نویسنده: ابوریان عزیزی
مروری بر تاریخ غرب و شرایط زندگی زنان در طول آن، نشانگر بسترها و زمینههای شکلگیری جنبش «فمینیسم» است و با مطالعة احوال زن در زندگی غربی و عربی قبل از اسلام، علتهای پیدایش این نظریه برای ما بهتر روشن خواهد شد.
تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در طول تاریخ بر زندگی فردی، اجتماعی و حتی خانوادگی زنان، تأثیر مستقیم داشته است.
مطالعۀ تاریخ این تحولات و دگرگونیها در زندگی زنان، تصویر واقع بینانهتری از ریشهها و علتهای ظهور فمینیسم ارایه میدهد که میتواند در ریشهیابی نظریات و عملکرد فمینیستها مؤثر باشد و برای خوانندگان روشن میشود که فمینیسم چگونه بهوجود آمد.
اینک با گواهی تاریخ و بررسی زندگی زن در ملتهای مختلف در مییابیم که اسباب پیدایش فمینیسم چه است.
در آغاز عصر یونانی
در آغاز عصر یونانی، زن در تمام عرصههای اجتماعی در نهایت پستی و ذلت قرار داشت و این مرد بود که به تنهایی پلههای ترقی را یکی بعد از دیگری میپیمود و مردها اسطوره و قهرمان بودند.
وظیفۀ زن فقط به دنیا آوردن فرزند سالم بود و اگر زن بچۀ لاغر و یا ضعیفی به دنیا میآورد در این صورت حکم او مردن بود و به همین مناسبت زنانی را که خوب بچه به دنیا میآوردند به اجاره میگرفتند.
در «آتن»، زن همانند کالای پیش پا افتادهای بود که در بازارها خرید و فروش میشد و از حقوق شهروندی محروم بود، از میراث هم به او چیزی داده نمیشد، در کاروزار تعلیم هم جایی نداشته و حق مالکیت چیزی را هم نداشت و تحت فرمان مرد بود و در صورت فوت شوهر، تحت سیطرۀ پدر و برادرانش قرار میگرفت و سرپرستش او را به نکاح هر کسی که دلش میخواست در میآورد و اجازه نداشت بدون اجازۀ ولیاش به دارایی خود دست بزند و هر وقت که سرپرستش میخواست او را از همسرش جدا میکرد.
پیشرفت یونان
در این مرحله، زن، حیا و حجاب را کنار گذاشت و در جلسات و سیمینارها با مردان مخلوط شد و رفتهرفته شهوت بر اهل یونان غالب شد و زنان بدکار جایگاه بلند و رفیعی به دست آوردند که پیش از آن سابقه نداشت و محل سکونت این زنان به محل تجمع ادیبها، شاعران و فیلسوفها تبدیل شد؛ تا حدی که یک زن راضی نمیشد که با یک مرد بیشتر از یک شب یا نهایتاً دو شب بگذراند. بداخلاقی عام شد و اهل یونان عاشق چهرههای زیبا شدند و به اجسام زنان تمایل پیدا کردند، تا جایی که بتها را کاملاً لخت درست میکردند؛ لذا ازدواج اهمیت خود را از دست داد؛ چون بدون هیچ پروایی با هرکسی که میخواستند دوست میشدند و با هم معاشرت داشتند.
زن در رومان
تمدن رومانی هم پیرو تمدن یونان بود و همان برخورد یونانیها را با زنان داشتند؛ بنابراین، در رومان هم زن از هیچگونه کرامتی برخوردار نبود و در شریعت رومانی، زن همانند کالایی بود که در اختیار مرد قرار داشت و هر طور که میل مرد بود، با او برخورد میکرد.
نظام مردسالاری، که بین رومانیها معروف بود، تمام اختیارات را به مرد داده بود و هیچ کس در این امر مهم با او شریک نبود و زن، چه نقش همسر و چه نقش دختر داشت، باید از رئیس خانه که همانا پدر بود، پیروی میکرد.
بعد از تولد فرزند، پدر به قبول کردن آن ملزم نبود و فرزند بعد از تولد، جلوی او گذاشته میشد، اگر او را بغل میکرد به معنای پذیرفتن آن بود و بدین ترتیب آن طفل جزو همین خانواده میشد و اگر پدرِ خانواده آن را قبول نمیکرد، طفل را برده و در اماکن عمومی رها میکردند و کسیکه میخواست آن را برمیداشت و در غیر این صورت آن طفل از گرسنگی یا تشنگی یا از شدت سرما و یا گرما میمرد.
رئیس خانواده اختیار داشت که هرکسی را که دلش خواست از طریق خرید و فروش به خانواده اضافه کرده یا خارج میکرد و بعد از وفات پدر، پسران به جای پدر مینشستند و رئیس خانواده میشدند و زنهای خانواده تحت رهبری پسر خانواده قرار میگرفتند؛ مرد اجازه داشت همانطوری که با بردهها، حیوانات و جمادات برخورد میکند، با زن نیز برخورد کند. حتی یکی از جوامع دینی آنها تصویب کرده بود که زن روح ندارد و ابدی نخواهد بود؛ لیکن لازم است که اعمال عبادی خویش را انجام بدهد. زن را شرّی تصور میکردند که دوری از آن واجب بود و میگفتند که زن، شیطان و پلید است و بر زنانگی خود هیچ تسلطی ندارد و بر او لازم است که گوشت نخورد، نخندد و صحبت نکند چون وسوسهانگیز است.
در قانون رومانی زن بودن به معنای عدم اهلیت و عقبماندگی بود؛ زن حق نداشت که کسی را به خدمت بگیرد، یا شاهدی بدهد، وصیتی را امضا کند؛ حق نداشت که زمینی را به میراث ببرد و کسیکه اجازه داشت ارث ببرد مرد بود؛ چون مرد مسئول مرزبانی و تأمین امنیت فرزندان و دفاع از آنان بود؛ اما زن برای خانهداری و نگهداری از فرزندان آفریده شده بود.
رئیس خانه صاحب تمام اسباب خانه بود و کسی دیگر در آن حق تصرف و تملک نداشت و حتی اختیارات ازدواج پسران و دختران با او بود.
جایگاه زن در میان فارسها
زن فارسی در جایگاه بهتری از همنوعان تمدنهای دیگر نبود؛ چنانکه فارسها بعد از بحثهای طولانی قبول کردند که زنها هم انسان هستند؛ ولی برای پَستی و حقارت آفریده شده است. آنان آفریده شدند تا در خدمت مردان و تحت امر او باشند و هر طور که دل مرد خواست با او برخورد کند و حتی اجازه داشت حکم مرگ او را صادر بکند.
در مذهب فارسها، یک مرد میتوانست با خواهر، دختر و مادرش ازدواج کند. همچنین اجازه داشت دو خواهر را همزمان، در نکاح خود داشته باشد.
در شریعت زرتشت، زن میتوانست مردان را به عنوان دوست برای خود انتخاب کند.
ازدواج و حجاب بر زنان طبقۀ بالا فرض بود و زنان فقط در «کجاوهها» بیرون میشدند و اجازه نداشتند با مردان در یک مجلس بنشینند؛ حتی اجازه نداشتند با پدر و برادران خود ملاقات کنند؛ اما قشر فقیر جامعه اجازه داشتند بیرون بروند و گشتوگذار بکنند و برای خود دوست بگیرند.
ولادت دختر را بد میدانستند و معتقد بودند که دختر را برای دیگران تربیت میکنند و عمل خلاف عفت را ناپسند نمیدانستند؛ بلکه مرد فقیر، زن خود را در عوض پول به اختیار مردان دیگر میگذاشت و اگر زن از این طریق حامله میشد، بچه را به شوهر اول نسبت میدادند.
زن در جامعۀ هندیها
زن در جامعۀ هندی، در افراط و تفریط قرار داشت؛ ذلیل و پست بود؛ حق مستقل بودن از پدر، شوهر و فرزند را نداشت و وقتی یکی از اینها میمُرد، زن به بستگان نزدیک این افراد نسبت داده میشد و از حقوق و مزایای ملکیت و ارث محروم بود و تا آخرین نفسهای مرد، زن در ملکیت او بود.
علمای متقدمین معتقد بودند که انسان نمیتواند علم و معارف حاصل کند، تا وقتی که خود را از تمام تعلقات خانوادگی جدا بکند.
و زن پیش آنها مادۀ گناه و رمز عقبماندگی اخلاقی و روحی بوده و هیچ خیری در آنها نهفته نبود؛ چنان که شریعت مانو به آن اشاره کرده و آورده است: «و با مرگ، جهنم، زهرمار افعی و آتش از زن بهتر هستند».
همچنین ذکر کرده است: «بر زن لازم است که با فروتنی با شوهر خویش صحبت کرده و او را آقا و مولای خود خطاب کند و با فاصله با او راه برود و با او صحبت نکرده و غذا نخورد؛ بلکه پسخوردۀ او را بخورد».
زن در جامعۀ چینی
زن در جامعة چینی هم ذلیل بود. در نامۀ قدیمی یکی از زنان طبقۀ مرفه، که وضعیت زنان آن دوره را به تصویر میکشد، چنین آمده است: «ما زنان پایینترین جنس بشر هستیم و لازم است که پستترین وظیفه، مال ما باشد.»
یکی از مواردی که میشود حقارت زن را در جامعۀ چینی متوجه شد، ضربالمثل چینی است که میگوید: «به زنت گوش بده و او را تصدیق نکن».
جایگاه زن در جوامع یهودی
زن را متهم میکردند که پشت نافرمانی اول قرار دارد؛ نافرمانیای که در بهشت اتفاق افتاد؛ آنجا که الله متعال حضرت آدم و حوا را منع کرد که از این درخت نخورند، و ابلیس به شکل مار بر آنها وارد شد و حضرت حوا را فریب داد و حوا هم فریب خورده و خود هم از آن تناول کرده به حضرت آدم هم داد که در نتیجه، سبب فرود آنها از بهشت شد.
در سِفر تکوین آمده است: «الله متعال از آدم پرسید که آیا تو از درختی که تو را توصیه کرده بودم نخوری، خوردی؟
آدم جواب داد: زنی که همراه من قرار داده بودی، او به من داد و من هم خوردم؛ سپس پروردگار از زن پرسید که این چه کار بود که کردی؟ زن گفت: مار مرا فریب داد من هم خوردم؛ پس خداوند به زن گفت: همیشه درد زایمان بکشی و به مردان شوق داشته باشی و او بر تو سرداری بکند».
آدم از این گناه بری بود و حوا مسبب آن بود و به همین خاطر الله متعال به عنوان جزا، درد هنگام ولادت را به او تحمیل کرد.
و بنابر همین عقیدۀ بیاساس، نسبت به زن موضع گرفتند و او را پایینتر از مرد حساب کردند و تمام انحرافات را به او نسبت دادند و زن حق نداشت که از شوهر طلب طلاق کند.
در شریعت تحریف شدۀ یهود، آمده است که: اگر شخصی وفات کرد، درحالیکه زنش هیچ فرزندی به دنیا نیاورده، زن بیوۀ او خود به خود مال دوست شوهر یا مال برادر او میشد؛ فرق نمیکرد که زن راضی میبود یا نه؛ فرقی نمیکرد که نفقۀ این زن به عهدۀ او میبود و یا نه. و اگر این زن میمُرد آن مرد از او میراث میبرد و اسم شوهر اول را بر سر پسر اول او میگذاشتند و همین پسر وارث شوهر اول مادرش میشد و این پسر هم به همان شوهر اول نسبت داده شده و به شوهر فعلی نسبت داده نمیشد. از آنجا که موقعيت زن در نظام يهودی به شدت غير انسانی بود و دين يهود از اين باب مورد انتقاد جدی منتقدان جهانی واقع شده بود از آغاز دهۀ ۱۹۸۰ میلادی اصلاحاتی در سازمانهای دينی یهود، به نفع زنان بهوجود آمد؛ زنان حق خواندن تورات در کنيسهها را به دست آوردند؛ هر چند هنوز مناصب مذهبي، فقط و فقط در اختيار مردان است و تنها مردان میتوانند مربی باشند.
اين مطالب، بخشی از شرايط و جايگاه زنان در آيين يهود بود و ديديم که چگونه به شکل فاجعهآميزی، شأن انسانی زنان زير پا گذاشته شده بود و صراحتاً به طور توهينآميزی در حاشيه رانده شده بودند.
بنابراين، در کتاب مقدس و در داستان آفرينش، از زن به عنوان کارگزار شيطان در گمراه کردن آدم ياد میشود و به همين دليل، مستوجب عذاب و لعنت خداوند است.
زن در جامعۀ نصرانی
نصرانیها اقوال زیادی داشتند که با توهین به زن آمیخته بودند و زن را منبع شر و آفت میدانستند و آن را خطری برای خانه و خانواده تلقی میکردند و با هم جدال داشتند که آیا زن انسان است یا غیر انسان؟! در آخر به همین نتیجه رسیدند که انسان است؛ اما باز هم معتقد بودند که زن به خاطر خدمت به مردها آفریده شده است.
ارتباط بین مرد و زن را نجس میدانستند که لازم بود از آن دوری شود؛ هر چند که این ارتباط از طریق نکاح مشروع و عقد رسمی میبود. به همین جهت، مردان را تشویق میکردند که از ازدواج دوری کنند.
از زن متنفر بودند؛ چون معتقد بودند که زن از اسباب گناهان است و منجر به گناه میشود.
میگفتند: «هرکسیکه میخواهد به درجات عالی برسد، باید از زنان دوری کند» و به همین خاطر عزوبت و عدم ازدواج را نشانۀ اخلاق عالی میدانستند و معتقد بودند که کسیکه ازدواج نمیکند دارای اخلاق بوده و متقی است.
زندگی خانوادگی را به معنای عقبماندگی و پستی میدانستند و معتقد بودند هر کس که میخواهد زندگی خوبی داشته باشد، باید قید ازدواج را زده و اصلاً ازدواج نکند.
تمام سعی و کوشش خود را میکردند تا مردم را نسبت به ازدواج و ارتباطات خانوادگی بدبین کنند.
تا سال ۱۸۰۵میلادی، بنابر قانون انگلیس، مرد میتوانست همسرش را بفروشد، که ارزش زن، شش پنس قیمتگذاری شده بود.
سال ۱۹۳۱میلادی، مردی انگلیسی زنش را به پنجصد جنیه فروخت و وکیل مدافع مرد در دفاعیه گفته بود: «قانون انگلیس صد سال پیش به مرد اجازه داده است که زنش را بفروشد؛ حتی قانون اساسی انگلیس قیمت او را شش پنس تعیین کرده است؛ به شرط اینکه معامله با موافقت زن، صورت گیرد».
محکمه در جواب او گفت که این قانون در سال ۱۸۰۵م. لغو شده است. بعد از این اتفاق، مرد به ده ماه زندانی محکوم شد.
زن از ديدگاه عرب دوران جاهليت
زنان در دوران جاهليت قبل از اسلام، از حقوق انسانى و اجتماعى زیادی محروم بودند:
زن حق ارث بردن را نداشت و اعراب میگفتند: «كسى از ما ارث میبرد كه شمشير و اسلحه بر دوش گرفته و از كيان و شرافت منطقه دفاع كند»؛
زن هیچ حقی بر شوهر نداشت و تعداد طلاقها معين نبود و نيز تعدد همسر، حد و مرز مشخصى نداشت؛ حتی یک مرد میتوانست زنان متعددی را به نکاح خود درآورد و اگر مردى كه داراى چند همسر بود، وفات میکرد؛ فرزند بزرگتر براى ازدواج با زنان پدرش از ديگران مستحقتر بود و نامادرى خود را مانند بقيۀ اموال، ارثِ به جا مانده از پدر، حساب میکرد!؛
عدت زن در زمان جاهليت يك سال كامل بود و زنان به بدترين و زشتترين حالت به سوگ شوهران از دستدادۀ خود مینشستند؛ زن در مدت عدت، بدترين لباسها را میپوشيد و در بدترين خانه، سكنا میگزيد و آرايش و پاكيزگى و استعمال خوشبويى را ترك میكرد، به بدنش آب نمیزد و ناخنهايش را كوتاه نمیكرد و موهاى اضافى بدنش را نمیگرفت و در ميان مردم و اجتماع حاضر نمیشد و بدین صورت تا پايان سال، به سوگ مینشست و بعد از اينكه يکسال تمام میشد، با زشتترين قيافه و بويىزننده، از خانۀ سوگ بيرون آمده و به زندگی عادی خود میپرداخت؛
در ميان اعرابِ دوران جاهليت، انواعى از ازدواجهای فاسد رواج داشت كه در ميان بسيارى از قبايل شايع بود؛ از جمله: