مولانا ندوی در سال (۱۹۸۳م) به منظور شرکت در محفل تأسیس «مرکز اسلامی» دانشگاه «آکسفورد» لندن بنابر دعوتنامهای که برای ایشان ارسال شده بود، راهی این کشور غربی شد، تا هم در این محفل شرکت جوید و هم فرهنگ غرب را بار دیگر از نزدیک مشاهده نماید و با رجال فرنگ، نشسته و در مورد اسلام و غرب به بحث و تبادل نظر بپردازد؛ چنانکه در این زمینه مقالهای را هم به رشتهی تحریر درآورد و به انگلیسی هم ترجمه شد. مولانا بالآخره موفق شد با آنان نشستی ترتیب دهد و پس از اندکی گفتوگو با عرب زبانان، به خواندن مقاله پرداخت و از تجربهای اندیشمند و متفکر اسلامیای که مدت مدیدی را در غرب و با علوم و فلسفهی غرب گذرانده بود، یعنی دکتر محمد اقبال لاهوری استفاده کرد و این شعر او را خواند:
جلوۀ او بیکلیم و شعلۀ او بیخلیل عقل ناپروا متاع عشق را غارتگر است
در هوایش گرمی یک آه بیتابانه نیست رند این میخانه را یک لغزش مستانه نیست
مولانا ندوی یک بار دیگر در سال (۱۹۸۵م) به انگلستان سفر کرد، تا مرکز اسلامی دانشگاه آکسفورد را بهطور رسمی تأسیس نماید که برای این کار مهم توفیق یافت و ریاست جلسه را هم به عهده داشت، مولانا در آغاز این جلسه فرمود: بشریت زیر چکمههای هلاکت پایمال میشد و نزدیک بود که از بین برود که رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم قیام کرده و روح زندگی را در انسانیت دمید و باری دیگر آن را حیات بخشید، و همانا پیشرفتهای عظیمی که انسان در قرون اخیر بدان دست یافته است، مدیون همان جهاد عظیم برای نجات بشریت میباشد و رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم رهبر و راهنمای این جهاد و مبارزه بود.
باری دیگر در سال (۱۹۹۲م) به کشور انگلستان سفر کرده و در مجلس سالانهی مرکز اسلامی آکسفورد لندن شرکت نمود و باز هم در مؤسسهی اسلامیه لندن به ایراد سخن پرداخت، در این خطابه به تشریح این آیه پرداخت: «الا تفعلوه تكن فتنه في الارض و فساد كبير»؛ خداوند عزوجل در این آیهی مبارکه خطاب به مؤمنان آن زمان میگوید: اگر شما گروه متحد و نجاتبخش بشریت و دارای ویژگیهایی از عقیده و ایمان نباشید، فتنهی بزرگ و فساد عظیمی در زمین به پا خواهد شد، درحالیکه اینها نسبت به امپراطوری ایران و روم افراد بسیار اندک و کمی بودند؛ پس حقیقت امر واضح میگردد که قیمت، ارزش دارد نه قامت؛ اینها گرچه از لحاظ عدد کم بودند؛ اما از لحاظ ایمان و عقیده در عالیترین جایگاه قرار داشتند که میتوانستند خط مشی جهان و مسیر عالم را تغییر دهند؛ سپس خطاب به مسلمانان اروپا و انگلستان میگوید: شما هم اگر حاملان پیام اسلام و دعوتگران اسلام نباشید، فساد همه جا را فرا خواهد گرفت و جهان پُر از فتنه خواهد شد و در پایان، این شعر اقبال را برای آنان تشریح مینماید:
ناموس ازل را تو امانی تو امینی دارای جهان را تو یسارى تو يمينى
ای بندۀ خاکی تو زمانی تو زمینی صهبای یقین درکش و از دیر گمان خیز
از خواب گران خواب گران خواب گران خیز از خواب گران خیز
فریاد ز افرنگ و دلاویزی افرنگ فریاد ز شیرینی و پرویزی افرنگ
عالم همه ويرانه ز چنگیزی افرنگ معمار حرم باز به تعمير جهان خيز
از خواب گران خواب گران خواب گران خیز از خواب گران خیز
سفر برمه
در آغاز سال (۱۹۶۰م) مولانا به «برمه» تشریف برده، آنجا به اهالی رنگون فرمود: خداوند عزوجل مسلمانان را در چنین شهر بزرگی از نگاه برتری مالی و وجاهت دنیوی موقعیتهای خوبی عطا کرده است، این امر جای شادمانی دارد؛ اما جای نگرانی آن است که تعلیمات اسلامی در زمینهی اخلاق و صفات حسنه بسیار کم دیده میشود؛ سپس این آیه را تلاوت کرد: «انی اراکم بخیر و انى اخاف عليكم عذاب يوم محیط»؛ چند روز پس از بازگشت مولانا از «برمه»، کمونیستها انقلاب کردند و تاجران بزرگ مسلمان، کشور را رها کرده فرار کردند آنگاه بود که سخنان مولانا را یادآوری کرده تصدیق کردند.