نویسنده: ابو عائشة
 پیش درآمد: هر مذهب برای این‌که اصول و بینادهای خود را مشخص نماید، تعدادی از معیارها را بررسی نموده و آن‌را برای تشخیص طرفداران خود از دیگران ارائه می­‌دهد، معتزله نیز برای این­که بتوانند هم­‌کیشان خود را از سایرین جدا نمایند اصول و ضوابطی تعیین نموده­‌اند که بر اساس آن، هر فردی را که ادعای معتزلی بودن داشته باشد، تشخیص می­‌دهند. ما در این‌بخش می­‌خواهیم دربارۀ این اصول و مسائلی‌که بر آن متفرع می­‌شود، صحبت کنیم.

اصول خمسه معتزله

معتزله دارای اصول، قواعد و مبادی هستند که به آن معتقد می‌­باشند، آنان باور دارند کسی‌که به این اصول و قواعد پابند نباشد، معتزله شمرده نمی‌­شود؛ چنانی‌که ابوالحسین خیاط معتزلی در این‌ باره می­‌نویسد: «هیچ کس مستحق نام اعتزال قرار نمی‌­گیرد مگر این‌که به اصول پنج‌گانه: توحید، عدالت، وعد و و عید، منزلت بین منزلتین و امر به معروف و نهی از منکر اعتقاد داشته باشد، وقتی این صفات پنجگانه در وجود شخصی یافت شود، او معتزلی است.»
گروه معتزله اصول مشترکی دارند که مصدر شناخت و معرفت اعتزال است. کسی که این اصول را رعایت کند و به آن پابند باشد اعتزال خود را تثبیت نموده و کسی که از آن روی برگرداند گویا به مذهب اعتزال پشت کرده‌­است. صاحب کتاب «المعتزلة» می­‌نویسد: «پایه و اساس اعتزال بر پنج اصول عامه استوار است کسی که به همۀ آن­ها معتقد باشد معتزلی بوده و کسی چیزی بر آن بیفزاید و یا از آن کم کند و لو این­که یکی از اصول را، معتزلی گفته نمی­‌شود و این اصول به ترتیب اهمیت و جایگاه قرار ذیل هستند:
  • توحید
  • عدل
  • وعد و وعید
  • منزله بین المنزلتین
  • امر به معروف و نهی از منکر
کسی به این اصول معتقد باشد، سپس با بقیۀ معتزله در فروع مخالفت کند، از گروه اعتزال بیرون نمی­‌شود.
قاضی عبدالجبار دربارۀ این اصول می­‌نویسد: «اگر از تو در مورد مسائلی پرسیدند که شناخت و معرفت آن در اصول دین لازمی است به آنان بگو: اصول دین پنج‌تا هستند: توحید، عدل، وعد و وعید، منزلت بین منزلتین و امر به معروف و نهی از منکر. مدار و اساس دین بر این اصول بنا نهاده شده‌است، کسی‌که با این اصول مخالفت کند خطای بسیار بزرگی مرتکب شده‌است و شاید تا حد کفر نیز برسد و یا با این کارش فاسق می­‌شود؛ وقتی این اصول را شناختی بعداً بر تو لازم است که فهم و فقه را نیز درک کنی.»
گرچه این اصول پنج‌تا هستند؛ ولی در این بخش از مقاله، تلاش می­‌کنیم اصل اول را با مسائلی که بر آن متفرع می‌شود، نزد معتزله و اهل سنت و جماعت بیان کنیم:

اولین اصل: توحید

توحید در لغت به معنای ایمان آوردن به خداوند متعال یکتا و بی­‌همتا. این لفظ از مادۀ «وحّد یوحد توحیداً» مشتق است که معنای آن »منفرد دانستن و یکتا شمردن است». «وحّد الله»: «خدا را یکی خواند، اقرار به توحید کرد. به یگانگی خداوند ایمان آورد. توحید را پذیرفت.»
توحید در اصطلاح متکلمین عبارت است از: علم به این­که خداوند متعال واحد است و هیچ کسی غیر از او در صفات نفی و یا اثبات تا آن حد که خداوند مستحق آن است، مشارکت ندارد و اقرار به آن.
با توجه به تعریفی که گذشت معلوم می‌­شود که مقصد از توحید نزد معتزله این است که الله تبارک و تعالی یکی است و در قدمت و اله بودن دومی ندارد و در صفاتی که برایش ثابت می­‌شود و یا از او نفی می‌­شود، هیچ شریک و مانندی ندارد، البته با شرط علم به آن و همچنان اقرار به وحدانیت و شریک نگرفتن برای او تعالی و کسی‌که این دو شرط را محقق نسازد موحد گفته نمی­‌شود.
قاضی عبدالجبار (یکی از علمای سرشناس و مدافعان مشهور معتزله) دربارۀ این تعریف می­نویسد: «باید این دو شرط وجود داشته باشند: علم و اقرار؛ زیرا اگر شخص بداند ولی اقرار نکند و یا اقرار بکند ولی نداند، موحد گفته نمی­‌شود.»
  اصل توحید یکی از اصولی است که بنیاد مذهب معتزله بر آن نهاده شده­‌است. آنان خود را بالاترین گروه در میان گروه­‌های اسلامی از لحاظ ایمان به توحید و دفاع از آن در برابر دین‌ها و مذاهب مشترکی می‌دانند که به وجود بیشتر از یک معبود باور دارند و این دفاع ایشان از طریق مناظره‌ها، کتاب­‌ها و پیام­‌های عمیق و گسترده­ای است که در این زمینه در رد اصحاب این ادیان و مذاهب نگاشته‌اند. آنان به خاطر تشددی که در اصل توحید به خرج دادند بقیة صفات الله متعال را کاملاً نفی کردند؛ زیرا که این چیز طبق گمان آنان منجر به تعدد آلهه می­‌شود و بر همین اساس با عقیدۀ تقلیدی سَلَف و قائل به قدیمی بودن قرآن مخالفت کردند و ادعا نمودند که قرآن مخلوق است و آیات قرآنی را که ظاهرشان می‌رساند که خداوند متعال روز قیامت متجسد می­‌شود، تأویل کردند و رؤیت را محال دانستند و قائلین به آن‌را کافر معرفی نمودند.
چون معتزله معتقد به وحدانیت الله تبارک و تعالی بودند و باور داشتند که قدمت یکی از اوصاف مخصوص ذات او تبارک و تعالی است، به همین­‌خاطر با هر مذهبی و هر قولی که با مبدأ و اساس وحدانیت در تعارض بود، به منازعه و مجادله پرداختند.
معتزله به خاطر اثبات وحدانیت الله تبارک و تعالی و برای تنزیه و تقدیس و تعدد قدماء، تمام صفاتی را که در این بخش مستحق است تعطیل نموده‌اند؛ این مسئله نشانگر این‌است که توحید نزد معتزله با توحیدی که سایر اهل سنّت و جماعت بدان اعتقاد و باور دارند، متفاوت است؛ معتزله در مسائل توحید در چندین مسئله با اهل سنّت و جماعت مخالفت دارند که در زیر آن‌را بر می­‌شماریم:

انکار صفات

در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که صفات الله تعالی از قبیل قدرت، علم، اراده و هر نام از نام­‌های الله تعالی را که بر صفتی از صفات الله تعالی دلالت دارد، ثابت می‌­کند. صحابه و کسانی‌که بعد از ایشان آمدند بدون این­که از کُنه، حقیقت و کیفیت آن بپرسند، به این صفات باور داشتند؛ دلیل این‌سخن این است: از هیچ طریق چه صحیح باشد و یا سقیم از هیچ یکی از یاران رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم با وجود اختلاف طبقات و کثرت تعداد­شان، ثابت نشده است که آنان از رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم در مورد معنای یکی از اوصافی که پروردگار خودش را در کتابش به آن متصف نموده و یا به وسیلۀ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم بیان شده، پرسیده باشند؛ بلکه همۀ آنان معانی صفات را دانسته و در قبالش سکوت اختیار نمودند. وقتی سلَف در مورد صفات با هم گفت­وگو نکردند و دربارۀ آن چیزی نگفتند، پس این مشکل از کجا سرچشمه گرفت؟ اولین کسی‌که دربارۀ صفات در اسلام صحبت کرد، «جعد بن درهم» بود، او صفات را نفی کرد و به خلق قرآن قایل شد. بعد از گروه جهمیه وقتی معتزله ظهور کردند، از جملۀ چیزهایی که از جهمیه گرفتند، یکی‌شان همین بود که صفات را نفی می­‌کردند و دلیل این سخن این است که مؤسس مذهب اعتزال واصل بن عطاء صفات را نفی می­‌کرد، او معتقد بود که اثبات صفات برای الله تعالی منجر به تعدد قدماء می‌­شود و این خودش شرک است؛ به همین­‌خاطر می­‌گفت: «کسی‌که برای خدا معنی و یا صفت قدیمی اثبات کند، گویا دو اله ثابت کرده است.»
خلاصۀ کلام در مورد نظر معتزله این‌ست که هدف همة آنان یکی است و آن ­ نفی اثبات صفات الله تعالی حقیقتاً در ذات و این‌که این صفات از ذات الله تعالی جدا هستند.

دیدگاه اهل سنّت و جماعت در مورد صفات

نظر اهل سنّت و جماعت دربارۀ صفات الله تعالی به‌طور عموم این است که اهل سنّت و جماعت تمام صفات را برای الله متعال ثابت نموده و آن‌را بر ظاهرش اجرا می­‌کنند؛ زیرا خود الله متعال و یا رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم این‌ صفات و نام­‌ها را برای الله تعالی بیان نموده‌اند. آیات متعددی هستند که خداوند متعال خود را در آن به صفات وصف نموده است، البته یک نکته را باید توجه داشت که اهل سنّت و جماعت صفات را ثابت می­‌سازند ولی کیفیت آن را ذکر نمی­‌کنند؛ زیرا تمام سلف صالحین این امت و ائمۀ بزرگ اجماع دارند که الله تعالی حقیقتاً به این صفات متصف می­‌شود.
ابن تیمیه رحمه‌الله در این باره چنین می­فرماید: «مذهب سلف رضی‌الله‌عنهم این است که همۀ صفات را برای خدا ثابت نموده و آن‌ها را بر ظاهر آن اجرا می­‌کنند و کیفیت را از آن نفی می‌کنند؛ زیرا کلام در صفات، فرع کلام در ذات است و اثبات ذات، اثبات وجود است نه اثبات کیفیت و همچنان اثبات صفات. این اعتقاد و باور سلَف است.»

انکار دو صفت سمع و بصر

معتزله توصیف الله را با صفت سمع و بصر قبول نداشته و انکار می­‌کنند و آن‌را با چنان تأویلات و توجیه‌هاتی ذکر می‌کنند که برای آن هیچ دلیلی وجود ندارد، یکی از تأویلات آنان در این باره این است که این دو صفت را به علم توجیه و تأویل نموده‌اند؛ قاضی عبدالجبار در این بارۀ چنین می­‌نویسد: «نزد شیوخ ما از اهل بصره، خداوند متعال سمیع و بصیر و مُدرک تمام مدرکات است و این‌که مدرک باشد این صفت اضافه است بر این‌که الله تعالی زنده است و اما نزد مشایخ بغدادی ما: الله تعالی مُدرک تمام مدرکات است؛ یعنی نسبت به آن علم دارد. ابوالحسن اشعری می­‌گوید: «معتزله می­‌پندارند که معنای «سمیع و بصیر» علیم است».
اما آن­چه معتزله به عنوان اعتقاد و باور برای خودشان ذکر کرده­‌اند مخالف با آیات قرآن و احادیث پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم است، خداوند متعال می­‌فرماید: «لیس کمثله شیء وهو السمیع البصیر»؛ (چیزی مانند او نیست و او شنوای بیناست.)، «إن الله کان سمیعا بصیرا»؛ (خداوند شنوای بیناست.)»
اما دلیل از سنّت حدیثی‌است که ابوموسی اشعری رضی‌الله‌عنه روایت کرده است که ما در سفری با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم یکجا بودیم، ما وقتی بالا می‌رفتیم تکبیر می­‌گفتیم. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند: «برخودتان سخت نگیرید؛ زیرا شما کسی‌را فرا نمی‌خوانید که کر است و نه هم فرد غایبی را؛ بلکه شما ذاتی را صدا می‌زنید که سمیع (شنوا) بصیر (بینا) و قریب (نزدیک) است.»
 این سخن‌­شان همچنان مخالف با مذهب اهل سنّت و جماعت است؛ زیرا تمام اهل سنّت و جماعت اتفاق دارند که الله متعال حقیقتا و بدون تأویل و کیفیت به صفت سمع و بصر متصف است. وقتی از امام احمد بن حنبل رحمه‌الله در این‌باره پرسیده شد که منظورت از سخنی که گفتی الله متعال «سمیع بصیر» است، چه است؟ فرمود: منظور من همان­ چیزی است که خود الله متعال اراده نموده است و آن همان‌گونه است که خداوند متعال خود را بدان متصف نموده است و من بر این چیزی نمی­‌افزایم.

انکار صفت استوا

یکی دیگر از صفاتی که معتزله آن را انکار نمودند، صفت «استواء» است، وقتی این صفت با نصوص قطعی ثابت بود که قابل رد نبودند، آنان مجبور شدند آن را طبق عقیدۀ خود تأویل نمایند و  این صفت را به استیلا، ملک، قهر و قدر تأویل کردند.
نظر اهل سنّت دربارۀ استوا این است که لفظ استوا معلوم و مشخص است؛ ولی کیفیت آن نامشخص است، شخصی نزد امام مالک رحمهالله آمد و گفت یا ابا عبدالله: منظور از استوا در این آیه چیست؟ «الرحمن علی العرش استوی» امام مالک رحمهالله سرش را پایین انداخت تا این­که چهره­‌اش را عرق فراگرفت، سپس فرمود: «استوا نامشخص است و کیفیت آن معقول است و ایمان به آن واجب است و سؤال و پرسیدن در مورد آن بدعت است، به نظرم تو بدعتی هستی»، سپس دستور داد تا از مجلس بیرون انداخته شود.

مخلوق بودن قرآن

مسئلۀ مخلوق بودن قرآن یکی از مسائل بسیار واکنش برانگیز و جنجالی بین اهل سنّت و معتزله بود. این مسئله در بخش اول همین مقاله با تفصیل بیان شد.

انکار رؤیت الله تبارک و تعالی در آخرت

رؤيت الله تبارك و تعالی نیز یکی از مسائل اختلافی بین معتزله و اهل سنّت است. معتزله رؤیت خداوند متعال را در آخرت و با چشم انکار می­‌کنند و آیات و احادیثی را که در این بخش وارد شده‌اند توجیه و تأویل می­‌کنند؛ ولی اهل سنّت و جماعت معتقد به رؤیت الله متعال در آخرت هستند. ما در این بخش می­‌خواهیم این مسئله را با دلایل طرفین بیان کنیم:
معتزله این مسئله را بسیار مورد توجه قرار دادند و آنان رؤیت الله تبارک و تعالی را کاملاً نفی کرده و معتقد هستند که ما الله تعالی را با قلب‌های مان می‌بینیم؛ زیرا رؤیت به قلب به معنای علم است و مستلزم جسمیت نیست. یکی از بزرگان معتزله أبوموسی مردار می­‌گوید: «کسی‌که معتقد باشد که الله تعالی با چشمان بدون کیفیت دیده می­‌شود او کافر است، و همچنان کسی‌که در کفر آن فرد مشکوک باشد و همچنان کسی‌که در کفر کسی‌که مشکوک است شک کند تا بی‌نهایت؛ زیرا این فرد، الله تعالی را با خلقش تشبیه داده­‌است» و تشبیه نزد این معتزلی کفر است.
یکی از پایه‌­های عقیدۀ معتزله وجوب نفی رؤیت الله تبارک و تعالی است، کسی‌که از میان آنان به این امر معتقد نباشد، پس او کافر مشبه است.
معتزله برای نفی رؤیت الله تبارک و تعالی دلایلی از قرآن و حدیث ارائه داده‌اند که در این بخش به تفصیل به آن می‌پردازیم:
قرآن: اولین مرجعی که معتزله برای نفی صفات الله تعالی از آن استفاده کرده­‌اند قرآن است، آنان می­‌نویسند: از مهم­ترین دلایلی که آنان در این بخش از آن استدلال گرفته‌اند این آیه قرآنی است، الله متعال می­‌فرماید: «لاتدرکه الأبصار وهو یدرک الأبصار وهو اللطیف الخبیر»؛ (چشم‌­ها او را درنیابند و او چشمان را در می‌یابد و او باریک­‌بین آگاه است.)»
قاضی عبدالجبار می­‌گوید: شیوۀ استدلال از این آیه این است، برای ما ثابت شده­ است وقتی ادراک با بصر مقترن شود، فقط احتمال رؤیت را دارد و همچنان این نیز ثابت شد که خداوند متعال از خود صفت ادراک را نفی کرده است.
معتزله آیات و احادیث را تأویل و توجیه می­‌کنند؛ مثلا آیۀ «وجوه يومئذ ناضرة إلى ربها ناظره»؛ (آن روز چهره­‌هایی تازه [وخرم] هستند. نظاره‌گر به پروردگارشان.)» را چنین توجیه می‌کنند که این­جا مراد از نظر انتظار است و تقدیم مفعول به در «إلی ربها» مفید اختصاص است به معنای این‌که این چهره‌­ها مخصوصا به‌سوی پروردگارشان می‌نگرند و به‌سوی کسی دیگر نمی­‌نگرند.
معتزله یک دلیل دیگر نیز ارائه می­دهند که رؤیت الله متعال را ناجایز قرار می­دهد و آن نیز سخن خود الله تبارک و تعالی: «لن ترانی ولکن انظر إلی الجبل فإن استقر مکانه فسوف ترانی»؛ (مرا نخواهی دید ولی به کوه بنگر، پس اگر در جایگاهش قرار گیرد مرا خواهی دید.)» این­جا خود الله تعالی رؤیت را نفی کرده است.
خلاصۀ قول معتزله وکسانی‌که هم­‌مذهب و هم­‌کیش آنان هستند، این است که آنان تمام آیات قرآنی و احادیث نبوی را که رؤیت الله تعالی را در آخرت ثابت می­‌کند، تأویل کردند و یا آن‌را به دلیل این‌که احادیث آحاد هستند و در مسائل اعتقادی مورد استدلال قرار نمی‌گیرند، رد کردند. اما بعد از بررسی این دلایل معلوم می­‌شود که هدف اساسی آنان بیان تنزیه الله تعالی است.

دیدگاه اهل سنّت و جماعت دربارۀ رؤیت الله متعال

دلایل اهل سنّت در این بخش آیات و احادیث بیشماری هستند که بر رؤیت الله تعالی در روز آخرت دلالت دارند. موضع معتزله دربارۀ الله تعالی کاملاً مخالف با دیدگاه اهل سنّت و جماعت است؛ زیرا اهل سنّت و جماعت، رؤیت خداوند متعال را با ابصار بدون تأویل، در آخرت ثابت می‌سازند، آیات و احادیثی را که در این مورد روایت شده نیز تثبیت می­‌کنند. در زیر به دلایلی می­‌پردازیم که اهل سنّت و جماعت برای اثبات مدعای خود ذکر می­‌کنند:
قرآن: «وجوه يومئذ ناضرة إلى ربها ناظره»؛ امام رازی رحمه‌الله می­‌فرماید: منظور از «الی ربها ناظره» این‌است که آنان به‌سوی پروردگارشان نگاه می­‌کنند نه به چیزی دیگری؛ زیرا این تقدیم مفعول برای حصر است. او در رد معتزله می‌نویسد: که مراد از ناظره، انتظار نیست؛ زیرا انتظار مستلزم غم و درد است.
«للذین أحسنوا الحسنی وزیادة»؛ (کسانی‌که نیکوکاری کرده‌اند، نیکویی [بهشت] و افزوده­ای بر آن دارند.)» امام قرطبی در تأیید کسانی‌که قائل به رؤیت الله تعالی در آخرت هستند، می‌نویسد: از رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم دربارۀ این‌سخن الله متعال پرسیده شد، فرمودند: برای کسانی‌که در دنیا اعمال نیک انجام دهند، حُسنی است که مراد از آن جنّت است و افزون بر آن‌که ملاقات با رب‌العالمین و نگاه کردن به وجه کریم‌الله تعالی برای آنان میسر می­‌شود. ایشان در ادامه می‌نویسد: این‌ نظر حضرت ابوبکر صدیق، حضرت علی بن أبی طالب در یک روایت و نظر حضرت حذیفه، عباده بن صامت، کعب بن عجره، أبی موسی، صهیب و ابن عباس رضی‌الله‌عنهم‌أجمعین، در یک روایت و قول گروهی از تابعین است.
«قال رب أرنی أنظر إلیک»؛ طرز استدلال از این‌آیه این است که انبیاء علیه‌السلام نزد ما معصوم هستند، پس امکان ندارد از پروردگار خود چیزی را بپرسد که محال و ناممکن است. پس این درخواست حضرت موسی علیه‌السلام درست بوده است و به دور از واقعیت نیست؛ زیرا او می­‌دانست که رؤیت الله تعالی ممکن است و در آن محالی وجود ندارد. والله أعلم.
 احادیث: در این بخش احادیثی وجود دارند که بر رؤیت الله تبارک و تعالی دلالت می‌کنند: جریر بن عبدالله رضی‌الله‌عنه روایت کرده است که ما نزد آن­حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم نشسته بودیم که ناگهان به ماه شب چهارده نگاه کرد و فرمود: «إنکم سترون ربکم کما ترون هذا القمر لاتضامون في رؤیته…» (همانا شما پروردگارتان را طوری مشاهده می‌کنید که این ماه را می‌بینید و در دیدن آن برای یکدیگر مزاحمت نمی­‌کنید.)
رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم در حدیثی می­‌فرماید: «الحسنی الجنة، والزیادة النظر إلی وجه الله عزوجل»؛ (حسنی یعنی جنت و زیادت، نگاه کردن به سوی الله متعال است.)
ابن تیمیه رحمه‌الله می‌فرماید: «صحابه، تابعین و ائمة اسلام که به امامت در دین معروف هستند همانند مالک، ثوری، اوزاعی، لیث بن سعد، شافعی، احمد، اسحاق، ابوحنیفه، ابویوسف و امثال این­ها و سایر علمای اهل سنّت و محدثین همه بر اثبات رؤیت الله تعالی باهم متفق هستند و احادیث پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم در این باره به حد تواتر رسیده‌اند.»
خلاصۀ کلام در بحث رؤیت الله متعال این است که رؤیت الله تعالی با قرآن، سنت و اجماع ثابت است. این مسئله در بالا با آیات قرآن و احادیث نبوی ثابت شد، در این بخش می­‌خواهیم آن را با اجماع نیز ثابت کنیم: «اما [اثبات رؤیت خداوند متعال] با اجماع این است که امت [قبل از ظهور فرقه‌­ها و گروه‌­های مخالف همانند معتزله] بر وقوع رؤیت باری تعالی در آخرت اجماع داشتند و آیات وارده در این موضوع بر ظاهرشان حمل می­‌شود.»
در آخر لازم می­دانم چند نکته را یادآوری کنم:
اول: این‌که این ابحاث مذکور واقعاً مورد تحقیق قرار گرفته‌اند و علما برای تثبیت شیوۀ درست و اعتقاد صحیح، تلاش­‌های بی­حد و حصری را به جان خریده‌اند، گرچه ما به بخشی از مسائل و دلایل بسنده کردیم؛ اما تمام منابع را در پاورقی ذکر کردیم تا کسی‌که علاقه دارد بیشتر به این مسائل پی ببرد بدان­جا رجوع نماید.
ثانیاً: در این مقاله نه تنها از کتاب­‌های اهل سنّت استفاده شده بلکه به اصل کتاب­‌های معتزله مراجعه شده و مسائل مورد بحث قرار گرفته است، به عنوان مثال ما به خاطر این که بدانیم آیا بعضی از این اقوال درست هستند ناچار شدیم کتاب «الأصول الخمسة» قاضی عبدالجبار را پیدا کنیم و در صورت نیاز به آن مراجعه نماییم.
ثالثاً: در این بخش فقط به یک اصل (توحید) نزد معتزله پرداخته شده‌است، بقیة اصول در بخش­‌های بعدی این مقاله بررسی می­‌شود. ان­شاء الله.
بخش قبلی | بخش بعدی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version