هر فرقه و نحلهای جهت تثبیت جایگاه و توجیه پیروان خویش دارای نوعی جهانبینی میباشد. فرقۀ ضد دین و خشنِ شیطانپرستی نیز از این قاعده مستثنی نبوده و دارای جهانبینی و ایدئولوژی مخصوص به خود است. بر اساس بررسیهای انجامشده، این فرقه از لحاظ ایدئولوژی به چهار دسته تقسیم میگردد که البته شایسته است این را تقسیم شیطانپرستی مدرن بدانیم؛ زیرا بخش عمدۀ این تقسیمات پس از قرن ۱۶ میلادی به وجود آمده که از لحاظ زمانی، برهۀ به میان آمدن شیطانپرستی مدرن است. ازاینرو، برخی از نویسندگان معاصر، شیطانپرستی مدرن را از لحاظ ایدئولوژی به چهار دسته تقسیم کردهاند.
۱. شیطانپرستی فلسفی
این شاخۀ از شیطانپرستی منتسب به «آنتوان شزاندر لاوی»، نویسندۀ انجیل شیطانی در سال ۱۹۶۹م. و پایهگذار کلیسای شیطان در سال ۱۹۶۶م. است. توضیحات بیشتر دربارۀ انجیل شیطانی و کلیسای شیطان در ادامه خواهد آمد. بربنیاد دادههای پژوهشگران، این سازمان اولین سازمانی است که از اصطلاح شیطانپرستی فلسفی استفاده نموده است.
از منظر این گروه، انسان مرکز و محور جهان هستی است. بنابراین، برتری هر انسان بر دیگران شرط رستگاری محسوب میشود. این گروه به هیچ خدایی باور ندارند و هر شخص را خدای خودش میدانند. زندگی برای آنان منحصر به این جهان است و به سرای باقی پس از مرگ اعتقادی ندارند. همچنین، معتقدند کسانی که خود را با شیطانپرستی همردیف میدانند، نباید به یک گروه خاص وفادار باشند و نباید آنها را از لحاظ اخلاقی قبول داشته باشند. در عوض، باید گرایشهای فردی داشته باشند و همواره برتر و بالاتر از کسانی باشند که خود را از لحاظ اخلاقی قوی میدانند و در بشردوستی بدون تأمل عمل میکنند.
امروزه، شیطانپرستی فلسفی بیشتر در شاخهای که تحت عنوان «سیتنیزم» (Satanism) شناخته میشود، نمایان است. این شاخه همان شیطانپرستی فلسفی است که با سرکردگی آنتوان لاوی شناخته میشود. این دسته معتقدند که موجودی به نام شیطان وجود خارجی و عینی ندارد و شیطان تنها نماد هواخواهی، آرزوها، و لذتطلبی انسان است. به تعبیر دیگر، انسان خود تنها محور وجودی هستی است و هیچ موجود برتر و والاتری وجود ندارد.
۲. شیطانپرستی لاوی
این نوع شیطانپرستی بر مبنای فلسفۀ «آنتوان شزاندر لاوی» از سوی «مایکل اکینو»، یکی از اعضای ارتش آمریکا و سازمان جاسوسی سیا (CIA)، تشکیل و پایهریزی شد. اکینو معبد «سِت» را در سانفرانسیسکو با نگاهی متفاوت از لاوی نسبت به وجود شیطان، بنا نهاد. مایکل اکینو برخلاف لاوی، قائل به وجود خارجی شیطان و قدرت شگرف آن در تدبیر جهان هستی بود. اکینو در حقیقت برای تسلط خارجی شیطان بر هستی و آمادهسازی زمینههای این تسلط، مسیر و حرکت خود را از لاوی جدا نمود و در مقابل «کلیسای شیطان» لاوی، به تأسیس «معبد سِت» اقدام کرد.
برخی از پژوهشگران معاصر، شاخۀ سیتنیزم را نیز زیرمجموعۀ این دسته قرار دادهاند؛ اما براساس اعتقادی که شاخۀ سیتنیزم دارد، بیشتر به شیطانپرستی فلسفی نزدیکتر است؛ زیرا شاخۀ سیتنیسم همانند شیطانپرستی فلسفی، هیچ اعتقادی به وجود خارجی شیطان ندارد و آن را تنها در حد نمادی برای هواپرستی و نفسپروری تعریف میکند.