نویسنده: عبیدالله نیمروزی
بیان جایگاه ایشان از دیدگاه نویسندگان معاصر
دکتر سید امیرعلی، در کتاب معروفش «تاریخ و اسلام» در این مورد می‌نویسد: «وکانت وفاة عمر خسارة فادحة وحادثة کبیر للإسلام»؛ «وفات عمر صدمه و فاجعه‌ی بزرگی برای اسلام بود.» هم‌چنین در کتاب دیگرش «روح اسلام» می‌نویسد: «عمر بعد از اسلام آوردن، یکی از سنگرهای ایمان شد و مرگ این مرد بزرگ به دست یک قاتل، بدون شک فقدانی جبران‌ناپذیر برای حکومت اسلامی بود.»
«پطرس بستانی»، نویسنده‌ی مسیحی، می‌نویسد: علت شهادت عمر آن نیست که عموم مؤرخین نوشته‌‌اند؛ بلکه غیر مسلمین این غلام را به قتل وی گماشته بودند، به گمان این‌که بعد از مرگ وی قدرت اسلام تضعیف می‌شود و حکومت اسلام پایان می‌یابد.
«پروفسور الکساندر مازاس فرانسوی» در مورد حضرت عمر رضی‌الله‌عنه می‌نویسد: ایشان کسی هست که حتی در دوران خلافت خود، وقتی‌که به بخش پهناوری از دنیای آن روز فرمانروایی می‌کرد، زندگی ساده و زاهدانه‌ی خود را ترک نکرد.
کسی‌که در دوران خشک‌سالی برای همدردی با دیگر مسلمانان غذای کافی نخورد، تا جایی که رنگش و رخسارش به تیرگی گرایید؛
کسی‌که برای سرکشی به امور مسلمانان خود شبانه در کوچه و پس‌کوچه‌های مدینه گشت‌زنی می‌کرد؛
کسی‌که نمایندگان دولت‌ها با دیدن سادگی‌اش او را نمی‌شناختند؛
کسی‌که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم درباره‌اش می‌گوید: «ای عمر تو از راهی عبور نمی‌کنی؛ مگر آنکه شیطان آن راه را ترک می‌کند و از راه دیگری عبور می‌کند؛»
  • «سر ولیام میور» می‌نویسد: عمر فاروق رضی‌الله‌عنه بعد از رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم بزرگ‌ترین فرد در مملکت اسلامی به‌شمار می‌آید، او به‌وسیله‌ی ذکاوت و استقامت خود توانست در مدت این ده سال، مناطق شام، مصر و فارس را در برابر قدرت اسلام خاضع گرداند که از آن زمان تاکنون جزو قلمرو اسلام هستند. به‌رغم این‌که فرمانروای مقتدر مملکت پهناوری بوده؛ هرگز فراست، متانت و اجرای عدالت در امور کلی و جزئی را از دست نداد. او دوست نداشت خود را با لقب‌های بزرگ ملقب کند، غیر از لقب‌های ساده و عادی که «رئیس عرب» بود. مردم از ولایات دور دست برای ملاقات خلیفه و امیر مؤمنان می‌آمدند و از او سراغ می‌گرفتند و از اهل مسجد سؤال می‌کردند، حال‌آن‌که امیر مؤمنان در مسجد با لباس‌های ساده در میان مردم نشسته بود.
  • پروفیسور «مهرین» دانشمند معاصر می‌نویسد: عمر فاروق رضی‌الله‌عنه شهنشاهی بود که به جای تخت مرفه و جواهر، بر روی خاک می‌نشست و عوض لباس فاخر که از شرق و غرب به بیت‌المال سرازیر بود، به جامه‌ای وصله‌دار که پوشاک مفلس‌ترین رعیت او بود، بدنش را مستور می‌نمود و به جای تاج زرین و پر از جواهر قیمتی که از ایران و روم می‌آوردند، عمامه‌ای خشن به رعب و جلالش می‌افزود و با ادنی‌ترین رعیت به درجه‌ی مساوی می‌نشست و یک بنده‌ی حبشی را برادر دینی خود می‌دانست. شهنشاه بود و شب‌ها در کوچه‌های مدینه می‌گشت که ضعیفی را حمایت کند، بیوه زنی را سرپرستی کند، می‌خواست که رعیتش به جای اینکه در مقابل او سر فرود آوردند به آیین اسلام زندگی کنند، مربی ایتام و غم‌خوار بیچارگان و فاتح روم و ایران بود.
  • «دائرة‌المعارف انگلستان» می‌نویسد: عمر حاکم خردمند و وسیع‌النظری بود و خدمت شایسته‌ای برای اسلام انجام داد.
  • «دکتر مایکل هارت» می‌گوید: آثار عمر آثار برحقی است، او بعد از محمد تنها شخصیت تأثیرگذار در نشر اسلام بود.
بدون فتوحات وی بعید به نظر می‌رسد که اسلام آن‌طور که امروزه همه‌جا مطرح است، مطرح می‌شد.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version