نویسنده: «ابو عائشه»
    پیش‌درآمد: پر واضح است که ترتیب بین قواعد و پایه‌­ها و بقیۀ فروع به این سان است که ابتدا، اصول و پایه­‌ها ذکر می­شود و بعد از آن مسایلی بر آن­ قواعد بنا می‌شود؛ در بخش­ قبلی همین مقاله یکی از اصول خمسه (توحید) را با مسایل مرتبط به آن بیان نمودیم؛ چون توحید برای عدل، بسان زیربنا و پایه بود، متصل بعد از توحید ذکر گردید و در این بخش، تلاش بر آن است تا مسئلۀ «عدل» از نظر معتزله و «اهل سنت و جماعت» با تمام مسایل جزئی و کلی (اثبات و یا نفی قدر، خلق افعال بندگان، مسئلۀ تولد، وجوب صالح و اصلح بر خداوند متعال و مسئلۀ درک ثواب و عقاب با عقل و یا با شرع) مرتبط به آن بیان گردد.
    قبل از اینکه به اصل دوم نزد معتزله بپردازیم نکاتی که مربوط به صفات می‌شود را در این بخش ارایه می­دهیم.

انکار صفت کلام

    در بخش قبلی نوشتیم که معتزله بنابر دلایلی منکر بعضی از صفات الله متعال، همانند سمع و بصر بودند؛ یکی دیگر از صفاتی که معتزله آن­ را انکار می­کنند، «صفت کلام» است.
    معتزله معتقدند که صفت کلام از صفات مخلوق است و هر آنچه مخلوق بدان متصف می­شود، باید از الله تبارک و تعالی نفی شود؛ مانند اینکه آنان منکر کلام الله تعالی شده­اند و می­گویند الله تعالی تکلم نکرده ­است و کلام الله تعالی با موسی را توجیه و تأویل نموده‌اند بر اینکه خداوند، کلام را برای درخت خلق کرده ­است؛ چون آنان باور دارند که الله تبارک و تعالی همان­طوری که چیزهای دیگر را خلق می­کند، کلام را نیز خلق می­کند. به هر صورت همۀ آنان بر اینکه الله تعالی متکلم است و الله متعال به‌گونه‌ای خالق کلام الله است که در حقیقت به سوی او باز نمی‌گردد، اتفاق دارند؛ همان‌گونه که از خلق اجسام و غیر آن، حقیقتاً چیزی به او بر نمی‌­گردد. آنان به این بسنده نکردند، بلکه یک گام فراتر رفتند و همۀ‌شان بر این مسئله نیز اتفاق دارند که کلام رب، مرکب از حروف و اصوات است و این کلام محدث و مخلوق است.
    این نظریۀ معتزله با سخن الله متعال در تعارض است؛ زیرا الله تعالی صراحتاً می‌فرماید: «وکلم الله موسی تکلیما» علامه قرطبی رحمه‌الله می­فرماید: «تکلیما» مصدری است که تأکید را می‌­رساند، این کلمه دلالت بر بطلان سخن کسانی دارد که می‌­گویند الله تعالی برای خودش در درخت کلامی آفریده­ است و حضرت موسی علیه‌السلام آن را شنیده است؛ بلکه این کلام حقیقی است که متکلم به وسیلۀ آن متکلم می­شود؛ سپس این سخن «نحاس» را نقل نموده ­است: علمای نحو اتفاق بر این دارند که هرگاه فعل را با مصدر آن (مفعول مطلق) تأکید کنند، معنای مجازی مراد نیست [بلکه حقیقتا همین­کار صورت گرفته است؛ پس در نتیجه، الله متعال فی الواقع با حضرت موسی علیه‌السلام تکلم کرده­اند و او نیز به این شرف بزرگ نایل آمده است]؛ سپس در ادامه می‌نویسد: زیرا که وقتی فرمود‌ «تکلیما» لازم است که کلام حقیقتا کلامی باشد که با عقل درک می‌­شود.

اصل دوم: «عدل»

    عدل، اصل دوم از اصول پنج‌گانۀ معتزله است ‌و ارتباط این اصل با اصل گذشته (توحید) در این است که در مسئلۀ «عدل» نزد معتزله، در مورد افعال الله متعال بحث می‌شود و افعال بعد از صفات و اثبات آن بیان می‌شود؛ پس علت آمدن عدل بعد از توحید این است که این اصل (عدل) بر اصل توحید مبتنی است، یعنی معتزله، دلیل این ترتیب را ربط و پیوندی می­دانند که بین این اصول پنج‌گانه وجود دارد.
    قاضی عبدالجبار در همین راستا می‌­نویسد: «اصل دوم از اصول خمسه، بحث عدل است و این مبحث در رابطه با افعال قدیم متعال و آن­چیزی که گفتن آن بر او تعالی جایز و آن­چیزی که اطلاق آن ناجایز هست، می‌­باشد؛ به همین خاطر لازم دانستیم بحث عدل را بعد از بحث توحید ذکر کنیم».
    ابن منتویه دربارۀ کیفیت ترتیب علم توحید و عدل چنین می­‌نویسد: اصل این است آن ­چیزی که در ابتدا، علم به آن لازم است توحید می‌­باشد و بعد از آن، عدل به دو دلیل به ترتیب (بعد از توحید) ذکر می‌شود:
    دلیل اول: چون علم و آگاهی به عدل، عبارت است از علم به افعال الله تعالی؛ پس باید در مورد ذات الله تعالی علم داشته باشیم تا در مورد افعالش که غیر از توحید هستند، بحث و گفت‌وگو کنیم؛
    دلیل دوم: ما برای اثبات عدل خداوند متعال از صفت عالم و غنی بودن الله تعالی استدلال می‌­کنیم و این خودش توحید است؛ پس باید علم به توحید بر عدل مقدم باشد تا عدل را روی آن بنا کنیم.
    یکی از اصول معتزله، نفی قدر (و یا عدل همان­طوری که خودشان نامیده‌اند) است، این اصل به خاطر قیاس فاسد آنان به وجود آمده­ است و این اصل آن است که آنان عدل الله متعال را بر عدل بندگان قیاس کردند، این قول، آنان را به جای رساند که افعال بندگان را خلق خود ایشان دانستند و گفتند که این افعال، خلق الله متعال گفته نمی­‌شود؛ بلکه نزد بعضی از ایشان الله متعال قدرت خلق آن­را ندارد! چون الله متعال قادر به ظلم نیست و ارادۀ آن را ندارد؛ زیرا خداوند متعال آن را دوست ندارد و پسند نمی­کند، به همین­خاطر بر خداوند متعال واجب ساخته‌­اند تا چیز صالح و خوب را برای بندگان پیدا کند! همچنان بندگان به تنهایی قادر هستند تا خیر و شر، حسن و قبح را با عقل، بدون شریعت درک نمایند؛ چون در ذات خود اشیا حُسن و قبح ذاتی وجود دارد، از همین­جهت آنان بر اعمال، افعال و کردارشان محاسبه و مجازات می‌­شوند، چه شر گفته باشد و یا خیر!

تعریف عدل

    عدل در لغت از مادۀ «عدل یعدل عدلا» گرفته شده که ضد جور و ستم است و هر آن­ چیزی که در نفوس خوب و درست واقع شود.

عدل در اصطلاح:

     جرجانی دربارۀ تعریف اصطلاحی عدل می­نویسد: «عدل امر متوسط بین افراط و تفریط است». عده­ای گفته­ اند: «دادن حقوق واجب و برابری حقوق در بین مستحقین».
    در رابطه با عدل الهی باید گفت: «عدل الهی مسئله­‌ای است که هیچ یکی از مسلمانان منکر آن نیست، همۀ آنان، بر این امر اتفاق نظر دارند که الله تبارک و تعالی حَکم و عادل است، ذاتی که بر هیچ کسی به اندازۀ یک ذره هم ظلم روا نمی‌دارد؛ البته معتزله در این مسئله بسیار غلو نمودند، تا جایی که این غلو، آنان را به اموری رساند که در آن با اهل حق مخالفت نمودند.»

صفات مربوط به اصل عدل

    قاضی عبد‌الجبار در کتاب «الأصول الخمسة» در مورد این اصل چنین می‌­نویسد: «اگر از تو دربارۀ عدل بپرسند که عدل چیست؟ پاسخ آن چنین است که عدل عبارت از علم به تنزیه الله متعال از تمام قبایح و زشتی­‌هاست و اینکه تمام افعال الله متعال حسن و زیبا هست، تفصیل این سخن است که بدانی؛ همانا تمام افعال بندگان از ظلم، ستم و غیره جایز نیست که خلق الله تبارک و تعالی باشند و کسی که این صفات را به الله متعال نسبت بدهد، به خداوند ظلم و نادانی را نسبت داده است و از سخن عدل دور مانده است».
    نویسندۀ موسوعة «ماذا تعرف عن الفرق والمذاهب؟» در ذیل اصل عدل آورده­ است: «معتزله بر دلایل، در صورتی که با اهداف و اغراض آنان موافق باشد، اعتماد نموده و از آن استدلال می­کنند و اگر مخالف اهداف، اغراض و خواسته­‌های‌شان باشد با آن مخالفت می‌­کنند، همین­کار آنان منجر به چندین مسئلۀ دیگر شد که عبارت است از:
  • نفی تقدیر؛
  • خلق افعال بندگان؛
  • تولد؛
  • صالح و اصلح؛
  • تحسین و تقبیح.
    ما در این مقاله، تلاش می‌کنیم تا مسایلی را که بر این اصل متفرع می‌­شود، از دیدگاه «اهل سنت و جماعت» و معتزله با ذکر دلایل فریقین بیان کنیم، مسایلی که بر اصل عدل متفرع می­‌شود عبارت است:

نفی قضا و قدر

    نویسندة کتاب «عقاید اهل سنت و جماعت» مولانا محمد طاهر مسعود در کتابش دربارۀ معتزله می‌­نویسد: «به راستی در عقیدۀ عدل، انکار عقیدۀ تقدیر مخفی است؛ زیرا آنان می­‌گویند: خداوند خالق شر نیست؛ چون اگر خداوند را خالق شر بدانیم؛ پس عذاب ‌دادن افراد شرور ظلم است و ظلم خلاف عدل است، درحالی‌که خداوند عادل است نه ظالم».
    معتزله می‌­گویند: صفت عدل مستلزم این است که هیچ کسی بر هیچ کاری، جز آنچه مرتکب شده است، محاسبه نشود؛ اما در برابر آنچه بدان اکراه شده و یا خودش مجبور باشد، هیچ راهی برای محاسبه و عقاب او وجود ندارد کما اینکه فاعل ظلم، ظالم است و فاعل شر شرور، الله متعال بر خلاف این است؛ چنانکه خودش می‌فرماید: «وما ربک بظلام للعبید» (و پروردگارت در حق بندگان ستم‌کار نیست.) و در جای دیگر می‌­فرماید: «وما ظلمناهم ولکن کانوا أنفسهم یظلمون» (و به آنان ستم نکردیم؛ بلکه بر خود ستم می­کردند.) این امر مقتضی این است که خداوند متعال هیچ چیزی را برای بندگانش مقدر ننموده­ است و در ازل هیچ امری را برای آنان فیصله نکرده است؛ بلکه بندگان در افعال‌شان اختیار دارد و در کارشان با تمام مشیت و ارادۀ‌شان آزاد هستند، ارادۀ خداوندی در افعالی که بندگان، آن­را انجام می­دهند هیچ نقشی ندارد؛ چون آن تصور، توجیه­کنندة ثواب و عقاب است؛ چونکه الله سبحانه و تعالی عادل است.
    اولین کسی که در مورد «قدر» بحث‌­ومباحثه کرد شخصی بود از بصره، او یک «بقال» بود که «سنسویه» نام داشت.
    امام اوزاعی رحمه‌الله می‌فرماید: «اولین کسی که در مورد «قدر» صحبت کرد، شخصی بود از عراق که به او سوسن می‌­گفتند، او قبلًا نصرانی بود، بعداً مسلمان شد؛ سپس دوباره نصرانی شد، معبد جهنی این اعتقاد و باور را از او گرفت و غیلان نیز از معبد».

دلایل «اهل سنّت» دربارۀ اثبات قضا و قدر

    ایمان به قدر از اصول و پایه‌های اساسی ایمان است که ایمان بنده، بدون آن تکمیل نمی­‌گردد و اهمیت و جایگاه «قضا و قدر» در اسلام بر هیچ کسی پوشیده نیست، در این مورد آیات و احادیث بی‌شماری وجود دارد که ما در ذیل به برخی از آن‌­ها می‌پردازیم:

آیات قرآنی:

«إنا کل شیء خلقناه بقدر» (بی‌گمان ما هر چیزی را ب1ه اندازة مقرر، آفریده­‌ایم.)
«وکان أمرالله قدرا مقدورا» (و کار خداوند به اندازه [و] مقرر است.)
«ولکن لیقضی الله أمرا کان مفعولاً» (تا کاری را که انجام یافتنی بود، به انجام برساند.)
«وخلق کل شیء فقدره تقدیراً» (و همه چیز را آفریده است، آنگاه چنانکه می‌­باید آن‌ها را به اندازه مقرر کرده­ است.)
    در این باره آیات زیادی وجود داشت که ما به همین چند تا بسنده کردیم. همان­گونه که از خود آیات هویدا است، تمام این آیات دربارۀ تقدیر الهی بحث می‌­کنند.

احادیث پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم

    امام مسلم رحمه‌الله در صحیح خود از طاووس نقل کرده ­است که او گفت: «من هفتاد تن از یاران رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم را دیدم که می‌گفتند: تمام چیزها به تقدیر وابسته است، او می­‌گوید: من از عبد الله بن عمر رضی‌الله‌عنهما شنیدم که فرمود: تمام چیزها وابسته به تقدیر هستند؛ حتی عجز، باهوشی و زرنگی و یا اینکه گفت: زرنگی و ناتوانی».
    امام مسلم رحمه‌الله حدیثی را از عبدالله بن عمرو بن عاص رضی‌الله‌عنه روایت کرده­‌اند که ایشان فرمود: «من از رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم شنیدم که می‌­فرمود: خداوند متعال مقادیر مخلوقات را ۵۰ هزار سال قبل از اینکه آسمان­‌ها و زمین را بیافریند، نوشت و فرمود: عرش الله متعال بر آب بود».
    امام طحاوی رحمه‌الله می‌فرماید: «حقیقت قدر و سرنوشت «موجودات» راز الله تعالی در میان بندگانش است، نه بر آن فرشتۀ مقرب به بارگاه خداوند بر آن امر آگاه شده و نه هم پیغمبری مرسل؛ بنابراین، تعمق و کنجکاوی و اندیشیدن در آن، سبب درماندگی و محروم شدن از عنایت الهی و مرتبۀ سرکشی انسان است؛ پس کاملاً پرهیز کن از اینکه در آن دچار اندیشه، فکر، وسواس و تردید شوید؛ زیرا خداوند متعال دانش و راز قضا و قدر را از بندگانش پوشانیده و ایشان را از قصد و دانستن آن منع نموده است؛ چنانکه می‌­فرماید: «او در برابر هیچ یک از کارهایی که می­کند، بازخواست نمی­‌شود؛ ولی مردم بازخواست می­‌شوند»؛ پس هر کس از روی لجاجت و انتقاد بپرسد: «خداوند این کار را انجام داده است؟» قطعاً حکم قرآن را رد کرده و هر کسی حکم قرآن را رد نماید، از کافران به شمار می­‌آید.»
    در شرح «العقائد النسفیة» در مورد قضا و قدر چنین آمده است: «تمام افعال بندگان با اراده و مشیت الله متعال، حکم، قضا و قدر او هستند».
    «تمام اهل علم بر تثبیت قدر و تصریح بر وجوب ایمان آوردن به آن اتفاق دارند، هیچ عالمی از علمای «اهل سنّت و جماعت» کسانی که رهروان راه هدایت و مشعل در هنگام تاریکی هستند، بر وجوب ایمان به قدر تصریح نموده و منکر آن را بدعتی، سفیه و نادان دانسته‌اند و آن­را رد کرده­‌اند».
    ابن حجر رحمه‌الله‌ تعالی می‌فرماید: «مذهب همۀ اسلاف در مورد تمام امور این است که این امور به تقدیر خداوند متعال می‌­باشند، الله متعال در این مورد می‌­فرماید: «وإن من شیء إلا عندنا خزائنه وما ننزله إلا بقدر معلوم» (و هیچ چیز نیست؛ مگر آنکه گنجینه­‌هایش به نزد ماست و آن را جز به اندازه‌­ای معین فرود نمی­‌آوریم.)

شبهه و پاسخ به آن

    شاید کسی بپندارد وقتی تمام اشیا مقدر هستند و همه چیز از قبل فیصله شده ­است؛ بنابراین، بنده در انجام عبادت‌ها و یا ارتکاب معاصی مجبور محض می‌­باشد، یعنی از خود اختیاری ندارد؛ چون همه چیز از قبل مشخص شده­‌است.
    پاسخ این جواب را بهتر است از کتاب عقاید معتبر نزد علما، کتاب ابوالمنتهی و الفقه الأکبر نقل کنیم: «خداوند متعال ذاتی است که تمام اشیا را مقدر نموده و آن را فیصله کرده است؛ البته آن­ها را با وصف نوشته است نه با حکم، یعنی در «لوح محفوظ» تمام چیزها را با اوصاف آن از قبیل: زیبایی و زشتی، طول و عرض، کوچکی و بزرگی، قلت و کثرت، سبکی و سنگینی، حرارت و برودت، رطوبت و یبوست، طاعت و معصیت، اراده و قدرت، کسب و احوال و اوصاف دیگری از این قبیل نوشته است».؛ پس معلوم شد که خداوند متعال هیچ­گاه کسی را بر انجام کاری مجبور نساخته است؛ بلکه بنده کاملاً در انجام و اختیار آن آزاد است.

بندگان خالق افعال خود هستند

    معتزله معتقد هستند به اینکه الله متعال بر هیچ کسی ظلم نمی‌­کند و هیچ مخلوقی را بر انجام معصیت و یا طاعت اجبار نمی­‌کند و ما انواع شرور و بدی­‌ها را در این جهان مشاهده می‌­کنیم و کافر را می­‌بینیم که بدون ترس و واهمه مرتکب گناه می‌­شود و فاسق با بی‌پروایی تمام، گناه انجام می‌­دهد و این مسلم است کسی که ظلمی بکند، خودش ظالم است و کسی که شر و بدی انجام بدهد، او شرور و بدذات است؛ در نتیجه، بندگان خودشان خالق افعال­شان هستند و از خودشان پرسیده می‌شود، خداوند متعال نه شر را می‌خواهد و نه هم آن‌ را دوست دارد و نه هم آن ­را انجام می‌­دهد و نه قدرت آن را دارد؛ زیرا اگر آن را می­خواست پس آن را دوست می‌داشت و این درست نبود که مردم را بر فعل و خلق خودش مجازات کند.
    همۀ معتزله بر این مسئله اتفاق نظر دارند که بندگان خودشان خالق افعال و پدیدآوردندة آن هستند، الله تعالی در افعال کسبی بندگان هیچ صنع و تقدیری ندارند، نه ایجاباً و نه هم نفیا، به جز معمر و جاحظ، این دو گرچه با سایر معتزله در این باره که الله متعال در افعال بندگانش هیچ دخلی ندارد، موافقت کردند؛ ولی این دو می‌­گویند که این افعال، بر اثر طبیعت هستند، چه اضطراری باشند همانند اثر آتش برای سوختن و برف و یخ برای سرد کردن و این افعال به طور مجازی به انجام دهندگان (بندگان) نسبت داده شده­‌اند؛ چون به وسیلۀ آنان ظاهر می‌­گردند؛ چون بندگان چیزی ندارند جز اراده.
    آنان به نظر خودشان به این خاطر خلقت افعال بندگان خداوند متعال را انکار کردند، تا بتوانند تنزیه و تقدیس الله متعال را از ظلم و جور ثابت سازند؛ اما برعکس با مشکلات بزرگ­تری مواجه شدند.
    معتزله، آیات و احادیثی را که در این باره وجود دارد تأویل نموده­‌اند و نسبت آن را به سوی بندگان مجازی دانسته‌اند.

دیدگاه «اهل سنّت و جماعت»

    بندگان و افعال‌شان همانند سایر اشیا جزو مخلوقات هستند، به تحقیق خداوند متعال می­‌دانست که بندگانش در آینده چه کارهایی انجام می‌دهند و عملکرد آنان چگونه است و همۀ این موارد را در «لوح محفوظ» نوشت و همان­طوری که خودش خواست و اراده نمود، آنان را آفرید و تقدیر خداوند متعال در میان آنان اجرا گردید. بندگان نیز به نحوی که الله متعال ارادۀ آن را داشت، عمل کردند؛ کسی را که برایش هدایت نوشته بود، هدایت کرد و کسی که برایش شقاوت و بدبختی رقم خورده بود گمراه نمود؛ الله متعال اهل جنت را شناخت و عمل­شان را برای آنان سهل و آسان نمود و اهل جهنم را نیز شناخت و عمل اهلش را برای آنان نمود. در زیر به دلایلی که در این بخش هستند به تفصیل می­‌پردازیم:
آیات قرآن: «والله خلقکم وما تعملون» (حال آنکه خداوند شما و آنچه را که شما انجام می­‌دهید، آفریده ­است.)
«وکل شیء فعلوه في الزبر» (و هر چیزی را که آن­را انجام داده‌اند در کردارنامه­‌ها هست.)
«جزاء بما کانوا یعملون» (به عنوان پاداشی است به [جبران] آنچه می­کردند.)
    در این آیات، قرآن صراحتاً افعال را به بندگان نسبت داده است که کاسب و انجام دهندۀ آن بندگان هستند؛ البته در مشیت و ارادۀ الله متعال. «اهل سنت و جماعت» باور دارند که تمام افعال را خداوند متعال آفریده ­است، بندگان فقط کاسب آن هستند که به اختیار، آن­را انجام می‌­دهند، امام طحاوی رحمه‌الله‌تعالی در همین مورد می­‌فرماید: «وأفعال العباد خلق الله وکسب من العباد» (اعمال بندگان [چه نیک و چه بد] آفریدۀ خداوند است و به وسیلۀ آنان کسب می­‌شوند.)
    در کتاب «شرح العقائد النسفیة» آمده است: «الله متعال خالق تمام افعال بندگان، اعم از کفر و ایمان، طاعت و معصیت است، نه آن‌طور که معتزله پنداشته‌اند که بنده خودش خالق افعالش است.»
    بزرگان اوایل معتزله از اطلاق لفظ «خالق» پرهیز می‌کردند و به لفظ موجد و مخترع و امثال آن، بسنده می‌کردند؛ اما جبائی و اتباعش وقتی دیدند که معنای تمام آن الفاظ یکی است یعنی «بیرون کننده از عدم به وجود» به اطلاق لفظ «خالق» جرئت یافتند. اهل حق [برای اثبات ا­ینکه بنده خالق افعال خود نیست؛ بلکه کاسب آن است و خالق حقیقی و واقعی الله متعال است] به چندین وجه استدلال کرده‌­اند.

مسئلۀ تولد

    اسکافی دربارۀ تعریف تولد می‌نویسد: «افعال تولد، به هر فعلی گفته می‌­شود که بدون قصد و اراده به صورت خطأ واقع می­‌شود و هر فعلی که وقوع آن به قصد و اراده باشد و هر جزء آن نیاز به تجدید جزم عزیمت و اراده داشته باشد، از تعریف تولد بیرون می‌­شود و در تعریف فعل مباشر داخل می­‌شود. مثال آن درد به وجود آمده از اثر ضرب است».
    از لوازم مذهب معتزله بحث در افعالی است که از افعال بشر نشأت می­‌گیرد و معتزله آن افعال را از خلق خود بندگان می­‌دانند، آیا این افعال نیز همانند آن افعال بشری از خلق خداوند هستند یا خیر؟ به طور مثال اگر کسی حیوانی را ذبح کرد، آیا بیرون شدن روح حیوان نیز به فعل ذبح­‌کننده است؟ و یا اینکه اگر یک شخصی سنگی را از سرکوه انداخت بعد از آن در همان حالت خودش مُرد، آیا استمرار سقوط سنگ وقتی سبب قتل انسان دیگری که در دامنۀ کوه قرار داشت، شد، آیا از فعل فرد اول است؟ همچنان متولدات مذهب‌شان و تشقیقات مسایل آنان، ائمۀ معتزله در پاسخ این مسایل اختلاف نموده‌اند، بشر معتمر می‌گوید: انسان خودش انجام دهندة حقیقی متولدات فعل خودش است.
    ابوهذیل علاف می‌­گوید که انسان، فقط انجام دهندة آن‌چیزی است که کیفیت آن را می­‌داند؛ اما آنچه را که وقت زده‌­شدن اسم دیگری برایش ایجاد می‌­شود و کیفیت آن را نمی‌داند، فاعل آن نیست.
    علمای اعتزال دربارۀ این مسئله نظریات و آرای متعددی دارند که ما در این مقالة مختصر، مجال بیان همۀ آن را نداریم برای اطلاعات بیشتر مراجعه شود به کتاب‌هایی که به آن ارجاع داده شده­ است.

دیدگاه «اهل سنّت و جماعت»

    در کتاب «شرح العقائد النسفیة» دربارۀ اینکه آیا بنده خودش خالق متولدات است و یا خالق این افعال نیز الله متعال می­باشد؛ چنین آمده است: «دردی که در مضروب بعد از زدن انسان، ایجاد می‌شود و یا شکستن شیشه بعد از شکسته شدن آن توسط انسان و آنچه به آن شباهت دارد [همانند موت بعد از قتل] همۀ این‌­ها مخلوق الله متعال هستند و بنده هیچ صنع و کاری در خلق و آفرینش آن ندارد.»
    ابن حزم رحمه‌الله مذهب «اهل سنت» را در این باره چنین نقل می‌کند: «تمام اهل حق معتقد هستند که فعل تولد، فعل الله متعال و خلق او می‌باشد.»

وجوب انجام صالح و اصلح بر خداوند متعال

    نظریۀ صلاح و اصلح فرعی است که از اصل عدل گرفته می‌­شود؛ معتزله معتقد هستند که کارهای خداوند متعال معلول به علت هستند و علت آن منفعت بندگان است، خداوند متعال کاری را انجام می‌­دهد که در آن صلاح بندگان باشد؛ بلکه بعضی از آنان گفته‌اند که رعایت اصلح بر خداوند متعال واجب است و این قول معتزله (وجوب بر الله متعال) باعث شده تا بر آنان ایراد وارد شود و سبب حرج در دل مسلمانان شده ­است.
    معتزله عدل الهی را به طور خاصی فهمیده­‌اند که بر اساس آن لازم است تا افعال الله متعال با آنچه که عقل بشری آن را اقتضا می‌­کند، موافق باشند؛ یعنی اینکه واجب است افعال بر مقتضای حکمت و درستی بوده و لازم است که بروز آن به صورتی باشد که در آن خیر و صلاح  نهفته باشد و…  این فهم خاص آنان از «عدل»، باعث شد که نظرات و آرایی را داشته باشند که بسیاری از گروه­‌ها و فرق اسلامی با آن مخالف باشند.
    معتزله؛ بنابر مفهومی که از «عدل» برداشت نموده­‌اند قایل هستند که خداوند متعال حکیم است و کارهای نیک و خوب انجام می‌­دهد؛ حکیمِ عادل‌ کاری را انجام نمی‌­دهد که در او خیر و صلاح نباشد؛ چون او می‌داند که در شر و فساد، قبح وجود دارد و خودش از فعل آن مستثنی و بی­نیاز است و آن را انجام نمی‌دهد. آنان بر حکمت، غرض و تعلیل افعال الله متعال با حکمت‌­ها و مصالح اتفاق نظر دارند؛ اما در مورد «صلاح و أصلح» می‌­گویند که رعایت آن بر خداوند متعال واجب است.
    صاحب کتاب «الفرق بین الفرق» در مورد عقاید، افکار و اندیشه­‌های یکی از سران و بزرگان معتزله می‌نویسد: خداوند متعال توانایی ندارد که برای بندگانش کاری را انجام دهد که خلاف مصلحت آنان باشد و نمی­‌تواند از نعمت‌­های اهل جنت یک ذره­‌ای بکاهد؛ زیرا که در وجود این نعمت‌ها برای آنان صلاح و خوبی است و نقصان در آن ­چیزی که در آن صلاح باشد، ظلم گفته می‌شود.

دیدگاه «اهل سنّت و جماعت»

    ابن تیمیه رحمه‌الله دیدگاه «اهل سنّت و جماعت» را دربارۀ این مسئله چنین بیان می‌­دارد: «جمهور علما معتقد هستند به اینکه الله تبارک و تعالی بندگان خود را به چیزی امر کرده که در آن منفعت‌­شان باشد و از چیزی بازداشته که در آن فسادشان باشد، فعل مأموربه مصلحت عامه است، برای کسی که آن­را انجام دهد و ارسال پیامبران مصلحت عمومی است؛ گرچه برای بعضی از مردم به خاطر معصیت و نافرمانی‌شان مضر است».
    در کتاب «آراء المعتزلة الأصولیه» آمده­ است: «آنچه را که معتزله در رابطه با اصلح و وجوب آن بر خداوند متعال ذکر کرده­‌اند، مخالف با نظر جمهور اهل علم اعم از اصولیین و فقهاء است؛ زیرا آنان معتقد هستند که بر خداوند متعال واجب نیست که برای بندگانش فعل اصلح را انجام دهد».

ادراک ثواب و عقاب بر حسن و قبح به مجرد عقل قبل از شرع

    مسئلۀ تحسین و تقبیح افعال از مسایلی است که بین معتزله و اشاعره اختلاف واقع شده‌­است و اولین کسی که در مورد تحسین و تقبیح افعال بحث کرد «جهم بن صفوان» متوفای ۱۲۸هـ. بود، طوری که او معتقد بود «معارف قبل از ورود شرع با عقل واجب می‌شوند» یعنی اشیای را که در آن صلاح و فساد و یا حسن و قبح وجود دارد، قبل از اینکه وحی نازل شود، توسط عقل واجب می‌شود و وحی برای تصدیق آنچه که عقل گفته­ است نازل می‌­شود.
    وقتی آرا و نظریات بزرگان معتزله را بررسی کنیم درمی‌یابیم که همۀ‌شان باور دارند که حسن و قبح عقلی هستند و اقدام بر انجام کار نیک و دوری از کار زشت، واجب است. اساس شرع نزد آنان بر بیشتر از تأکید آنچه آن را عقل دریافته، استوار نمی‌گردد.
    معتزله می‌­گویند: وقتی به وسیلۀ عقل نمایان گشت که در یک چیز حسن وجود دارد، فعل آن واجب است؛ اگر بنده آن کار را انجام داد مستحق ثواب می­‌گردد و اگر ترک کرد مستحق عقاب و مجازات است. و وقتی‌که عقل، قبح و زشتی یک چیز را ظاهر کرد، باید آن ­چیز ترک شود، اگر بنده از آن دوری کرد مستحق ثواب می‌­شود وگرنه مستحق عقاب و مجازات.

دیدگاه «اهل سنّت و جماعت»

    آنچه از مسایل قبلاً بیان شد، مذهب معتزله بود و این نظر معتزله کاملاً مخالف نظر «اهل سنّت و جماعت» است؛ زیرا آنان معتقد هستند که عقل حسن و قبح و زیبایی و زشتی اشیا را درک می‌­کند؛ البته ترتیب ثواب و عقاب در آن به نصوص شرع متوقف می‌باشد.
    «اهل سنّت» معتقد هستند که افعال فی‌ذاته حسن و قبیح هستند و حسن و قبح آن توسط عقل فهمیده می‌­شود؛ ولی بر حسن آن ثواب، و بر قبح آن، عقاب مرتب نمی­‌گردد؛ مگر به امر و دستور شریعت.
    ابن قیم رحمه‌الله می­‌فرماید: «حقیقتی که هیچ تناقضی در آن نیست این است که افعال فی‌ذاته حسن و قبیح هستند، همان­طوری که مفید و مضر هستند؛ ولی ثواب و عقاب آن وابسته به امر و نهی است. او در ادامه می­‌نویسد: بسیاری از فقهای طوایف چهارگانه می‌گویند: قبح آن با عقل ثابت است؛ ولی مجازات آن متوقف بر دستور و امر شریعت است و این چیزی است که «سعد بن علی زنجانی» از فقهای مذهب شافعی، ابوخطاب از فقهای مذهب حنابله و مذهب احناف نقل کرده­اند و از ابوحنیفه رحمهم‌الله‌جمیعا صراحتاً نقل نموده­‌اند».
یادآوری:
    در آخر این بخش، لازم می‌دانم چند نکته را برای خوانندگان گرامی و معزز یادآوری کنم:
    اولاً: با مطالعة این بخش از مقاله، تا حد زیادی با آرا، ایده‌ها و افکار معتزله آگاه خواهید شد و خواهید دانست که معتزله چه اعتقادات و باورهایی داشته‌­اند؛ البته ناگفته نماند که آرا و افکار آنان فقط همین­قدر نیست؛ بلکه بیش از این می‌باشد که ما در آینده إن‌شاء­الله تلاش می‌­کنیم، تا همه را مورد بررسی قرار دهیم؛ ولی باید دانست وقتی انسان از راه درست و صراط مستقیم منحرف شد، دیگر دستش برای تأویل و توجیه باز می­‌شود و برای تطبیق آیات قرآنی و احادیث پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم و ربط دادن آن به مذهب، اعتقاد و باور خود هیچ­‌چیزی مانع شده نمی‌­تواند، همانندی که در مباحث بالا مشاهده شد؛
    ثانیاً: گرچه دلایل فریقین بیشتر از آن بود که در اینجا ذکر شد؛ ولی ما به همین مقدار کم، بسنده کردیم تا باعث ملال نشود؛
    ثالثاً: در بحث اصل دوم نزد معتزله (عدل) مسایلی دیگر نیز بود که باید بیان می­‌شد، مثل مسئلۀ «لطف خداوند متعال و…»؛ ولی برای طولانی نشدن این بخش آن را ذکر نکردیم و در ابتدای بخش بعدی ان­شاء­الله، ذکر خواهیم نمود.
بخش قبلی | بخش بعدی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version