قبل از اینکه نبی مکرم اسلام صلیاللهعلیهوسلم به شهر طائف برسند، حضرت خالد بن ولید رضیاللهعنه را به فرماندهی لشکر یکهزارنفره، به آنجا فرستادند و خودشان بعد از آن، راهی آن دیار شدند.
علامه شلبی مینویسد: حضرت خالد رضیاللهعنه به نزدیک دژها و قلعههای بنیثقیف در شهر طائف اردو زد و آنها را محاصره نمود که تا هجده روز این حصار ادامه داشت. او هر روز رُخ بهسوی قلعه میکرد و ندا سر میداد: «هل من مبارز؟» آیا کسی است که جهت مبارزه با ما، از قلعه پایین بیاید؟ ولی هیچ شخصی صدای خودش را بیرون نمیآورد و به او پاسخی نمیداد. در مرتبهی اخیر، ایشان خطاب به آنها ندا سردادند؛ بالاخره، بزرگِ قوم بنیثقیف، عبدالیالیل پاسخ داد و گفت: «کسی از ما بهسوی تو پایین نمیآید، ما کماکان در دژهای خود میمانیم، ما به اندازهی دو سال برای خویش طعام و آذوقه جمعآوری کردهایم.»
بعد از این، همان بود که فقط تیراندازی بین دو گروه صورت گرفت و سپس نبی مکرم اسلام صلیاللهعلیهوسلم حکم خارج شدن از آن منطقه را صادر نمودند و امر نمودند تا آن منطقه را از محاصره آزاد سازند و بهسوی منطقهی «جعرانه» حرکت نموده و غنائمی که از غزوهی هوازن به دست آمده است را بین مجاهدین تقسیم نمایند.
هنگامیکه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم غنیمتها را بین مجاهدین تقسیم مینمودند، یکی از منافقین گفت: این تقسیم عادلانه نبوده است؛ لذا باید از نو تقسیم شود.
هنگامیکه حضرت خالد رضیاللهعنه این سخن منافق را شنید، فوراً از نبی اکرم صلیاللهعلیهوسلم اجازه خواست تا سر آن منافق را از تن جدا سازد؛ ولی پیامبر محبوب قلبها فرمودند: «خیر، با او کاری نداشته باشید، شاید نماز بخواند و توبه کند.»
امام ذهبی رحمهالله مینویسند: سار رسول الله صلیاللهعلیهوسلم حتى بلغ الطائف فحاصرهم، ونادى مناديه: من خرج منهم من عبيدهم فهو حر. فاقتحم إليه من حصنهم نفر، منهم أبو بكرة ابن مسروح أخو زياد من أبيه، فأعتقهم. ودفع كل رجل منهم إلى رجل من أصحابه ليحمله. فرجع رسول الله صلیاللهعلیهوسلم حتى أتى على الجعرانة. فقال: «إني معتمر.»
بعد از فتح هوازن، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم بهسوی طائف حرکت کرد و همهی آنها را محاصره نمود و منادی ایشان ندا سر داد: «هر شخصی از غلامان بنیثقیف از قلعه بیرون بیاید او آزاد خواهد بود.» بعد از آن یک گروهی از غلامان بهسوی نبی مکرم اسلام صلیاللهعلیهوسلم بیرون آمدند و ایشان همهی آنها را آزاد ساخت و سپس هر یک از آنها را به یک نفر از اصحاب کرام رضیاللهعنهم تحویل دادند تا به همراه خویش بر سر مرکبها سوار کنند؛ سپس خود آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم همراه با یارانشان از طائف برگشتند و بهسوی جعرانه تشریف بردند و فرمودند: «من ارادهی عمره دارم.»
۱ دیدگاه
ماشاءالله عالی بود