بعد از رحلت جانگداز رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم، انصار در محلی به نام «سقیفۀ بنی ساعده» اجتماع کردند تا شخصی را به خلافت برگزینند، آنان میخواستند یک خلیفه از انصار و یکی از مهاجرین انتخاب کنند؛ اما تعیین دو خلیفه باعث تشدد و افتراق بود و این از نظر کسی پوشیده نیست.
وقتی انصار گفتند که یک امیر از میان ما انصار باشد و امیر دیگر از میان شما مهاجرین، حضرت ابوبکر صدیق رضیاللهعنه این حدیث پیامبر صلیاللهعلیهوسلم «امامان از قریش هستند»، را خواند و همه بر این امر اجماع کردند.
صاحب کتاب شرح المواقف در این مورد چنین مینویسد: «بعد از آن، صحابه به مضمون و محتوای این حدیث که حضرت ابوبکر صدیق رضیاللهعنه در برابر انصار که در مورد امامت به منازعه پرداختند، در محضر صحابه استدلال کرده بود، عمل کردند، آن را پذیرفتند و بر آن اجماع نمودند؛ پس این خودش دلیل قاطعی است بر اینکه ائمه از قریش باشند».
ابنحجر رحمهالله در فتح الباری بعد از بیان حدیث مذکور مینویسد: «مسلمانان، قرن اندر قرن به این عمل کردهاند و قبل از اینکه اختلاف واقع شود بر همین امر اجماع منعقد شده است.»
علامه نووی رحمهالله در شرح حدیث: «الناس تبع لقریش» مینویسد: «این احادیث و امثال آنها دلایلی صریح هستند بر اینکه خلافت مختص قریش است و برای کسی دیگر غیر آنان منعقد نمیشود و در زمان صحابه و تابعین و بعد از ایشان با احادیث صحیح بر همین اجماع صورت گرفته است».
اقوال علما
امام مالک رحمهالله میفرماید: «امام باید قریشی باشد و حکم کسی دیگر اعتباری ندارد؛ مگر اینکه بهسوی امام قریشی دعوت بدهد».
امام احمد بن حنبل رحمهالله میفرماید: «خلافت در میان قریش است تا مادامیکه دو نفر باقی بمانند، هیچکس نمیتواند در این مسئله با آنان درگیر شود و یا از اطاعتش دست بکشد و ما تا قیامت آن را برای کسی دیگر معترف نیستیم».
قاضی عیاض رحمهالله میفرماید: «شرط اینکه امام از قریش باشد، دیدگاه اکثر علماست؛ حضرت ابوبکر و عمر رضیاللهعنهما در محل سقیفه، با همین سخن برای انصار دلیل آوردند و هیچ یکی از آنها منکر این حدیث نشد. علما این مسئله را در مسائل اجماع شمردهاند و از هیچ یکی از سلف، سخن و یا عملکردی ظاهر نگردیده است تا مخالف آنچه بیان شد، باشد و همچنان کسانیکه بعد از ایشان آمدند».
«دیگر اینکه امام قریشی باشد و غیر از آنان نباشد؛ البته به بنیهاشم و فرزندان حضرت علی رضیاللهعنه اختصاص ندارد، یعنی شرط است که امام از قریش باشد؛ زیرا پیامبر صلیاللهعلیهوسلم میفرماید: «ائمه از قریش هستند.» و این حدیث گرچه خبر واحد است؛ ولی وقتی حضرت ابوبکر رضیاللهعنه در مقابل سخنان انصار از آن استدلال کرد، هیچ یکی آن را انکار نکرد؛ پس اجماع صورت گرفت و با این شرط بهجز خوارج و گروهی از معتزله کسی دیگری مخالفت نکرده است».
امام شاه ولیالله دهلوی رحمهالله سبب این را که امام چرا از قریش باشد، چنین بیان نموده است:
«سبب مقتضی این امر این است که حقی را که خداوند متعال بر زبان پیامبر صلیاللهعلیهوسلم ظاهر کرد، به زبان قریش و با عادات آنان بود و بیشتر مقادیر و حدودی که تعیین شد، همان مواردی بود که نزد آنان وجود داشت و چیزی که برای بسیاری از احکام آماده شده بودند، همان چیزی بود که در میانشان یافت میشد. قریش بیشتر بر آن استوار بوده و از سایر مردم بیشتر به این مسائل متمسک و پایبند بودند؛ دیگر اینکه قریش از قوم پیامبر صلیاللهعلیهوسلم و از حزب او هستند و آنان بهجز بالا رفتن دین پیامبر صلیاللهعلیهوسلم دیگر هیچ مفخرهای ندارد، در میان آنان غیرت دینی و حمیت نسبی باهم جمع شده بود؛ پس احتمال بیشتر بود که آنان امور شریعت را انجام داده و به آن متمسک باشند. مورد دیگر اینکه لازم است خلیفه از کسانی باشد که مردم به خاطر جلالت نسب و حسبش از طاعتش سرپیچی نکنند؛ زیرا کسیکه دارای نسب خوبی نباشد، مردم او را حقیر و ذلیل میدانند و از کسانی باشد که به ریاست و شرافت شناخته شده باشد و قومش بتوانند در وقت نیاز، مردان را جمعآوری نمایند و به جنگ بپردازند و دیگر اینکه قومش افراد قوی باشند تا از او حمایت نموده و به او یاری رسانند و برای دفاع از او جانهایشان را فدا نمایند و این امور فقط در قبیلۀ قریش جمع شدهاند، بهویژه بعد از اینکه پیامبر صلیاللهعلیهوسلم مبعوث گردید و جایگاه قریش با بعثت ایشان بالا رفت.
در کتاب «الإمارة الإسلامیة ونظامها» آمده است: شرط هفتم برای امام این است که قریشی باشد نه هاشمی و نه هم علوی و معصوم؛ زیرا پیامبر صلیاللهعلیهوسلم میفرماید: «الأئمة من قریش» و انصار نیز با این حدیث، خلافت را به قریش تحویل دادند و با این سخن، قول ضراریة باطل میشود که آنان میگویند: غیر قریشی نیز صلاحیت امامت را دارد، همچنان قول کعبیه که میگویند: قریشی مستحق آن است.