همانطوریکه در کتب تاریخ و سیرت آمده است، جنگ احد، دومین جنگ بزرگ و تاریخی اسلام میباشد که در سال سوم هجری قمری به وقوع پیوست.
سبب حدوث این غزوه این بود که الله متعال، در غزوۀ بدر، پیروزی چشمگیر و حیرانکنی را از آنِ مسلمین نمود، طوری که مشرکین مکه و کفار قریش، نه فقط احساس؛ بلکه یقین کردند که بسیار ضعیف شدهاند و تاج غرورشان شکست و جامۀ تکبرشان از هم پاشید، به همین علت سرداران قریش به فکر این شدند تا حملۀ دیگری بر مسلمانان روا دارند و انتقام کشتهشدهگان بدر را از مسلمانان بگیرند.
در این جنگ، عکرمه بن ابوجهل، ولید بن مغیره و پسرش خالد، نقش مهمی را ایفاء میکردند؛ ولی قضیه برخلاف خواستۀ آنها شد و به ظاهر، جنگ به نفع مسلمانان صورت میگرفت، طوریکه جمعی از اصحاب بزرگوار رضیاللهعنهمأجمعین، که بالای تپهای مستقر بودند، به این باور رسیدند که جنگ به پایان رسیده است و پیروزی از آنِ مسلمانان شده است، لذا وقت این رسیده است تا از نعمتهای خداوندی استفاده نموده و برای اهل و عیالمان که مدتهاست به انتظار ما نشستهاند، نفقهای جمع آوری کنیم؛ لذا به همین مقصد، همه بهسوی جمعکردن غنایم شتافتند و آن تپه را رها نمودند.
خالد از اول تا آخر، بر جنگ نظارت داشت، و در کمین فرصت مناسبی بود که به لشکر اسلام هجوم بیاورد، به محض اینکه تپه را خالی دید، از فرصت استفاده نموده، تاکتیک جنگی خویش را به نمایش گذاشت و از پشت همان تپه، با لشکر سواره بر اسبان، بر مسلمانان هجوم آورد و تعداد زیادی از آنان را به شهادت رساند و منفعت جنگ را به سوی خود سوق داد.
با این حملۀ زیرهکانۀ خالد، مسلمانان بسیار متضرر شدند و لشکر تا دندان مسلح کفار، بسیار خرسند و خوشحال شدند.
خالد و واقعۀ احزاب (خندق)
واژۀ «احزاب» جمع است و از کلمۀ مفرد «حزب» گرفته شده است و به معنای گروه و جماعت خاصی میآید. و واژۀ «خندق» کلمۀ معرَّبی است که از زبان فارسی گرفته شده است، در اصل «کَندن» بوده است، به معنای حفاری و کندن چالۀ کوچکی جهت حفاظت از هجوم دشمن، دوروبر شهر یا قریهای.
قضیه از این قرار بود که یهودیان مدینه و مشرکین مکه با سرکردهگی سرداران و سپهسالاران که خالد در آن دوران نیز از جمله سپهسالاران و فرماندههان مهم بود با جمعی از گروهها و احزاب مختلف عرب و غیره به مذاکره پرداختند که چگونه ما میتوانیم بر این گروه کوچک مسلمانان حمله نموده و همۀ آنها را یکباره از زمین محو کنیم تا دیگر هیچ نام و نشانی از آنها باقی نماند.
در این راستا، نبی اکرم صلیاللهعلیهوسلم از یاران باوفایش رأی و مشوره خواست که در اینچنین احوال بحرانی چه باید کرد؟
حضرت سلمان فارسی رضیاللهعنه که از سرزمین فارس به مدینه رفته بود پیشنهاد خوبی را ارائه نمود که ما فارسیها جهت دفاع از حریم خودمان، دوروبر منطقۀ خود را حفاری نموده و از این طریق از نزدیکشدن دشمن جلوگیری میکردیم.
این پیشنهادِ تجربهشده را پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم پذیرفتند و کار را رسماً آغاز نمودند.
در تاریخ چهارم هجری قمری، هنگامی که یهودیان، مشرکین و کفار قصد حمله به مدینۀ منوره را داشتند، به شهر با صفای محمد رسول الله صلیاللهعلیهوسلم نزدیک شدند؛ ولی غافل از اینکه مسلمانان تاکتیک جدیدی را به راه انداختهاند و اجازه نمیدهند که کسی به حریم آنها نزدیک شود، مشرکین و کفار با دیدن این برنامۀ هوشیارانه، نتوانستند پیشروی کنند و وارد شهر مدینه شوند؛ بلکه از طرف مقابل، مسلمانان بر آنها تیر پرتاب میکردند و آنها را از صحنه دور میراندند، در همین اثناء خالد بن ولید بسیار در تلاش و جستجوی این بود که از اطراف این خندقها فرجهای را دریابد و از همان طرف به مسلمانان حمله کند؛ ولی موفق به پیداکردن جایی نمیشد.
زمانی که مشرکین تسلیم شدند و یقین کردند که این جنگ نیز به نفع مسلمین به پایان رسیده است، خائب و خاسر گشتند و سر را پایین انداخته و دوباره به طرف مکه حرکت کردند؛ ولی با این وجود، خوف و ترس زیادی تمام بدنشان را فراگرفته بود که مبادا مسلمانان از پشت سر به ما حمله کنند، لذا با هم مشوره نموده، خالد و عمرو بن عاص را به عنوان دو فرماندۀ دلیر، تعیین نمودند تا از پشت سر مواظب لشکرشان باشد.
از این واقعه نیز این معلوم می شود که خالد حائز اهمیت خاصی بین قریش بود و به وجود او قریشیان افتخار میکردند و احساس امنیت داشتند.