نویسنده: شکران احمدی

بررسی برخی از مکتب‌های سیاسی و تجربه‌ی تلخ بشریت

بشریت در سایه‌ی نظام‌های ساختگی و غیر متکی بر اصول ثابت و استوار، نظام‌هایی که اساس‌شان را مکتب‌های الحادی مادی و عقلانی محض و یا فطریات نادرست دانشمندان اغلب ملحد و بعضاً اجیر، به ویژه دست‌نشاندگان یهود، تشکیل داده است، با رنج‌ها و مصیبت‌های شدیدی دچار شده است. با مطالعه‌ی مکتب‌های فکری سیاسی و اقتصادی حاکم بر جهان که سبب فروپاشی اخلاق، آداب اجتماعی و تسلط مفسدین و نااهلان برگرده‌ی ملت‌ها گردیده است، به این نتیجه می‌رسیم که اساس این مکاتب را نخست انکار وجود خدا، جهان‌بینی‌های نادرست، تجزیه و تحلیل‌های اشتباه، تفسیرهای فلسفی دور از واقعیت، تمایلات و شهوات شخصی تشکیل داده است و در مواردی هم جهت‌گیری‌های خصمانه‌ی ضد دین و اخلاق سبب بروز چنین مکاتبی شده است که پایه‌گذاران‌شان با تسلط یافتن بر ابزار قدرت و تصاحب زمام امور، نخست علیه دین و شعایر دینی اقدام نموده و سپس به گسترش فساد و اداره‌ی امور به حسب دیدگاه خاص‌شان پرداخته‌اند. جهت روشن شدن بحث، برخی این مکاتب را که در ساختار نظام‌های سیاسی معاصر نقش مهمی داشته است، مورد بررسی قرار می‌دهیم.

مكتب ابیکوری (Epikourism)

مکتبی است مادی و ضد دینی؛ بنابر سخن یکی از ابیکوری‌ها «چیزی در دنیا بدتر از دین وجود ندارد به هر نحو ممکن باید از قید دین در آمد». مؤسس این مکتب فیلسوفی است یونانی به نام «ابیکور» (۲۷۰ ق.م) تطابق مکتب ابیکوری با ذهینت الحادی معاصر و آنچه امروز در دنیای غرب وجود دارد؛ یعنی لذت‌جویی، منفعت‌طلبی، خوشگذرانی و آنچه رهبران سیاسی غرب بر آن تکیه دارند، مبنی بر فزون‌طلبی، جاه‌طلبی، تن‌پروری و ماده‌پرستی را نمی‌توان انکار نمود، و اینجاست که به تأثیرات عمیق این مکتب در ساختار تمدن سیاست و آداب اجتماعی غرب می‌توان پی برد.

کمونیزم (Communism)

شعار کمونیسم، بیرون آمدن انسان از استثمار انسان بود. «سوسیالیسم» -مرحله‌ی ابتدایی دوران کمونیسم- مدعی بود که کشورهای عقب مانده را در طی یک نسل به کشورهای صنعتی تبدیل می‌نماید، برای کارگران کار و سربلندی، برای دهقانان زمین و تکنیک و برای روشن‌فکران شخصیت و استعداد می‌آفریند. و به زعم آن‌ها، رسالت کمونیسم، رهایی افراد از نابرابری اجتماعی و کابوس جنگ و تأمین صلح، کار، آزادی، برابری و نیک‌بختی همۀ ملل جهان است.
برای شناخت چهره‌ی اصلی کمونیسم و ماهیت آن، اختصاراً به بررسی ساختار و ریشه‌های این مکتب می‌پردازیم تا روشن شود آیا چنین نظامی صلاحیت حاکمیت و رهبری جهان را داشته است یا خیر؟
مؤسس نظام کمونیستی، کارل مارکس  (Marx) (۱۸۱۸ – ۱۸۸۳ م) یهودی است که با همکاری دوستش انگلیس، زیر نظر اساتید یهودیی مانند موسی هس، مکتب مزبور را پایه‌گذاری نمودند. اساس مکتب وی بر نظریات ذیل استوار است:
  1. انکار وجود خداوند و اعتقاد به اَزَلیت ماده؛
  2. لغو مالکیت فردی و تسلط دولت بر تمام منابع درآمد و مالکیت‌ها و تحقق اصل کار به قدر توان و استعداد و مصرف به قدر نیاز؛
  3. نظام اجتماعی در این مکتب نظامیست بر اساس آزادی‌های بی قید و بند افراد تا آنجا که در مراحل نهایی نظام کمونیستی، اصل خانواده کاملاً لغو می‌شود و روابط جنسی بدون هیچ مانعی در سطح وسیعی گسترش می‌یابد. و در این نظام باید تمام مردان از آنِ تمام زنان و تمام زنان از آن تمام مردان و نسل پدید آمده، از آن سردمداران نظام کمونیستی باشد.
  4. نظام اداری و سیاسی کمونیستی نظامیست دیکتاتوری و استبدادی محض که رهبران سیاسی کمونیست در رأس هرم قدرت بر این حزب مسلط هستند.
خلاصه‌ی ماهیت نظام کمونیستی عبارت است از مکتبی جبری، مادی، الحادی، غیراخلاقی و استبدادی که تحت نظارت یهود با به کارگیری ابزار ترویج اباحیت و فساد به قصد تسلط بر جهان با استفاده از خشونت شدید و سرکوب می‌خواست حاکمیت یهود را بر جهان تحقق بخشد.
ادامه دارد…
بخش قبلی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version