علامه شلبی رحمهاللهتعالی مینویسد: «امغیشیا» در آن زمان نام شهری بود که که منطقهی (الیس) از توابع آن به شمار میرفت. اهالی آن منطقه در جنگ الیس دوشادوش کفار، بر علیه لشکر اسلام میجنگیدند که نتیجهی آن بهوجود آمدن جنگ دیگری بهنام «امغیشیا» شد.
امام ابوربیع کلاعی رحمهاللهتعالی مینویسد: «بلغت قتلاهم يوم أليس سبعين ألفا جلهم من أمغيشيا.
ترجمه: تعداد کشتهشدگان در جنگ «ألیس» [که در بخش گذشته مورد بحث قرار گرفت] به هفتادهزار تن رسید که همهی آنها از منطقهی امغیشیاء بودند.
پیرامون آن جنگ شاعر معروفی بهنام اسود ابن قطبه این چنین میسراید: ما از کفار هفتادهزار تن را به قتل رسانیدیم، بقیهی جنگشان صرفاً نتیجهای بود برای اطاعت و انقیاد آنها، بهغیر از مردم ألیس، همهی جنگجویان و هر کسیکه گردش غبار جنگ را نامنظم ساخت، جزو کشتهشدگان شمار میشدند.
حضرت خالد رضياللهعنه به محض فارغشدن از جنگ «الیس»، به همهی لشکریان خویش دستور داد تا به اهالی «امغیشیا» حمله کنند و سرکشی آنها را سرنگون کنند و هرچه دارند را تخریب نمایند.
هنگامیکه امغیشیاییها از این امر باخبر شدند، فوراً پا به فرار گذاشتند و در مناطقی که معروف به «سواد عراق» بود، پناه آوردند.
مسلمانان و مجاهدین اسلام این فرصت را غنیمت شمردند و آن منطقه را فتح نموده و پرچم اسلام را در آنجا نصب نمودند و غنایم بسیار زیادی را حاصل نمودند؛ چنانچه در برخی از کتابها آمده است که حضرت خالد رضياللهعنه، چنان غنایمی را در آنجا حاصل نمود که نظیر آن را کم دیده بود، سهم هر یک از مجاهدین اسبسوار به هزاروپنجصد درهم میرسید.
ایشان غنایم را تقسیم نموده و خمس آن را به دارالخلافه (مدینهی منوره) فرستاد، هنگامیکه خلیفهی مسلمانان، حضرت ابوبکر صدیق رضياللهعنه از این فتح و حصول غنایم با خبر شد، از فرط خوشحالی فریاد کشید و فرمود: «یا معشر قريش عدا أسدُكم على الأسد فغلبه على خراذيله أعجزت النساء أن ينسأن بمثل خالد.»
«ای جماعت قریش! شیر شما (خالد ابن ولید) بر شیر فارس حمله کرد و او را شکست داد».
علامه شلبی مینویسند: ایشان در همین اثناء یک جملهی بسیار زیبایی ایراد فرمودند: «أعجزت النساء أن یلدن مثل خالد»؛ (زنان از اینکه همانند خالد را به دنیا بیاورند عاجز ماندهاند.)
خالد رضياللهعنه در سرزمین «حیره»
«حیره» در نزدیکی رود فرات قرار دارد و مرزبان آن شخصی بهنام «آزادبه» بود، که یک انسان خودخواه و بداندیشی بود و برای جا و مکانش بسیار حساس بود.
هنگامیکه آزادبه از سیل خروشان فتوحات حضرت سیدنا خالد رضياللهعنه با خبر شد، متوجه شد که حتماً خالد سراغ من میآید و به این سادگی من را رها نخواهد کرد، او به همین جهت خود را برای یک جنگ بزرگی با مجاهدین جان بر کف اسلام آماده ساخت و با پسر خویش در این زمینه مشوره نمود و او را نیز برای این کاروزار آماده ساخت و او را پیشاپیش به راه انداخت و خودش نیز با گروهی از پشتسر به حرکت درآمد.
همهی لشکر کفر و شرک خارج از شهر حیره، در نزدیکی رود فرات اردو زدند، آزادبه به فرزندش دستور داد تا مسیر آب فرات را تغییر دهد تا خالد و سپاهیانش در گِل گیر مانده و نتوانند به ما برسند.
فرزند آزادبه به دستور پدر خویش مسیر آب را تغییر داد و مسیر اصلیاش مملو از گِل و فرونشینی شد.
خالد رضياللهعنه که از این اقدام باخبر نبود، لشکر اسلام را با کشتیها بهسوی نهر فرات سوق داد؛ ولی ناخودآگاه متوجه شد که آب مسدود شده است و همهی کشتیها در گِلها گیر ماندهاند، خالد رضياللهعنه فوراً با عدهای از لشکریانش بهطرف پسر آزادبه حرکت نمود و با آنها مقابله نمود و همه را از پای درآورد و راه آبی رود فرات را باز نمود و آب دوباره در مسیرش به جریان درآمد و کشتیها توانستند به راه خود ادامه بدهند؛ لذا همه به نزدیکی «حیره»، در منطقهای بهنام «نجف» اردو زدند و برای جهاد با آزادبه و سپاهیانش آماده میشدند.
علامه کلاعی مینویسد: «إنما جرأه على الهرب أن الخبر وقع إليه بموت أردشير وبمصاب ابنه» «هنگامیکه «آزادبه» از شکست فرزندش و اردو زدن خالد رضياللهعنه با خبر شد و از طرفی دیگر از وفات اردشیر (پادشاه ایران) مطلع شد، تمام امید و آرزویش به نا امیدی مبدل شد و راهی جز فرار را نیافت؛ لذا این امر باعث شد که معرکه را رها کرده و فرار کند.