نویسنده: ابورائف

تحریف انجیل

در کنار تحریف توحید، مسیحیان دست به تحریف یکی دیگر از اصول و لوازم شرعی خود زدند و آن انجیل بود. شکی نیست که الله تعالی بر حضرت عیسی مسیح علیه‌السلام فقط یک انجیل نازل کرده است که آن مکمل تورات بوده است و تنها کتابی که خداوند متعال ضمانت حفاظت آن را به‌عهده گرفته است، قرآن کریم بوده است اما بقیۀ کتب آسمانی، حفاظت آن‌ها به‌عهدۀ علمای آن‌ها بوده است.
موضوع تحریف انجیل از همان قرن اول میلادی رایج گشت و بیش از هفتاد انجیل تحریف‌شده، پخش و نشر شده بود، «آدم کلارک» یکی از شارحان اناجیل می‌نویسد: «بدون شک، اناجیل بی‌شمار و دروغین در اول قرون مسیحیت رائج و منتشر شده بود و همین موضوع و کثرت حالات غیر صحیح، «لوقا» را تحریک کرد تا انجیل را بنویسد، و ذکر بیش از هفتاد انجیل دروغی در آن آمده است و هنوز بخش‌های بی‌شماری از این اناجیل باقی هستند و «فابری سیوس» اناجیل دروغین را جمع‌آوری کرده است و در سه جلد چاپ کرده است.»
«گوستاو لوبون» در مورد اناجیل می‌گوید: «آن‌ها مجموعه‌ای از اوهام و خاطرات غیرواقعی هستند که خیال و اندیشۀ مؤلفین آن‌ها، آن‌ها را سرهم کرده است.»
این، ثمره و نتیجۀ مسیحیت در سه قرن اولش بود. هفتاد انجیل، صدوبیست رسول که بعضی از آن‌ها انجیلی نوشته است، بعضی رساله‌ای نوشته است و بعضی نیز از معلومات و محفوظات خویش به دیگران وعظ و نصیحت می‌کرد. هم‌چنین طائفه‌ها و فرقه‌های بی‌شماری تأسیس شد که هرکدام در قضایای اساسی که اهمیت بالایی دارند، باهم اختلاف داشتند.

تحریف شریعت مسیحیت

مردم روم در مورد شریعت و دین به چند گروه تقسیم می‌شدند، گروه رومی که درجۀ بالاتر را داشتند و به‌نوعی مستعمر بر دیگر گروه‌ها بودند، این گروه دین توحیدی نداشتند و فلسفۀ واحدی که به آن ایمان داشته باشند، نداشتند بلکه آنان در تاریکی‌های جاهلیت که دارای رنگ و زوایای مختلفی بودند، غرق شده بودند. این طبقۀ حاکم با عموم مردم در اعیاد بت‌پرستی شریک می‌شدند و برای تمثال‌های الهی خدمت می‌کردند. اما درواقع، به غیر از امور شهوانی به هیچ چیز دیگری اعتقاد نداشت.
اما گروه با فرهنگ و تحصیل‌کردۀ آن‌ها به بخش‌های مختلفی تقسیم می‌شدند، گروهی در تصوف و تجرید اغراق کرده بودند، گروهی نیز مریدان مدرسۀ «ابیقوریه» بودند که در بحث بهیمیت و حسیات افراط داشتند، و دیگران نیز متاثر از مدارس فکری بودند که متأثر از فلسفه‌ها و بت‌پرستی شده بودند.
عموم مردم رومی، در فطرت خود مایل به دیانت و دین‌داری بودند اما نبردهای خطرناک و تلخی که بین آلهه و فلاسفه بود، آن‌ها را وادار کرده بود که از اعتماد به معتقدات دینی و فلسفی دست بکشند و به شهوت‌ها و خواسته‌های جنسی خود روی بیاورند.
خلاصه این‌که رومی‌ها هیچ دینی را به‌صورت جدی که اعتقادات و تصورات و نظام زندگی خود را از آنان بگیرند، قبول نداشتند.
دیانت مسیحیت نیز از جهت‌دهی و اجرای احکام شریعت دست کشیده بود، این دیانت که زمانی از حکومت و ادارۀ ممالک مطرود و رانده‌شده بود، ناگهان زمام امور حکومت‌داری را به‌دست گرفت و کلیسا، صاحب حکم و فرمان بر مردم شد. اما با وجود این پیروزی، کلیسا آموزه‌های اصلی حضرت مسیح علیه‌السلام را مبنی بر خودشناسی و ترک دنیا فراموش کرده بود و حکومت را از اجرای شریعت بالاتر می‌دانست.
کلیسا می‌توانست پس از به‌دست‌آوردن حکومت، تلاش کند شریعت را اجرا کند اما نه کلیسا ایمان جدی به هدایت مردم داشت و نه پادشاه، مؤمن و جدی در ترک بت‌پرستی بود. آن‌چه سبب اتحاد کلیسا و امپراتور در زمینۀ به‌حاشیه‌راندن شریعت از زندگی مردم شد، مصلحت دنیوی هر دو طرف بود. وقتی کلیسا نتوانست ریشه‌های بت‌پرستی و لذت‌پرستی را در میان مردم بخشکاند، به‌طریق اولی نتوانست زندگی آنان را بر مبنای دین و ارزش‌های آن برپا کند.
اولین کسی‌که موضوع تنازل و چشم‌پوشی از اجرای شریعت را در مقابل عقیده، سنت و اساس قرار داد، شائول پولس یهودی بود. «برنتن» می‌نویسد: «شائول پولس فتوا داد که مردم اغریق، مصری‌ها، و رومی‌هایی که مسیحیت را قبول می‌کنند، از ختنه و مقیدبودن به قانون معاف هستند.»
با مرور زمان، این انحراف روش مقرر و تعیین‌شده قرار گرفت که کلیسا به آن اعتماد و تکیه داشت و بین شریعت و عقیده جدایی آورد و زندگی بشر را به دو بخش تقسیم کرد: زندگی دینی که مختص به الله جل‌جلاله است و محتوای آن رهبانیت، مواعظ و احکام شرعی مختصری بود که غیر از احوال شخصی در امور دیگری نقش نداشت.
بخش دوم نیز بخش دنیوی که مختص قیصر و قانونش بود که شامل تنظیمات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، روابط بین‌الملل و نظم حیات عامه بود.
بدین‌صورت، قیصر و قانون وی جای شریعت را گرفت و شریک الله تعالی قرار گرفت.‌‎‌
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version