نویسنده: محمدالافغانی

آیت:

قُل أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإنَّ اللَّهَ لَایُحِبُّ الکَافِرِینَ [آل عمران: 32]
ترجمه: بگو: از خدا و رسول فرمان برید؛ که اگر از پندت روی برتافتند و بر گمراهه­ی خود پابرجا ماندند، در آن صورت [بدانند که] خدا منکران را دوست نمی­دارد.

حدیث:

«قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) إن الصدقة لتطفئ عن أهلها حر القبور و إنما یستظل المؤمن یوم القیامة في ظل صدقته»
ترجمه: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) فرمود: همانا صدقه دمای سوزان قبر را بر جان صاحبش خنک می­کند؛ و همانا یک مؤمن در [صحرای سوزان و داغ] قیامت، زیر سایه­ی خنک صدقه اش می­آساید.» (حدیث «حسن» ست).

داستان:

یک نویسنده به نام عدنان زامل، در باره­ی یک مقاله­ی دل­انگیز از محمد سلماوی، با عنوان «دیگر به ژاپن نخواهم رفت»، می­گوید: وی [شیخ زامل، در شرح سفر شیخ سلماوی] نوشته است: باری برای اجرای یک سخنرانی راهی ژاپن شد. در این سفر، تک سریع‎ترین قطار جهان، که «Bullet train» نام دارد، را گرفت. این قطار چونان گلوله تُند می­رود. مسیر این قطار از توکیو تا پایتخت قدیمی، شهر کیوتو، ست. من نیز در این سفرهمراه سلماوی و دوست ژاپنی­اش، در ایستگاه قطار منتظر ماندم. تکت آن دو نشان می­داد که صندلی هردو شان مربوط به واگن سبز بود. محض اطلاع می­گویم: ژاپنی­ها، واگن­های قطار را با رنگ­ها نامگذاری می­کنند: نمی­گویند واگن یکم و دوم و سوم، بلکه، به ترتیب، واگن سبز، واگن سرخ و واگن زرد می­گویند. دوست ژاپنی او [سلماوی] او را رهنمایی کرد تا در ایستگاه، در همان جای مخصوص به دروازه­ی واگن سبز ایستاد. طبق معمول، قطار سر وقت رسید و دروازه­ی واگن سبز، در همان جای مخصوص [از ایستگاه، که برای این واگن اختصاص یافته بود] به اندازه­ی چند سانتی­متر از کنار همراه ما [سلماوی] باز شد. رفیق ما که در دلش بر تفاوتی که میان پیشرفت ژاپن و جهان عرب ما وجود دارد؛ سخت می­سوخت و البته می­دانست که دوست ژاپنی­اش هرگز هیچ شهر عربی­ای را ندیده است به شوخی، به دوست ژاپنی اش گفت: عه! چرا این قطار چند سانتی­متر دورتر از من ایستاد، نه دقیقا در کنار من؟! این دیگر چه بی­نظمی­ای ست؟! فکر نمی‎کرد دوست ژاپنی­اش نفهمد که این حرف فقط یک شوخی ست. برای همین، چهره­ی دوست ژاپنی‎اش از شرم سرخ شد و شروع کرد به کلی اظهار تأسف و اطمینان داد که دیگر تکرار نخواهد شد و قول داد که به مسؤولین گوش­زد خواهد کرد تا دیگر این اتفاق نیفتد. در طول سفر، که کمتر از سه ساعت به دراز کشیده بود دوست ژاپنی‎اش کلا مشغول صحبت با کارمندان [قطار] بود و از همه می­خواست تا بیایند و بابت آن اتفاق عذرخواهی کنند. وقتی سلماوی و دوست ژاپنی‎اش به ایستگاه پایانی رسیدند، دید مدیر خط قطار شخصا به صف انتظار آمده تا از رفیق مان بابت آن اتفاق، عذرخواهی کند و اطمینان دهد که دیگر تکرار نخواهد شد. سر انجام نویسنده­ی مقاله، سلماوی آن موضع‎گیری خود را برای دوست ژاپنی‎اش توضیح داد و گفت: آن اعتراض من فقط یک شوخی بود. دوست ژاپنی‎اش دهانش از تعجب واماند و پرسید: آخر، چرا؟ سلماوی برایش توضیح داد: چون این اتفاق طبق معیارهای ما، پیش پا افتاده است و تقریبا هر روز رخ می­دهد و ممکن است هرجا اتفاق افتد. دوست ژاپنی‎اش گفت: ولی این اتفاق در ژاپن نمی‎افتد. اینک؛ به جاست اندکی بر این موضع­گیری کریمانه، اندکی درنگ کرده، بپرسم:آیا آن همه عذرخواهی، صرفا برای آنکه دروازه­ی قطار چند سانتی­متر دورتر از جای معین‎اش ایستاد؛ کار پسندیده و قابل قبولی ست، یا یک لاف و گزاف؟ ممکن است این داستان، در جهان عربی ما خیالی بیش ننماید؛ اما پرسش اصلی این است: برای عذرخواهی یک مسؤول یا مدیر، چه حدود منطقی­ای وجود دارد؟ از عذرخواهی مسؤولان بگذریم؛ اصلا مگر می­شود به یک مسؤول اعتراض کرد؟ اصلا مگر یک مسؤول اشتباه هم می­کند؟!

حکمت:

کردارها گویاتر و رساتر از گفتارها اند. [ به قول سعدی: دو صد گفته چون نیم کردار نیست].

دعاء:

«ربنا آمنا؛ فاغفر لنا و ارحمنا و أنت خیر الراحمین».
ترجمه: پروردگارا! ایمان آوردیم؛ پس ما را ببخشا و به حال ما رحم فرما؛ که تو بهترین بخشایشگران هستی.

درس:

اولین شب شب­های وتر دهه­ی اخیر رمضان گذشت؛ اینک باید تأمل کنیم و باقی شب و رزوهای این ماه را نیک بپاییم [تا شب قدر مفت نگذرد]، چون «شب قدر» دقیقا مشخص نیست. از خداوند می­خواهم تا ما را، در علم خودش در نام­نامه­ی کسانی قرار دهد که آن شب را با ایمان و احتساب، زنده می­دارند. [و مفت آن را نگذرانیم].
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version