت و اشکال مدنی ناشی از علم و صناعت را باید در نظر داشت، و باید این فرق، هنگام اخذ مدنیت رعایت گردد؛ بنابراین، هیچ مانعی در استفاده از مدنیت غربی که محصول علم و صناعت می‌باشد، وجود ندارد؛ اما استفاده از مدنیت غربی که از حضارت غربی منشأ یافته باشد، به هیچ وجه جایز نمی‌باشد؛ زیرا حضارت غربی، در تصویری که از زندگی دنیا ارایه نموده و در مفهومی که از سعادت انسان دارد، با حضارت اسلامی در تناقض است؛ بنابراین، در هیچ صورتی استفاده از حضارت غربی جواز ندارد.
یقیناً اساس فرهنگ غربی را جدایی دین از زندگی و انکار اثر دین در زندگی تشکیل می‌دهد؛ بناءً نظریه‌ی جدایی دین از دولت، از همین موضع‌گیری به وجود می‌آید؛ زیرا اعتقاد به جدائی دین از زندگی و انکار هر نوع اثر دین، طبیعتاً منتج به فکر جدائی دین از دولت می‌گردد و بر همین اساس، زندگی و نظام آن شکل می‌یابد؛ اما تصویر زندگی در فرهنگ غربی منفعت است؛ زیرا منفعت مقیاس اعمال بوده و نظام و فرهنگ بر مبنای آن تشکیل یافته است و ازاین‌رو، منفعت، چنان مفهوم بارزی در نظام و فرهنگ غربی دارد که زندگی را تصویر نفعی بخشیده است، طوری که سعادت را در اعطای بهترین حصه از لذت‌های جسمانی و فراهم نمودن اسباب زندگی برای انسان می‌داند، بدین اساس، فرهنگ غربی یک فرهنگ نفعیت محض بوده و غیر از منفعت به چیزی دیگری ارج نگذاشته و تنها نفعیت را مقیاس اعمال می‌داند، فرهنگ غربی ناحیه‌ی روحی را تنها به فرد منحصر می‌داند و معتقد است که جامعه به روح ضرورت نداشته و آن در کلیسا و رجال آن محصور می‌باشد؛ بناءً در فرهنگ غربی ارزش‌های اخلاقی، روحی و انسانی نبوده؛ بلکه تنها ارزش‌های مادی و نفعی وجود دارد، بر همین اساس،  فرهنگ غربی اعمال انسان را مرتبط به مؤسسات جداگانه از دولت، مثل سازمان صلیب سرخ و مبلغین تبشیری، قرار داده است.

عوامل مؤثر در ايجاد و رشد تمدّن‌ها و نقش رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم

در به وجود آمدن و رشد یک تمدّن، عوامل و عناصر گوناگونى دخالت دارد، در این عرصه، کفار و مسلمانان نظریات گوناگونی دارند که برخی از آن‌ها را ذکر خواهیم کرد:
از نظر «ويل دورانت»، در تمدّن، چهار ركن و عنصر اصلى‌ می‌توان تشخيص داد كه عبارتند از: پيش‌بينى و احتياط در امور اقتصادى، سازمان سياسى، سنن اخلاقى و كوشش در راه معرفت و بسط هنر.
«ويل دورانت» معتقد است: ظهور تمدّن هنگامى امكان‌پذير است كه هرج و مرج و ناامنى پايان پذيرفته باشد؛ چرا كه فقط هنگام از بين رفتن ترس است كه كنجكاوى و احتياج به ابداع و اختراع به كار مى‌افتد و انسان خود را تسليم غريزه‌اى مى‌كند كه او را به‌ شكل طبيعى به راه كسب علم و معرفت و تهيه‌ی وسايل بهبود زندگى سوق مى‌دهد.
«ابن‌خلدون» براى ايجاد تمدّن، هفت عامل را مؤثر مى‌داند: 1. دولت و رهبر؛ 2. قانون شرعی يا عرفى؛ 3.اخلاق؛ 4. كار؛ 5. صنعت؛ 6. جمعيت؛ 7. ثروت.
از نظر« ابن‌خلدون» مى‌توان سه عنصر اول را عناصر اصلى و مهم‌تر از چهار عنصر ديگر دانست.23
اینجا «ابن‌خلدون» به عناصر خیلی مهمی اشاره کرد؛ البته از این سخن واضح می‌شود که قانون چه شرعی باشد و یا غیرشرعی، تمدن به‌وجود می‌آید، اگرچه آرامش و سکون درونی نباشد؛ مانند «هند» زمانی که قانون نداشت همواره تحت اشغال بود، بعد ازین‌که دارای قانون دموکراسی شد، ترقی یافت، و یا خود اروپا قبل از انقلاب کبیر فرانسه چگونه در انحطاط فرو رفته بود و بعد از انقلاب که دارای قانون شد، رشد کرد و مهد تمدن گردید.
باید دانست که اگر امروزه امت اسلامی اهل تمدن نیست، به خاطر این است که قانون الهی را ترک کردند و در بعضی موارد، برخی قانون را از غرب و یا عرف گرفتند و تنها در مواردی از اسلام گرفتند که ولی  حکام خاین وخود فروخته‌ی  (ملل متحد) غضب نمی‌شود اینجا است که خداوند می‌فرماید: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى‌ قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى‌ وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً»؛ ترجمه: «و هر كس از ياد قرآن من روى گرداند، پس همانا براى او زندگى تنگ و سختى خواهد بود و ما او را در قيامت نابينا محشور مى‌كنيم، در [قيامت خواهد] گفت: پروردگارا! چرا مرا نابينا محشور كردى درحالى‌كه من [در دنيا] بينا بودم؟»
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version