اسلامآوردن فیروز دیلمی رضياللهعنه و روایت حدیث
چنانکه در بخش گذشته ذکر شد، حضرت سیدنا فیروز دیلمی رضياللهعنه از جمله کسانی است که اجداد وی از سرزمین فارسیان به دیار عرب آمده بودند و همۀ آنها تحت فرمانروایی ایرانیان بودند؛ آنها در این سرزمین با دختران عرب ازدواج کردند، حاصل آن فرزندان دو ملیتی بود که سیدنا فیروز دیلمی رضياللهعنه نیز یکی از آنها است و در آن دیار به نام «ابناء» یاد میشدند.
علامه عبدالرحمن رأفتباشا رحمهالله میفرماید: «(الأبناء) اسم یطلق علی جماعة من الناس، آباؤهم من الفرس الذین نزحوا من بلادهم إلی الیمن و أمهاتهم من العرب»؛ (لفظ ابناء اسمی است که بر جماعت و گروهی از مردم اطلاق میشود که پدرانشان از فارساند؛ کسانیکه از سرزمینهای خود بهسوی سرزمین یمن فرستاده شدند و مادرانشان عرب بودند.)
از اینکه آنها و اجدادشان از فارسیان ایران بودهاند، معلوم میشود که دین آنها در آن زمان زردشتی و مجوسیت بوده است. احتمالاً به دین دیگری نیز گرویده باشند.
به هر حال، ایشان از جمله کسانی بودند که چشمان خود را با دیدن به صورت زیبای رسولالله صلیاللهعلیهوسلم خنک کرده و به شرافت والای صحابیت دست یافتند. چنانچه امام ابن سعد رحمهالله مینویسد: «فلما بلغهم أمر رسولالله، صلىاللهعليهوسلم، وفد فيروز بن الديلمي على النبي صلىاللهعليهوسلم، فأسلم وسمع منه وروى عنه أحاديث»؛ (هنگامیکه خبر بعثت رسولالله صلیاللهعلیهوسلم به آنها رسید، حضرت فیروز پسر دیلمی رضياللهعنه بهخدمت آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم حاضر شد و به ایشان ایمان آورد و از ایشان حدیث شنید و نیز از ایشان احادیثی روایت کرد.)
امام هیثمی رحمهالله نیز همین حدیث را با بعضی اضافات روایت کرده است: «بعثوا وفدهم ببیعتهم وإسلامهم» که آنها ابتدا اسلام آوردند، سپس بیعت کردند و تنها حضرت فیروز دیلمی رضیاللهعنه نبود، بلکه آنها یک جماعت بودند. هنگامیکه رسولالله صلیاللهعلیهوسلم به آنها فرمود: «الله و رسولش برای شما کافیست.» او در جواب گفت: «حسبنا و رضينا»؛ الله و رسولش هم برای ما کافیست و هم ما از آنها راضی هستیم.
زمان ملاقات و گفتگو با پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم
امام ابن اثیر رحمهالله به نقل از عبدالله فرزند فیروز دیلمی روایت میکند: «حدثني فيروز الديلمي: أنه أتى النبي فقال: يا رسولالله! أنا مَن قد علمتَ وجئنا من بين ظهرَي مَن قد علمتَ فمَن ولينا؟ قال: «الله ورسوله» قال: حسبنا»؛ (فیروز دیلمی به من حدیث بیان نمود که او به خدمت حضرت رسولالله صلیاللهعلیهوسلم رفته و عرض کرد: «ای رسول خدا! من کسی هستم که تو یقیناً حال من را میدانی و ما از میان کسانی نزد تو آمدهایم که تو حتماً آنها را نیز میشناسی و از احوالشان با خبر هستی [قوم من بسیار قوم ستمگر است و با اسلامآوردن من مخالفت میکنند]، پس چه کسی ولایت و سرپرستی ما را به عهده میگیرد؟ [اگر آنها ما را مورد اذیت و آزار قرار دهند] پیامبر مکرم اسلام صلیاللهعلیهوسلم فرمودند: «الله و رسولش برایت کافیاند» او گفت: «بله، الله و رسولش برای ما بس است و ما را کفایت میکند.»)
امام ابن قانع رحمهالله روایتی را ذکر میکند که تقریباً مشابه به حدیث فوق الذکر است، با کمی تفاوت؛ چنانچه ایشان از پسر ابوعمرو سیبانی رحمهالله روایت میکند که حضرت سیدنا فیروز رضياللهعنه فرمود: «قدمت على رسولالله صلىاللهعليهوسلم فقلت: يا رسولالله! نحن ممن قد علمت، وخرجنا من حيث تعلم، وصرنا حيث قد علمت قال : «أنتم منا»؛(من به نزد رسولالله صلیاللهعلیهوسلم حاضر شدم و به ایشان عرض کردم: «ای رسول خدا! من از جمله کسانی هستم که تو آنها را میشناسی و ما از جایی به قصد دیدار تو بیرون آمدهایم که تو آنجا را میدانی و ما طوری شدهایم که تو نیز میدانی. [هم قوم ما را میشناسی که با اسلام مخالفاند و هم میدانی که ما از سرزمین یمن آمدهایم، لذا تکلیف ما چه میشود؟ آیا ما هم از جملهی یاران تو هستیم؟] پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم فرمودند: شما از ما هستید. (آبروی شما آبروی ماست، خون شما خون ماست و دفاع از شما دفاع از خود ماست.)