حضرت ابوبکر صدیق رضياللهعنه به حضرت خالد رضياللهعنه دستور داد تا با لشکر چهارهزار نفری به سوی طلیحهی اسدی برود و او را از صفحهی هستی نیست نماید و برگردد و خودشان نیز از پشت سر به کمک مجاهدین میآیند؛ ولی قبل از حرکت خالد به آن سو، به حضرت عدی ابن حاتم طایی رضياللهعنه دستور داد تا با برخی از قبائلی که با طلیحهی اسدی عهدوپیمان داشتند، صحبت کند و برای بار دوم آنها را به سوی الله متعال دعوت دهد و از عواقب بد ارتداد، آنها را بیم دهد.
از سویی حضرت عدی به سوی قبیلهی طیئ و سایر قبایل حرکت نمود و آنها را دو مرتبه دعوت داد و از حمایتکردن طلیحه، آنها را پشیمان ساخت و توانست یک لشکر سوارهی هزارنفری را برای همراهی خالد در جنگ، از قبیلهی «طیئ» آماده سازد.
از طرفی دیگر، حضرت خالد رضياللهعنه به سوی طلیحه حرکت نمود، ایشان قبل از رسیدن به آنجا، دو نفر از یارانشان را به نامهای عکاشه ابن محصن و ثابت ابن اقرم رضياللهعنهما را به عنوان مقدمهی لشکر به «بزاخه» فرستادند. در آنجا شخصی به نام حبال، که برادر طلیحه بود، با آنها روبهرو شد، آنان او را به درک اسفل واصل کردند. وقتی این خبر به خود طلیحه رسید، او و برادر دیگرش به نام سلمه از خانه بیرون آمدند و با این دو صحابی بزرگوار درگیر شدند و هر دو را به مقام رفیع شهادت نایل ساختند و برگشتند.
طلیحه نیز از حملهی خالد مطلع شده بود؛ لذا برای خودش افرادی را جمعآوری نمود تا در راه ادعای نبوت دروغینش در رکاب او بجنگند.
خلاصه اینکه خالد رضياللهعنه به همراه چهار هزار جنگجوی خود و هزار نفر اسبسوار از قبیلهی طیئ و… به سوی منطقهی «بزاخه» که محل بودوباش طلیحه و یارانش بود، حرکت نمود و بعد از مدتی به آنجا رسید، ناگهان دیدند که اجساد عکاشه و ثابت رضياللهعنهما بر زمین افتادهاند؛ مجاهدین از این امر بسیار ناراحت شدند و برایشان پریشان کننده بود و میگفتند: «قتل سيدان من سادات المسلمين وفارسان من فرسانهم» «دو نفر سردار و آقا از سرداران مسلمانان و دو نفر اسبسوار از اسبسواران ما شهید شدند».
بعد از آن، لشکر راستین اسلام با لشکر مرتدینی که به طلیحه ایمان آورده بودند، روبهرو شدند. جنگ بسیار سختی درگرفت؛ ولی خود طلیحهی ملعون برای خود و همسرش اسب و شتری را آماده ساخته بود که در وقت شکست بتواند فرار کند و به زعم اینکه منتظر وحی است، در جنگ داخل نشد و به یارانش میگفت که من در خیمهام منتظر هستم تا جبرئیل به من وحی نازل کند و در خصوص این موضوع دستوری دهد.
صحنهی شکست لشکر کفر
یکی از سپهسالاران او جانانه میجنگید و سه مرتبه پیش طلیحه آمد و به او گفت که جنگ بسیار شدت گرفته است، آیا از جبرئیل خبری نشد؟ هر مرتبه طلیحه میگفت که من کماکان منتظر وحی هستم. سرانجام آن مرد به تنگ آمد و به دروغگو بودن او یقین کرد و به سوی میدان جنگ شتافت و برای یارانش اعلان کرد که طلیحه کذاب و دروغگو است و از او پیروی نکنید.
بعد از آن، لشکر طلیحه ضعیف گشت و شکست را از آن خود نمود. ولی طلیحه همراه با همسرش سوار بر اسب و شتر شده و از میدان جنگ فرار کردند، به شام رفت و در همانجا ماندگار شد.
به این طریق حضرت خالد رضياللهعنه توانست منطقهی «بزاخه» را فتح نموده و کفار و مشرکین را به اسلام دعوت داد، مرتدین را دوباره به اسلام مشرف ساخت و به مدت یک ماه در آنجا اقامت گزید و زکات و صدقات را از مردم جمعآوری میکرد و به آنها احکام الهی را آموزش میداد.
بیعت حضرت خالد با مرتدین نومسلمان
شیخ محمدرضا عربی مینویسد: «وقد بايع خالد من خضع وأسلم من القبائل وهذا نص البيعة: «عليكم عهدالله وميثاقه لتؤمنن بالله ورسوله ولتقيمن الصلاة ولتؤتن الزكاة وتبايعون على ذلك أبناءكم ونساءكم.»؛ «حضرت خالد رضياللهعنه با کسانیکه از قبائل مختلف در مقابل اسلام گردن خم کردند و ایمان آوردند، بیعت نمود؛ چنانکه متن بیعت نامه به این شرح است: «عهد و پیمان الله متعال بر شما واجب میباشد؛ حتماً به الله متعال و رسولش ایمان بیاورید و نماز را برپا کنید و زکات را ادا کنید و مطابق این بیعت، از طرف من با پسران و زنانتان نیز بیعت کنید.»
اسلام آوردن طلیحهی اسدی
در کتاب «أبوبکر الصدیق» آمده است که طلیحه اسدی از «بزاخه» به سوی شام فرار کرد و در منطقهای به نام «کلب» اقامت گزید و هنگامی که خبر اسلام آوردن قبیلهی بنیاسد و غطفان به او رسید، او نیز اسلام آورد. او در آخرین لحظات خلافت حضرت صدیق اکبر رضياللهعنه به قصد ادای عمره به حرمین شریفین آمد. شخصی به حضرت ابوبکر صدیق رضياللهعنه او را معرفی کرد که او طلیحهی اسدی است و ضد اسلام فعالیتهای زیادی داشته است؛ ولی خلیفهی اول اسلام، حضرت ابوبکر صدیق رضياللهعنه در جوابش فرمودند: «ماذا أصنع به قد أسلم؟!» او اکنون اسلام آورده است؛ لذا چه کاری باید کنم؟!
منظور حضرت صدیق رضياللهعنه این بود که اسلام، گناهان قبل را معاف میکند؛ لذا اکنون طلیحه نیز ایمان آورده است و نیازی نیست که او را به سزای اعمال زمان کفرش برسانیم.
نتیجه
از این بخش نیز به خوبی معلوم میشود که سیدنا خالد سیفالله رضياللهعنه چه جایگاهی را نزد حضرت ابوبکر صدیق، اولین خلیفهی اسلام داشت. طوری که برای بار اول، برای نابودساختن مدعیان نبوت، حضرت صدیق رضياللهعنه خالد را انتخاب میکند و این مسئولیت سرنوشتساز را به او میسپارد.
از طرفی دیگر، ما مشاهده میکنیم، واقعاً خالد رضياللهعنه به خوبی توانست مأموریت خویش را با تاکتیکهای جنگی خود انجام دهد و چراغ طلمت و تاریکی ارتداد را خاموش سازد.