امام طبری رحمهاللهتعالی در تاریخ خویش مینویسد: «زمانیکه حضرت سیدنا خالد رضياللهعنه به «یمامه» رسید و این وضعیت را مشاهده نمود، شرحبیل را مورد ملامت خویش قرار داد.»
خلاصه اینکه او جنگ را شروع نکرد، تا اینکه حضرت صدیق اکبر رضياللهعنه لشکر چندهزارنفری را به فرماندهی حضرت سلیط رضياللهعنه به یاری آنها فرستاد تا از پشت جبهه مواظب آنها باشد و نگذارد تا از آن سو کسی آنها را مورد تهدید قرار دهد.
با این وضعیت، حضرت خالد رضياللهعنه با لشکر خویش به سوی مناطق دشمن حرکت نمود. هنگامیکه مسیلمهی کذاب از این اقدام مطلع شد، در منطقهای بهنام «عقرباء»، با نیروی چهلهزارنفری اردو زد؛ محکم ابن طفیل فرماندهی جناح راست و «نهارالرجال ابن عنفوه» فرماندهی جناح چپ لشکر کفر قرار گرفت و همه منتظر رویاروی با لشکر خالد رضياللهعنه ماندند.
آغاز جنگ بین پروانگان شمع رسالت و طرفداران بت ضلالت
سرانجام، سپاه حضرت خالد رضياللهعنه در منطقهی «عقرباء»، در قریهای بهنام اباض با هم روبهرو شدند، جنگ بسیار سخت و دشواری رخ داد، هردو نیرو بسیار قوی بودند، هردو فریق بهخاطر عقیده به رسالت میجنگیدند، مسیلمهی کذاب چنان در اذهان و رگهای قومش نفوذ کرده بود که آنها را آمادهی این چنین نبرد طاقتفرسایی ساخته بود.
از هر دو طرف، افراد بیشماری زخم بر میداشتند و شهید میشدند. قاریان و حافظان کلام الهی همه در یک گروه بودند و اعراب و روستانشینان تازهمسلمان و ضیفالایمان نیز با آنها یکجا بودند.
هنگامیکه گروه حفاظ و قراء احساس کردند که اعراب در نظم لشکر و جنگ کوتاهی میکنند و دست به اعتراض و سستی میزدند، به حضرت خالد گفتند که آنها را از ما جدا سازید تا نظم بهم نخورد.
حضرت خالد رضياللهعنه نیز به این امر متوجه بود و به یقین رسیده بود که اگر به همین ترتیب پیش برویم بیم شکست برای مسلمانان ایجاد میشود؛ لذا با بزرگان اصحاب کرام رضياللهعنهم مشوره نمودند و سپس اعلان نمودند که هر کس به قبیله و قوم خود بپیوندد و از سستی کار نگیرد.
مبارزهی شمشیر الله خالد رضیاللهعنه با تازیانهی شیطان مسیلمه
علامه شلبی رحمهاللهتعالی مینویسد: «خالد رضياللهعنه تنها به تجزیه و جداسازی افراد لشکر خود اکتفاء ننمود؛ بلکه با تدبر و تفکر عمیق متوجه شد که یاران مسیلمه هیچ اعتنایی به مردن و زخمی شدن ندارند و جانانه میجنگند؛ لذا به این نتیجه رسید که تا زمانیکه خود مسیلمه کشته نشود، یارانش از جنگ خسته نمیشوند؛ لذا ایشان خود را کاملاً آشکار نمود و در میدان جنگ مانند عقاب درآمد و اشعار شعارمانندی را سرمیداد و این رجز را زمزمه مینمود:
أنا ابن أشیاخ و سیفي السخت أعظم شيئ حین یأتیک النفت
یعنی: من پسر بزرگمردان و شمشیر برندهی خود هستم. این شمشیر باعظمتترین چیزی است که به هنگام خشم بهسوی تو روی میآورد.»
خالد رضياللهعنه مسیلمه را به مبارزه طلبید، او نیز جهت حفظ آبروی خویش جواب مثبت داد. خالد رضياللهعنه چیزهای مورد علاقهاش را به او پیشنهاد کرد، او به منظور اینکه من با وحی و اهل آسمان مشوره میکنم فرار کرد، خالد رضياللهعنه متوجه فرار او شد و از پشت به او حمله کرد؛ ولی او جان سالم به در برد و یارانش را فریاد زد که بهطور کامل بر مسلمانان حمله کنند، حضرت خالد رضياللهعنه نیز به همهی مسلمانان حکم حمله را صادر نمودند و در نتیجه، پیروزی از آن مسلمانان شد و لشکر کفر و الحاد شکست خود و همه در یکی از باغهای قریهی «اباض» پناه بردند و درب آن را بستند؛ ولی مسلمانان کوتاه نیامدند و به داخل باغ حمله کردند و در آنجا نیز جنگ سختی درگرفت و بسیاری از لشکریان مسیلمه کشته شدند و برخی دیگر از آنها به بیرون از باغ فرار کردند، در آنجا نیز مسلمانان همهی آنها را تعقیب نموده و آنها را از پای درآوردند.
در این جنگ، بسیتویکهزار نفر از یاران مسیلمه کشته شدند، هفتهزارنفر در مرحلهی نخست، هفتهزارنفر در باغ و هفتهزارنفر هم در وقت فرار از باغ.
در بخش بعدی دربارهی اینکه مسیلمه چگونه و توسط چه کسی کشته شد بحث میشود.