ب. دورهی برهمنانی یا دورهی حماسی (600 سال قبل از میلاد الی 2000 سال بعد از میلاد)
واژهی «براهمنه» از جمله واژههای مبهم در آیین هندوئیزم است که از نام «براهمن» گرفته شده است و براهمن اشاره به دعا و نیایش، به ویژه قدرت منترههای ودائی و جادویی آنها، دارد. همچنین این واژه برای تعیین کسیکه دعا میکند، هم استفاده شده است.
دورهی برهمنانی که یک نوع تکثر و تعدد ادیان در درون هندوئیزم خوانده میشود، مصادف با ظهور و پیدایش آیینهای بودائیسم، جینیسم و مذاهب ویشنویی است. از آنجاییکه «برهمنها» کمکم بهسوی افراطگرایی رفته بودند و به هر دلیل در پی جمعآوری منافع خویش بودند، ازاینرو، در این دوره واکنشی در برابر سلطهی طبقه برهمنان به میان آمد و در پی آن روشهای جداگانهی عقلانی جدیدی در مقابل با آموزههای «وداها» و «اوپانیشادها» به وجود آمد و کتاب مقدس «بهاگاوات گیتا» و حماسهی «مهابهاراتا» در این دوره ظاهر شدند.
بنابر نظر مستشرقین، دورهی برهمنانی یکی دیگر از مراحل گسترش هندوئیزم است که بیشتر به نام مرحلهی دوم تکامل فلسفه و دین هند، شناخته میشود. امتیازات و وجوه تمایز این دوره از دورهی قبلی «نظام یافتن تفکر ودائی» و نوعی انحطاط دینی و… بهشمار میرود. براساس نظریهی «میلوئه»، آغاز دورهی برهمنانی در میانهی قرون دوازدهم الی هفتم قبل از میلاد مسیح بوده است. بنابر عقیدهی «موئیه ویلیامز» ما بین قرون هشتم یا هفتم قبل از میلاد جای داشته است. اینکه در کدام یک از این دو تاریخ متفاوت، بوده باشد مهم نیست؛ بلکه اهمیت اساسی بر سر این مسأله است که این دوره سبب نظاممند شدن تفکر ودایی شد و شاخههای دینورزی مبتنی بر عقل را به میان آورد.
ج. دورهی هندو (از قرن دوازدهم شروع الی اکنون)
این دوره نیز با فرازونشیبهای متعددی سرانجام باعث به میان آمدن تفاوتهایی شد که براساس آنها میتوان این دوره را دورهی هندو نام نهاد. براساس گفتهی موئیه: «این دوره نمودار یک براهمنانیزم منحطی است که به صورت ارباب الانواع گوناگون و تجسمات الهی متعدد جلوه کرده و در ذهن عوام به شکل قوانین اجتماعی و خرافات محلی نقش بسته است؛ و این دوره یک مجموعهای گسیخته و پریشان از عقاید دینی و عرفهایی است که علیرغم زمینهی مشترک آنها، به هیچ وجه نمیتوان از آن تعریف واقعی ارائه داد».
تحول از دورهی برهمنانی به دورهی هندو، یکی از مباحث عمده و اساسی هندوشناسی به شمار میرود؛ ازاینرو، در مورد زمان این تحول و انتقال، هیچ توافق نظری وجود ندارد. براساس نظر برخی از مستشرقین از جمله طبق نظر «ماسن اورسل» در قرن یازدهم و به اساس عقیدهی گلاسناپ در قرن هشتم میلادی بوده است؛ اما آنچه مقدمتاً از نظریات این مستشرقین مستفاد میشود این است که در درون آیین هندو یک نوع سیر تکامل و پیشرفت وجود داشته و کیش هندو طی قرون متمادی رو به ترقی، توسعه و تکامل بوده است؛ اما نکتهنظر مخالف اینجا نمایان میشود که خود هندوها به اصل تکامل و پیشرفت تاریخی باور ندارند و اصولاً نسبت به تاریخ و حوادث آن بیاعتنا میباشند. ازاینرو، یک نوع تفکیک و تعارض مفهومی میان دیدگاه خاورشناسان و اندیشمندان هندو به میان میآید.
ادوار فرعی
الف. دورهی سوتراها
این دوره که از سوی عدهای از نویسندگان، مشمول ادوار عمده و اساسی هندوئیزم نمیشود، در مورد تاریخ معین آن نیز تفاوت دیدگاه حاکم است. براساس عقیدهی عدهای از نویسندگان، این دوره از قرن دوم میلادی شروع شد که مطالب فلسفی و عرفانی به صورت ابیات و سورههای کوتاه نوشته شد. شاید بتوان گفت که وجه تمایز این دوره با سایر ادوار، همان کوتاه نوشته شدن مفاهیم دینی در این دوره است. در این دوره شش مکتب فسلفی ودانتا، ویشیشکا، یوگا، سانکهیا و می مانسا به وجود آمدند.
ب. دورهی اسکولاستیک
این دوره نیز از سوی نویسندگان اندکی به عنوان دورهی معین و مشخصی شناسایی شده است. به باور عدهای از محققین، این دوره که آخرین دورهی فلسفی هند است تا قرن پانزدهم میلادی ادامه داشت، هر چند امروزه هم میتوان آثاری از این دوره را در میان هندوها پیدا کرد.