نویسنده: «ابو عائشه»
پیشدرآمد: پر واضح است که ترتیب بین قواعد و پایهها و بقیۀ فروع به این سان است که ابتدا، اصول و پایهها ذکر میشود و بعد از آن مسایلی بر آن قواعد بنا میشود؛ در بخش قبلی همین مقاله یکی از اصول خمسه (توحید) را با مسایل مرتبط به آن بیان نمودیم؛ چون توحید برای عدل، بسان زیربنا و پایه بود، متصل بعد از توحید ذکر گردید و در این بخش، تلاش بر آن است تا مسئلۀ «عدل» از نظر معتزله و «اهل سنت و جماعت» با تمام مسایل جزئی و کلی (اثبات و یا نفی قدر، خلق افعال بندگان، مسئلۀ تولد، وجوب صالح و اصلح بر خداوند متعال و مسئلۀ درک ثواب و عقاب با عقل و یا با شرع) مرتبط به آن بیان گردد.
قبل از اینکه به اصل دوم نزد معتزله بپردازیم نکاتی که مربوط به صفات میشود را در این بخش ارایه میدهیم.
انکار صفت کلام
در بخش قبلی نوشتیم که معتزله بنابر دلایلی منکر بعضی از صفات الله متعال، همانند سمع و بصر بودند؛ یکی دیگر از صفاتی که معتزله آن را انکار میکنند، «صفت کلام» است.
معتزله معتقدند که صفت کلام از صفات مخلوق است و هر آنچه مخلوق بدان متصف میشود، باید از الله تبارک و تعالی نفی شود؛ مانند اینکه آنان منکر کلام الله تعالی شدهاند و میگویند الله تعالی تکلم نکرده است و کلام الله تعالی با موسی را توجیه و تأویل نمودهاند بر اینکه خداوند، کلام را برای درخت خلق کرده است؛ چون آنان باور دارند که الله تبارک و تعالی همانطوری که چیزهای دیگر را خلق میکند، کلام را نیز خلق میکند. به هر صورت همۀ آنان بر اینکه الله تعالی متکلم است و الله متعال بهگونهای خالق کلام الله است که در حقیقت به سوی او باز نمیگردد، اتفاق دارند؛ همانگونه که از خلق اجسام و غیر آن، حقیقتاً چیزی به او بر نمیگردد. آنان به این بسنده نکردند، بلکه یک گام فراتر رفتند و همۀشان بر این مسئله نیز اتفاق دارند که کلام رب، مرکب از حروف و اصوات است و این کلام محدث و مخلوق است.
این نظریۀ معتزله با سخن الله متعال در تعارض است؛ زیرا الله تعالی صراحتاً میفرماید: «وکلم الله موسی تکلیما» علامه قرطبی رحمهالله میفرماید: «تکلیما» مصدری است که تأکید را میرساند، این کلمه دلالت بر بطلان سخن کسانی دارد که میگویند الله تعالی برای خودش در درخت کلامی آفریده است و حضرت موسی علیهالسلام آن را شنیده است؛ بلکه این کلام حقیقی است که متکلم به وسیلۀ آن متکلم میشود؛ سپس این سخن «نحاس» را نقل نموده است: علمای نحو اتفاق بر این دارند که هرگاه فعل را با مصدر آن (مفعول مطلق) تأکید کنند، معنای مجازی مراد نیست [بلکه حقیقتا همینکار صورت گرفته است؛ پس در نتیجه، الله متعال فی الواقع با حضرت موسی علیهالسلام تکلم کردهاند و او نیز به این شرف بزرگ نایل آمده است]؛ سپس در ادامه مینویسد: زیرا که وقتی فرمود «تکلیما» لازم است که کلام حقیقتا کلامی باشد که با عقل درک میشود.
اصل دوم: «عدل»
عدل، اصل دوم از اصول پنجگانۀ معتزله است و ارتباط این اصل با اصل گذشته (توحید) در این است که در مسئلۀ «عدل» نزد معتزله، در مورد افعال الله متعال بحث میشود و افعال بعد از صفات و اثبات آن بیان میشود؛ پس علت آمدن عدل بعد از توحید این است که این اصل (عدل) بر اصل توحید مبتنی است، یعنی معتزله، دلیل این ترتیب را ربط و پیوندی میدانند که بین این اصول پنجگانه وجود دارد.
قاضی عبدالجبار در همین راستا مینویسد: «اصل دوم از اصول خمسه، بحث عدل است و این مبحث در رابطه با افعال قدیم متعال و آنچیزی که گفتن آن بر او تعالی جایز و آنچیزی که اطلاق آن ناجایز هست، میباشد؛ به همین خاطر لازم دانستیم بحث عدل را بعد از بحث توحید ذکر کنیم».
ابن منتویه دربارۀ کیفیت ترتیب علم توحید و عدل چنین مینویسد: اصل این است آن چیزی که در ابتدا، علم به آن لازم است توحید میباشد و بعد از آن، عدل به دو دلیل به ترتیب (بعد از توحید) ذکر میشود:
دلیل اول: چون علم و آگاهی به عدل، عبارت است از علم به افعال الله تعالی؛ پس باید در مورد ذات الله تعالی علم داشته باشیم تا در مورد افعالش که غیر از توحید هستند، بحث و گفتوگو کنیم؛
دلیل دوم: ما برای اثبات عدل خداوند متعال از صفت عالم و غنی بودن الله تعالی استدلال میکنیم و این خودش توحید است؛ پس باید علم به توحید بر عدل مقدم باشد تا عدل را روی آن بنا کنیم.
یکی از اصول معتزله، نفی قدر (و یا عدل همانطوری که خودشان نامیدهاند) است، این اصل به خاطر قیاس فاسد آنان به وجود آمده است و این اصل آن است که آنان عدل الله متعال را بر عدل بندگان قیاس کردند، این قول، آنان را به جای رساند که افعال بندگان را خلق خود ایشان دانستند و گفتند که این افعال، خلق الله متعال گفته نمیشود؛ بلکه نزد بعضی از ایشان الله متعال قدرت خلق آنرا ندارد! چون الله متعال قادر به ظلم نیست و ارادۀ آن را ندارد؛ زیرا خداوند متعال آن را دوست ندارد و پسند نمیکند، به همینخاطر بر خداوند متعال واجب ساختهاند تا چیز صالح و خوب را برای بندگان پیدا کند! همچنان بندگان به تنهایی قادر هستند تا خیر و شر، حسن و قبح را با عقل، بدون شریعت درک نمایند؛ چون در ذات خود اشیا حُسن و قبح ذاتی وجود دارد، از همینجهت آنان بر اعمال، افعال و کردارشان محاسبه و مجازات میشوند، چه شر گفته باشد و یا خیر!
تعریف عدل
عدل در لغت از مادۀ «عدل یعدل عدلا» گرفته شده که ضد جور و ستم است و هر آن چیزی که در نفوس خوب و درست واقع شود.
عدل در اصطلاح:
جرجانی دربارۀ تعریف اصطلاحی عدل مینویسد: «عدل امر متوسط بین افراط و تفریط است». عدهای گفته اند: «دادن حقوق واجب و برابری حقوق در بین مستحقین».
در رابطه با عدل الهی باید گفت: «عدل الهی مسئلهای است که هیچ یکی از مسلمانان منکر آن نیست، همۀ آنان، بر این امر اتفاق نظر دارند که الله تبارک و تعالی حَکم و عادل است، ذاتی که بر هیچ کسی به اندازۀ یک ذره هم ظلم روا نمیدارد؛ البته معتزله در این مسئله بسیار غلو نمودند، تا جایی که این غلو، آنان را به اموری رساند که در آن با اهل حق مخالفت نمودند.»
صفات مربوط به اصل عدل
قاضی عبدالجبار در کتاب «الأصول الخمسة» در مورد این اصل چنین مینویسد: «اگر از تو دربارۀ عدل بپرسند که عدل چیست؟ پاسخ آن چنین است که عدل عبارت از علم به تنزیه الله متعال از تمام قبایح و زشتیهاست و اینکه تمام افعال الله متعال حسن و زیبا هست، تفصیل این سخن است که بدانی؛ همانا تمام افعال بندگان از ظلم، ستم و غیره جایز نیست که خلق الله تبارک و تعالی باشند و کسی که این صفات را به الله متعال نسبت بدهد، به خداوند ظلم و نادانی را نسبت داده است و از سخن عدل دور مانده است».
نویسندۀ موسوعة «ماذا تعرف عن الفرق والمذاهب؟» در ذیل اصل عدل آورده است: «معتزله بر دلایل، در صورتی که با اهداف و اغراض آنان موافق باشد، اعتماد نموده و از آن استدلال میکنند و اگر مخالف اهداف، اغراض و خواستههایشان باشد با آن مخالفت میکنند، همینکار آنان منجر به چندین مسئلۀ دیگر شد که عبارت است از:
نفی تقدیر؛
خلق افعال بندگان؛
تولد؛
صالح و اصلح؛
تحسین و تقبیح.