نویسنده: فضل‌احمد احمدی

چکیده

امروزه بررسی و شناخت ادیان، یکی از عمده‌ترین مباحث دانشگاه‌ها و مراکز علمی کشورها به شمار می‌رود؛ تا جایی‌که بسیاری از این نهادهای تحصیلی، واحدهای معین و مشخصی را به خاطر واکاوی این بحثِ میان رشته، اختصاص داده‌اند. در این میان، مسألۀ اساسی این است که «مسیحیت» چگونه آیینی است و در طول تاریخ ادیان‌شناسی، دچار چه تحولاتی شده است؟ تحقیق حاضر که به پاسخ این سوال پرداخته، با کمک از منابع کتابخانه‌ای و با استفاده از روش توصیفی-تاریخی به این یافته‌ها رسیده است که آیین مسیحیت یا همان «نصرانیت» در ذات خود، مثل سایر ادیان سماوی، دارای مرتبت رفیع و بلندی است که قرآن کریم ایمان به آن را امر فرموده؛ اما در گذر زمان، این دین دچار تحولات گوناگون شده و آموزه‌های آن دست‌خوش افراد سودجو گردیده است. تا اینکه امروزه دیگر از آیین واقعی مسیحیت خبری نیست؛ بلکه همۀ داشته‌ها ناشی از خواست و رویکرد «اسقف‌ها و کشیشان» است.

مقدمه

ادیان، مهم‌ترین بحث تاریخ بشر را تشکیل می‌دهد. شاید بتوان مدعی شد که هیچ گروه و طبقۀ اجتماعی از انسان‌ها نیست که دارای باورهای دینی و یا حداقل دارای باورهای بشری که سرانجام به یک جایی و یک امر ما فوق تکیه می‌خورد، نباشد؛ ازاین‌رو، بررسی و شناخت ادیان امروزه یکی از عمده‌ترین مباحث دانشگاه‌ها و مراکز علمی کشورها به‌شمار می‌رود؛ تا جایی‌که بسیاری از این نهادهای تحصیلی، واحدهای معین و مشخصی را به خاطر واکای این بحثِ میان رشته، اختصاص داده‌اند.
اهمیت این گونه تحقیقات از همان عنوان و یا تأثیر ادیان بر جامعة بشری مشخص می‌شود؛ چنان که هیچ سخنی و باوری در طول تاریخ مانند باور و عقیده به ادیان در جوامع بشری تأثیر گذار نبوده است. و بیشتر تحولات و جنگ‌های بزرگ دنیای بشری ناشی از یک باور دینی و یا دین‌ستیزانه بوده است؛ بنابراین، تحقیق و تفحص در زمینة ادیان نیاز همة جامعه است و هر فرد جامعه باید از ادیان و باورهای آنان آگاهی داشته باشد.
در زمینه‌ی ادیان، تحقیقات گسترده‌ای صورت گرفته است؛ تا جایی‌که به هر زبان و فرهنگی، ده‌ها کتاب و مقاله موجود است که بحث‌های متفاوت ادیان را واکاوی نموده است و تعداد اندکی از این منابع در فهرست منابع مقالة حاضر نیز یاد شده است. اما نکتۀ اساسیِ که در این مقاله بیشتر به آن توجه شده، این است که: سبک و سیاق توضیح و شناخت کلی بنای دین نصرانیت را مورد توجه قرار داده، موردی که در سایر نوشته‌ها دیده نمی‌شود و یا از نظر نویسندگان دور بوده است.
با توجه به مطالب فوق سوال اساسی این است که «مسیحیت» چگونه آیینی است و در طول تاریخ ادیان‌شناسی، دچار چه تحولاتی شده است؟
۱. تحقیق حاضر که به پاسخ این سوال پرداخته، با کمک از منابع کتاب‌خانه‌ای و با استفاده از روش توصیفی-تاریخی به این یافته‌ها رسیده است که آیین «مسیحیت» یا همان نصرانیت در ذات خود، مثل سایر ادیان سماوی دارای مرتبت رفیع و بلندی است که قرآن کریم ایمان به آن را امر فرموده؛ اما در گذر زمان این دین دچار تحولات گوناگون شده و آموزه‌های آن دست‌خوش افراد سودجو گردیده است تا اینکه امروزه دیگر از آیین واقعی مسیحیت خبری نیست؛ بلکه همة داشته‌ها ناشی از خواست و رویکرد «اسقف‌ها و کشیشان» است.

۱. ادبیات و مبانی نظری تحقیق

«مسیح» کلمة یونانی و به معنی «ممسوح / مسح شده» است، ایمان آورندگان به آن را مسیحیان می‌گویند. حضرت عیسی مسیح، انسان، پیامبر و مثل سایر پیامبران معصوم بود. در عین حال، او تنها پیامبر نبود؛ بلکه «کلمةالله و روحه» او بوده است. [سعید، بی‌تا: ۲۳۹]
مسیحیت یا همان نصرانیت به دین منزّل از جانب خداوند بر حضرت عیسی علیه‌السلام و کتاب آن انجیل، اطلاق می‌گردد و به پیروان آن به خاطر نسبت به شهر ناصره در فلسطین، شهری که در آن حضرت عیسی به دنیا آمد، نصارا می‌گویند و در عین حال اشاره‌ای است، به‌خاطر همکاری با حضرت عیسی و یا هم‌یاری میان یکدیگر [القفاری والعقل: ۱۹۹۹:۶۴]؛ البته نصارا بیشتر به مسیحیان اولیه اطلاق می‌گردد، همان طوریکه خداوند می‌فرماید: «حواریون گفتند ما یاری دهندگان خدا هستیم.» [صف: ۱۴]
مسیحیت در اصل، دین منزّل از جانب خداوند تبارک و تعالی است؛ اما با مرور زمان تغییر کرد و نصوص آن تحریف شد و تعداد «اناجیل» آن متعدد گشت و پیروان آن از توحید به شرک روی آوردند و این به اعتراف مؤرخین خود نصارا است؛ سپس این دین با ظهور اسلام، نسخ شد و سرانجام با تحریف‌ها باطل و مانند یهودیت منسوخ گردید. [القفاری والعقل: ۱۹۹۲:۶۴]
مسیحیان علی رغم اینکه خداوند آنان را به اسم نصارا یاد می‌کند، ترجیح می‌دهند مسیحی خوانده شوند. و این انکار از دستور قرآن و مخالفت با آن است و خوب است مسلمانان، آنان را «نصارا» بخوانند، همان‌گونه که خدا و رسولش خوانده‌اند. [الحمد: ۱۴۳۳:۳۵]
از سوی دیگر، دین مسیحیت، در چارچوب آیین یهودیت، در قرن اول میلادی به وجود آمد و نخستین پیروان عیسی مسیح علیه‌السلام از یهودیانی بودند که اعمال و آداب دین یهود را به طور کامل انجام می‌دادند. حضرت عیسی علیه‌السلام رسالت خود را براساس خداپرستی و مکارم اخلاقی این گونه بیان می‌کند: «عیسی» گفت: من بندة خدا هستم. خداوند به من کتاب (آسمانی) داده و مرا پیامبر گردانیده است و مرا هر جا که باشم خجسته و مایۀ برکت قرار داده است و مرا به ادای نماز و پرداخت زکات تا وقتی که زنده باشم توصیه کرده است و [مرا] به مادرم نیکوکار [ساخته] و مرا گردن‌کش [و] نگون‌بخت قرار نداده است و سلام خدا بر من است (در سراسر زندگی) آن روز که متولد شدم و آن روز که می‌میرم و آن روز که زنده و برانگیخته می‌شوم. [حقیقت] عیسی بن مریم این است؛ سخن درستی که در آن اختلاف می‌ورزند.» [مریم: ۳۰-۳۴]
در بخش‌هایی از انجیل آمده است که عیسی علیه‌السلام رهبران دینی خودپسند، ریاکار و دنیاپرست را به شدت سرنزش می‌کرد، همین امر آنان را برانگیخت تا برای نابودی و از بین بردن آن‌حضرت توطئه و اقدام نمایند. پاره‌ای از سخنان ایشان در این باب چنین است: «وای بر شما کاتبان و فریسیان ریاکار که درِ ملکوت آسمان را به روی مردم می‌بندید؛ زیرا خود داخل آن نمی‌شوید و داخل شوندگان را از دخول مانع می‌شوید. وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار؛ زیرا خانه‌های بیوه زنان را می‌بلعید و از روی ریا نماز را طویل می‌کنید، ازآن‌رو، عذاب شدیدتر خواهید یافت. وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار که برّ و بحر را می‌گردید تا مریدی پیدا کنید و چون پیدا شد او را دو مرتبه پست‌تر از خود سپر جهنم می‌سازید، وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار که قبرهای انبیا را بنا می‌کنید و مدفن‌های صادقان را زینت می‌دهید و می‌گویید اگر در ایام پدران خود می‌بودیم، در ریختن خون انبیاء با ایشان شریک نمی‌شدیم.» [نعمانی، بی‌تا: ۲۷]

۲. ارتباط نصرانیت با یهودیت

مسیحیان در زمان عیسی علیه‌السلام بسیار اندک بود، روایت است که تعداد مسیحیان در زمان حیات حضرت عیسی، تنها به ۱۲۰ نفر می‌رسد و بعد از او نیز دایما در خفا و در رنج و عذاب و در خطر قتل و غارت قرار داشتند. [صفری، بی‌تا: ۱۹۳] اکثریت و یا شاید همه از ۱۲۰ نفر یهودی بودند.
با این حال، همان طوری که قبلاً اشاره شد، پیروان نخست حضرت عیسی علیه‌السلام یهودیان بودند و در عین حال دشمنان آن‌حضرت نیز یهودیان بودند، ازاین‌رو، وقتی بزرگان یهود دیدند تعالیم حضرت عیسی علیه‌السلام منافع آنان را مورد تهدید قرار می‌دهد، برای کشتن او توطئه کردند. براساس روایت‌های تاریخی، یکی از شاگردان ایشان به نام «یهودای اسخر یوطی» به وی خیانت کرد. عیسی علیه‌السلام به اتهام توطئه براه‌اندازی حکومت استعماری روم، تحت تعقیب قرار گرفت و سرانجام به مقامات آن حکومت سپرده شد. به نوشتۀ اناجیل، وی در آخرین شب زندگی، «عشای ربّانی» را با شاگردانش صرف کرد؛ پس از آن شام، مقامات رومی او را دستگیر کردند و به محکمه بردند و در آنجا به اعدام محکوم شد. براساس تعالیم «اناجیل» موجود، عیسی مصلوب شد، روی صلیب فوت کرد و او را دفن کردند؛ پس از سه روز، خداوند او را از مرگ بر خیزاند، وی چندین بار برای شاگردانش ظاهر شد و سپس به آسمان رفت. [نعمانی، بی‌تا:  ۲۷ و سمیث، ۲۰۰۷: ۴۱۲]
نکتۀ دیگر اینکه، مسیحیت بر خلاف یهودیت، که تنها برای یهود بود، همۀ اقوام و ملل را بدون هیچ استثناء مخاطب قرار داده و بر اختلاف نژادی، قلم محو و بطلان کشید. در این دین، فاصله‌های اجتماعی به عنوان اساس دین وجود ندارد و مسیح موعظه‌ی خود را بر همۀ افراد بشر، از جمله یهودیان، یونانیان، بردگان و مردم فروتن، تهی‌دستان و… فرو می‌خواند ‌و عیسی علیه‌السلام می‌گفت: «شنیده‌اید که گفته‌اند همسایة خود را محبت‌نما و با دشمن خود عداوت کن. من می‌گویم که دشمنان خود را محبت نمایید و برای لعن کنندگان خود برکت طلبید و به آنانی که از شما نفرت دارند احسان کنید و…» [ربانی و گنجی: ۱۳۸۴: ۱۰۲ و سعید، بی‌تا: ۹۶]
اینجاست که انجیل تأکید می‌کند که: «از تهی‌دستان روی متابید و هرچه دارید با برادران خود به میان گذارید و هرگز نگویید این مال از من است». مسیحیت در اصل اعلام ظهور حکومت خدا بود و دعوت انسان‌ها به تحول درونی و اخلاقی برای آماده شدن به شرکت در قلمرو الهی. [ربانی و گنجی: ۱۳۸۴: ۱۰۲]
اما از دیدگاه قرآن کریم و بنابر باور مسلمانان، توطئه‌گران یهود و معاندان رومی هرگز به کشتن و مصلوب ساختن حضرت عیسی موفق نشدند؛ به همین دلیل، اعتقاد به مصلوب شدن حضرت عیسی از دیدگاه اسلام، کفر و باطل است. لذا مؤمنان نباید چنین اعتقاد باطلی را باور کنند و به صلیب احترام قایل شوند. در عین حال، ایمان به پیامبری حضرت عیسی علیه‌السلام و نازل شدن انجیل بر او، نه تنها واجب و حق است؛ بلکه ایمان به پیامبری حضرت عیسی علیه‌السلام از جمله ارکان ایمان است که بدون آن، ایمان مسلمان کامل نمی‌شود. [القفاری والعقل: ۱۹۹۲: ۶۹]. «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ» [بقره: ۲۸۵]
در قرآن کریم تصریح شده است: «[خداوند بر یهود خشم گرفت؛ زیرا از روی استهزا] می‌گفتند که ما عیسی بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم! درحالی‌که نه او را کشتند و نه به دار آویختند؛ ولیکن کار بر آنان مشتبه شد و (متردّد شدند که آیا کس دیگری را به جای عیسی کشته‌اند یا خود او را، در این باره با یکدیگر اختلاف نظر پیدا کردند) کسانی‌که دربارۀ او اختلاف پیدا کردند راجع به او در شک و گمان‌اند و بدان آگاهی ندارند و تنها با گمان و حدس سخن می‌گویند و باید بدانند که یقیناً او را نکشته‌اند؛ بلکه خداوند او را به سوی خود بلند کرد و خداوند توانا و حکیم است.» [نساء: ۱۵۷]
در آیات دیگری از قرآن کریم آمده است که عده‌ای زیادی قبل از عروج حضرت عیسی به آسمان، به او ایمان آورند. حواریون که در انجیل با نام رسولان از آن یاد می‌شود، از طرف‌داران سرسخت حضرت عیسی شدند و تا پای جان به یاری و تبلیغ شریعت حضرت عیسی پرداختند؛ چنانکه خداوند عزوجل به مؤمنان توصیه می کند تا از آنان الگو بگیرند: «ای مؤمنان! یاری دهندگان (دین) خدا باشید همانگونه که عیسی بن مریم به حواریون گفت: چه کسانی یاوران من برای «یاوری دین» خدا خواهند بود؟ حواریون گفتند: همۀ ما یاران (دین) خدا خواهیم بود؛ سپس گروهی از بنی اسرائیل ایمان آوردند و گروهی کافر شدند، ما کسانی را که ایمان آوردند علیه دشمنان مدد کردیم و آنان پیروز شدند.» [صف: ۱۴]

۳. زندگانی حضرت عیسی علیه‌السلام

در یکی از روزها که مریم عذرا طبق عادت همیشگی در اتاق خود به نماز و عبادت پروردگار مشغول بود، ناگهان احساس نگرانی کرد و هراسی در دلش افتاد که قبلاً سابقه نداشت؛ در مقابل او فرشته‌ای آسمانی ظاهر شده بود و برای اینکه مریم با او انس گیرد و از او فرار نکند، به قیافه‌ی بشری کامل، در آمده بود و مریم تصمیم گرفت که بگریزد و به خداوند پناه برد؛ زیرا گمان می‌کرد که او انسانی تجاوزکار، گناهکار، فاجر و اهل شرّ است و او خود زنی مؤمن، پرهیزگار، پاک و باعفت بود؛ اما آن فرشته آرامش را به او برگرداند و هراسش را تسکین بخشید و با او صحبت کرد و گفت: «به درستی که من فرستاده‌ی پروردگار تو هستم و آمده‌ام تا به تو پسری پاکیزه عطا نمایم.» [مریم: ۱۹]
ابری از اندوه مریم را در برگرفت و موجی از ناراحتی و تأسف او را در خود فرو برد؛ اما هول و شدت و هراس آن وضعیت، زبان او را نبست؛ بلکه تمام توان و نیروی او را گرد آورده و او را برانگیخت و او از سکوت بیرون آمد و به سخن در آمد و گفت: «چگونه من پسردار می‌شوم درحالی‌که هیچ بشری به من دست نزده است و اهل فحشا نیز نبوده‌ام» [مریم: ۲۰] فرشته در جواب گفت: «همان‌گونه است و پروردگارت گفته است که این کار بر من آسان است و تا اینکه او را نشانه‌ای برای مردم و رحمتی از سوی خود قرار دهیم و این امری قطعی و تغییر ناپذیر است.» [مریم: ۲۱] و سپس از آنجا رفت و از نظر پنهان شد.
مریم مات و مبهوت نشست و در مورد آن چه که شنیده بود، به فکر فرو رفت و ترس و هراس و وحشتی در درون خود احساس کرد و بدون شک، او سخنان مردم را دربارۀ دختر باکره‌ای که بدون شوهر حامله شده و فرزندی به دنیا آورده است، در ذهن مرور می‌کرد و این افکار او را وحشت‌زده و نگران می‌کرد؛ چرا که در ادامه‌ی این مسأله دربارۀ خودش به دوری مردم راه خواهد یافت و ازاین‌رو، به گوشه‌گیری و دور شدن از مردم تمایل پیدا کرد‌. اندوه او را فرا گرفت و ترس بر او چیره گشت و همواره در فکر این راز وحشت‌ناک و نطفه‌ای که در رحمش منعقد می‌شد، بود.
ماه‌ها گذشت و او همچنان از آزارهای شدید روحی و فکری رنج می‌برد و غم و اندوه او بیشتر می‌شد و افکار و وسوسه‌های گوناگون ذهن او را به خود مشغول کرده بود و بیشتر اوقات، با حالتی افسرده تنها در گوشه‌ای می‌نشست، به زندگی دل‌خوشی نداشت و هیچ نوع خوردنی و آشامیدنی برای او گوارا نبود و بیشتر اوقات حالت پریشان و آشفته داشت، به هیج سخنی گوش نمی‌داد و به هیچ امری توجه نمی‌کرد؛ همچنین این دختر، با کوله‌باری از غم و اندوه در زادگاه و محل رشدش در شهر «ناصِرَه»، واقع در فلسطین، در خانه‌ای ییلاقی و ساده و بدون پیرایه به سر می‌برد و آن خانه را سپری قرار داده بود که او را از چشم مردم پوشیده و از انظار رقیبان پنهان نگه دارد. او به بهانه‌ی درد و خستگی، از اختلاط با قوم و رفت و آمد با عشیره و خویشانش دوری می‌جست؛ زیرا می‌ترسید که راز نهانش برملا شود و امر پوشیده‌اش آشکار گردد و نام او بر سر زبان‌ها بیفتد و مردم در مورد او حرف و حدیث‌ها بگویند و هرچه روزها سپری می‌شدند، پریشانیش بیشتر و غم و اندوهش زیادتر می‌شد؛ زیرا چیزی که از آن می‌ترسید و می‌کوشید آن را پنهان نگه دارد، به زودی آشکار می‌گشت و در میان مردم شایع می‌شد. [جادالمولی: ۱۳۸۹: ۳۹۷]
پروردگارا! رحم کن! این چه سرنوشتی بود که برای او رقم می‌خورد و شب‌ها چه چیزی را برای او در دل خود پنهان کرده بودند؟! او از خانواده‌ای ریشه‌دار بود که اصل آن ثابت و فرعش در آسمان بود، پدرش مرد بدکار و مادرش اهل فحشا نبود؛ اکنون، با همۀ این‌ها، مردم دربارة او چه خواهند گفت؟ و او باید با چه وسیله‌ای در مقابل تیر تهمت‌هایی که او را هدف می‌گرفتند، از خود دفاع می‌کرد؟ در حقیقت، این موضوع، امری بود که لرزه بر اندام‌ها می‌انداخت و کودکان از هول و هراس آن پیر می‌شدند. آیا مردم گمان نمی‌کردند که او چیزی را از دست داده است که برای یک دختر، گران‌بهاترین چیز مورد توجه و حفاظت است و آیا نمی‌گفتنند که او شرف و کرامت و آبروی خانواده را پایمال و لکه‌دار کرده و مایة رسوایی و تنزل مقام بلند آن‌ها گشته است و بینی آن‌ها را بر خاک مذلت نشانده است؟! به راستی که این مسأله‌ای بسیار بزرگ و ناگوار بود و تمام این حرف و حدیث‌ها در حالی بود که از او تاوانی سر نزده و مرتکب گناهی نشده بود و از آن چه بر سر زبان مردم جاری می‌شد، برئ بود و با آن چه که در ذهن و خاطر مردم در مورد او می‌گذشت، بسیار فاصله داشت، آیا مقابل این تنگنا و ناراحتی، کاری از دست او ساخته بود؛ جز اینکه تسلیم قضای الهی گردد و منتظر سرنوشت و بازی‌های پنهان روزگار بماند؟
بدون شک، عادت او به عبادت پروردگار و پرهیزگاریش، مقداری از رنج‌های او می‌کاست و راه گشایشی برای تنگنای  او و مایة سکون و آرامش روان هراسان او بود؛ مگر آن فرشته به او نگفته بود که نوزادش در گهواره با مردم سخن خواهد گفت؟ آیا آن برای رد نیرنگ و سخنان نا به جای مردم کافی نبود و برهانی بسیار آشکار بر برائت و پاکی او ارایه نمی‌کرد؟ این مسأله، به او تسلای خاطر می‌داد و تنها امید و آرزویی بود که راه خلاص و نجات خود را از آن انتظار می‌کشید. 
زمان وضع حمل نزدیک شد و او درد زایمان را احساس کرد، ازاین‌رو، از شهر خارج شد و درد زایمان او را به سمت تنة نخلی خشکیده کشاند، او تک و تنها و بدون یار و یاوری بود که به او کمک کند و دردهایش را تخفیف بخشد و او را معالجه نماید و در آن مکان، آن مادر دوشیزه، رنج‌های زایمان را تحمل کرد و در فضایی باز و وسیع نوازدش به دنیا آمد. [جادالمولی: ۱۳۸۹: ۳۹۸-۳۹۹]
تنهایی او را آزار می‌داد و با دیدن ثمرة زندگیش دلش می‌سوخت، او با حسرت و اندوه نگاهی به طفل انداخت و آرزو کرد که قبر، او را در خود جای می‌داد و قبل از این که تبدیل به مادری بدون شوهر گردد، از دنیا می‌رفت؛ پس گفت: «ای کاش قبل از این مرده بودم و به طور کلی فراموش شده بودم.» [مریم: ۲۳]
در آن وضع و حال نمی‌دانست که چه کار کند، کاملاً گیچ و سرگردان شده بود، حزن و اندوهش بیشتر شده و دیگ خشمش به جوش آمده بود و با حالتی ناشی از خشم و رنجش در گوشه‌ای نسشت؛ اما طول نکشید که صدایی در گوشش طنین اندازه شد و ترس و هراسش را پراکنده و اشک‌هایش را خشک کرد و در زیر پایش ندا داد: «که اندوه مخور، پروردگارت در زیر پایت چشمه‌ای جاری ساخته است.» [مریم: ۲۴] که آبش در این سرزمین خشک و روان می‌گردد «و تنة درخت خرما را به سمت خود بکش، خرمایی تَر و تازه بر تو فرو می‌افتد» [مریم: ۲۵] و از آن بخور تا بخشی از توان بدنیت را که از دست‌ داده‌ای، به تو بازگرداند و از تولد این بچه شادمان باش-که مایه‌ی چشم روشنیِ توست- و از این که می‌بینی که خداوند با قدرت خود تنۀ خشکیده‌ی درخت خرما را سبز می‌کند، اطمینان و آرامش قلبی پیدا کن و از این که خداوند به تو هدیه داده و در این بیابان برهوت برایت آب جاری ساخته، خرسنده باش.
بدون شک، آن معجزه، قوی‌ترین دلیل بر برائت او و روشن‌ترین برهان بر پاکی او بود و بهترین نشانه برای ردّ تهمتِ تهمت‌زنندگان و عیبِ عیب‌گویان بود؛ اما آن، تنها در محل زایمان، تهمت را دفع و حجت را برای حجت‌خواهان ارائه می‌‌کرد و او می‌خواست جوابی برای سرزنش‌کنندگان و عیب‌گویانی که در قریه‌اش به استقبال او می‌آیند و به او زخم زبان می‌زنند، داشته باشد و به همین دلیل، ترس و هراسش، از بین نرفت و ابر غم و اندوه از بالای سر او پراکنده نشد. گویی که خداوند دلیل سرگشتگی و حیرت «مریم» را به اطلاع نوزاد کوچکش رسانده و او را از نگرانی مادرش آگاه کرده بود، این بود که وی سخن گفتن برای تبرئه‌ی مادرش را از دوش مادر برداشت و جواب دادن به سوالات مردم از مادرش را به عهده گرفت و گفت: «پس اگر از افراد بشر کسی را دیدی، بگو که من برای خداوند بخشنده نذر کرده‌ام که روزة «سکوت» بگیرم؛ پس امروز با هیچ انسانی صحبت نمی‌کنم» [مریم: ۲۶]
مریم، آرام گرفت و هوش و حواسش بازگشت و جانی تازه گرفت و به سمت شهر به راه افتاد و درحالی‌که نوازدش را حمل می‌کرد، او را میان قومش برد.
قضیة «مریم» به زودی منتشر و شایع گشت و خبر او به همه جا رسید و مردم در مورد پاکی و عفت او سخن‌ها گفتند و شایعه‌ها بافتند و عده‌ای از آنان شروع کردن و او را مورد سرزنش قرار دادند و به شدت او را نکوهش نمودند و شرافت و بزرگواری خانواده و کرامت دودمانش را به یاد او آوردند و گفتند: «به تحقیق کاری بس زشت و ناپسند انجام داده‌ای! ای خواهر هارون! پدرت مرد تبهکار و هرزه‌ای نبود و مادرت نیز فاحشه نبود» [مریم: ۲۷ و ۲۸]
لب‌هایش از غم باز نشد و شرم و حیا زبانش را بند آورد، از سخن گفتن سر باز زد و سکوت اختیار کرد و گفت: من برای خداوند بخشنده نذر کرده‌ام که روزه‌ی سکوت بگیرم و کلمه‌ای‌ نخواهم گفت و سوالی را جواب نخواهم داد و شما اگر که می‌خواهید بر حقیقت و اصل موضوع آگاه شوید، با این سخن بگویید و به نوزادش اشاره کرد، مردم از عمل او شگفت‌زده شدند و اشاره‌اش را به استهزا گرفتند و گفتند: «چگونه با بچه‌ای شیرخواره، صحبت کنیم که در گهواره است» [مریم: ۲۹]؛ اما خداوند زبان نوزاد کوچک را گشود و از حلقی که هنوز کامل نشده بود، صدا بیرون آمد و دهانی که هنوز پستان مادر را هم نمی‌شناخت به حرکت در آمد و با وضوح تمام، مردم را مورد خطاب قرار داد؛ اما در مورد سرزنش مردم از مادرش سخنی به میان نیاورد و در مورد تهمت‌هایی که به آن زن پاکدامن وارد می‌کردند، با آنان مجادله ننموده؛ بلکه گفت: «به راستی که من بندة خدا هستم و خداوند به من کتاب عطا کرده و من را پیامبر قرار داده است و هرجا که باشم من را اهل برکت قرار داده و به من توصیه فرموده است تا زمانی که زنده هستم بر ادای نماز و زکات پایدار باشم و با مادرم به نیکی رفتار نمایم و خداوند من را گردن‌کش و بدبخت قرار نداده است و سلام خداوند بر من است روزی که به دنیا آمدم و روزی که می‌میرم و روزی که زنده می‌شوم» [مریم: ۳۲-۳۳]
آیا دیگر نیازی به دلیل برای محو سخنان باطل آن‌ها و آشکار نمودن دروغ آن‌ها دیده می‌شود؟ آیا خداوند با حکمت خود، او را به سخن نیاورد و وی را برای پیامبری آماده نفرمود درحالی‌که او هنوز نوزادی در گهواره و طفلی در آغوش مادر بود؟ این، نشانه‌ای بر برائت مریم و معجزه‌ای دال بر پاکی او بود؛ زیرا آن قدرتی که با حکمت، نوزادی را در آن سن به سخن درآورد، از آفریدن او بدون پدر نیز ناتوان نیست و نوزاد، با کلمه‌ای از طرف خداوند آفریده شده است و ازاین‌رو، مردم باید از سرزنش‌ها و نکوهش‌های خود دست بردارند و از سخن گفتن در مورد آبرو و عفت مریم و بر افروختن آتش فتنه پیرامون او اجتناب ورزند، بی‌گمان آن صوت و صدا، آنان را شگفت‌زده و حیران نمود و آن نشانه، زبان‌شان را بند آورد و آن سخن حکیمانه از جانب طفلی در گهواره در آن قریه، دهان به دهان گشت و خبر آن در هر کوی و برزن منتشر شد و سخن مردم در خانه‌ها و زمینة گفتار در مجالس‌شان شد و آن نوزاد را بسیار بزرگ و گرامی پنداشتند و گمان بدشان نسبت به مریم تبدیل به یقین در برائت او شد و فهمیدند که آن کودک، مانند سایر کودکان قریه نیست؛ بلکه شأن و مقامی بسیار بزرگ و مأموریتی بسیار خطیر خواهد داشت؛ ولی نباید تصور نمود که تمام مردم چنین اعتقادی داشتند، چرا که وحدت‌نظر و باور همۀ آنان در یک چیز محال است. بلکه عده‌ای از آنان، آن سخنان را خرافه‌ای بیش نمی‌دانستند و گمان می‌کردند که آن سخنان ساخته و پرداختة خانواده و خویشان مریم است تا به وسیلۀ آن مریم را بری از گناه اعلام کنند، عمل نادرستش را بپوشانند و دهن بدگویانی را که سخنان‌شان چون شراره‌ای آتش زبانه می‌کشید و باعث اذیت آنان می‌شد، ببندند و بدون شک تعداد این افرادی که گوش‌شان به آن حجت بدهکار نبود و آن برهان آشکار شک و تردیدشان را از بین نبرد، کم بودند و آنان افرادی نادان بودند؛ چنان که به سخن حق گوش نمی‌دادند و آن حجت آشکار، مرض شک و وسواس آنان را درمان نمی‌کردند و عقل‌های آنان قادر به درک این حقیقت نبود که خداوندی که زمین و آسمان را با قدرت خود آفریده و نگه داشته است و ملکوت آن‌ها را در دستان قدرت خود دارد، قادر است که انسانی را فقط با کلمه‌ای از سوی خود بیافریند و آن پروردگاری که هرگاه چیزی را اراده کند فقط به آن می‌گوید: به وجود آی و آن چیز به وجود می‌آید و می‌تواند روشی مخالف آن چه را که مردم به آن عادت کرده و به خوبی شناخته‌اند، در پیش گیرد.
و مردمی که این گونه باشند، باید دور رانده شوند و به طریق اولی نباید برای سخن و نظر آنان قدر و ارزشی قایل شد و شاید کینه‌ای در سینه و غل و غشی در درون آن‌ها وجود داشت که چشم بصیرت آنان را کور کرده و بر دل‌های‌شان مهر نهاده بود و به همین علت بود که مریم به این گروه اندکِ ستم‌کار و جماعت لجوج و خودپسند توجهی نکرد و در شهر « ناصره» اقامت گزید و آرام و خرسند و مطمئن، به تربیت و پرورش نوزادش همت گماشت؛ زیرا می‌دانست که خداوند فرزندش را تحت رعایت خود می‌گیرد و با عنایت خود از او محافظت خواهد کرد تا اینکه رسالتش را به انجام رساند. [جادالموالی: ۱۳۸۹: ۴۰۲-۴۰۴] بزرگ شدن حضرت عیسی هم‌زمان بود با قدرت هیرودوس بزرگ. [سمیث، ۲۰۰۷: ۳۹۴]
ازاین‌رو، سراسر زندگانی عیسی علیه‌السلام پر از شگفتی‌هاست و خداوند او را بدون پدر و توسط مادرش مریم عذرا به دنیا آورد؛ او در کودکی سخن می‌گفت؛ مردم را به پرستش خداوند یگانه فرا می‌خواند و در اثبات بعثت خویش می‌گفت: «من گِل را به شکل پرنده می‌سازم؛ سپس در آن می‌دمم و به فرمان خدا تبدیل به پرنده‌ای زنده می‌گردد. کور مادرزاد و مبتلایان به بیماری پیسی را شفا می‌دهم. مردگان را به فرمان و ارادۀ خدا زنده می‌گردانم و از آنچه می‌خورید و از آنچه در خانه‌های خود ذخیره می‌کنید، آگاه هستم. به شما خبر می‌دهم! همانا الله، پروردگار من و شماست، فقط او را پرستش کنید، این است راه درست» [آل عمران: ۴۹] و عروج ایشان به آسمان در پایان رسالتش همه را به شگفتی واداشت؛ ازاین‌رو، مسیحیان ساده‌لوح او را هم‌سان خداوند پنداشتند که در قالب بشر حلول کرده و به یاری آنان برخاسته است و مسیحیان اولیه، حضرت عیسی را به عنوان چهره‌ای تاریخی که خداوند متعال از طریق او عمل کرده است می‌شناختند و بر این اعتقاد بودند که کار و وظیفۀ عیسی به عنوان مسیح، این بود که به جهانیان بفهماند که خداوند چگونه است و آنان در وجود حضرت عیسی، انسانی را می‌دیدند که تولد یافته و پس از مدتی زندگی کردن، وفات یافته بود؛ اما انسانی که خداوند به عنوان پسر خویش بر گزیده بود، این اعتقاد در عهد جدید، انجیل مقدس و کتاب اعمال رسولان انعکاس یافته است. پولس در رسالۀ دوم خویش به فیلیپیان برای عیسی علیه‌السلام به عنوان مسیح، یک هستی قبل از دنیا قایل می‌شود. منطبق با این نظر، عیسی علیه‌السلام موجودی بود که از ابتدای زمان، حیاتی روحانی داشت؛ اما وقتی به صورت انسان در آمد، خود را از آن صفات و قدرت‌ها خالی کرد. انجیل «یوحنا» دیدگاهی مشابه با این نظریۀ «پولس» در مورد حیات ازلی عیسی علیه‌السلام اتخاذ می‌کند؛ اما اظهار می‌نماید که این جنبۀ الوهیت حضرت عیسی علیه‌السلام فدای تجسّد و تمثّل وی به صورت یک انسان نشد. [نعمانی، بی‌تا: ۲۸]

نتیجه‌گیری

با بررسی مطالب فوق چند نکته قابل ذکر است، نخست اینکه دین نصرانیت یا همان مسیحیت یکی از ادیان سماوی است که قرآن کریم ایمان به ذات این دین را واجب اعلام کرده است.
دوم اینکه نصرانیت نسبت به دیگر ادیان قبل از اسلام، کلی‌تر بود؛ زیرا مخاطبان آن تنها یهودیان نبودند؛ بلکه همة مردم و ملل را مخاطب خود قرار می‌داد.
سوم اینکه یهودیان همان‌گونه به کشتنِ انبیاء عادت کرده بودند، به کشتن حضرت عیسی نیز اقدام کردند که به باور خودشان او را کشتند؛ اما واقعیت آن است که او را نکشتند؛ بلکه امر بر آنان مشتبه شد و در حدس و گمان ماندند و حضرت عیسی را خداوند به آسمان برد.
چهارم اینکه حضرت عیسی مثل سایر انسان‌ها، یک انسان و یک بشر است که با قدرت خداوند از مریم عذرا بدون پدر زاده شده است و او هیچ‌گاه پسر خدا نبوده و خداوند پاک و منزه است و دارای هیچ پسری نیست.
و پنجم اینکه زندگی حضرت عیسی علیه‌السلام سراسر دارای شگفتی‌هاست، شگفتی‌هایی که هر انسان عاقل را به این وادار می‌کند که در آن زمان باید به او ایمان می‌آوردند؛ اما یهودیان سرسخت به آن‌حضرت ایمان نیاوردند و سرانجام آنان به هلاکت است.
[1] – «قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا؛ وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا؛ وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا؛ وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا؛ ذَٰلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ»
[2]. «وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَٰكِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا»
[3]. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنصَارِي إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فَآمَنَت طَّائِفَةٌ مِّن بَنِي إِسْرَائِيلَ وَكَفَرَت طَّائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَىٰ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ»
[4]. «وَرَسُولًا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ»
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version