نویسنده: شکران احمدی

چکیده

بدون تردید، در شرایط کنونی جهان که منطق زر و زور، کذب و نفاق، کینه و عداوت در اغلب نظام‌های به ظاهر پیشرفته و مدرن حاکم است و از طرفی، تبلیغات جهانی و رسانه‌های گروهی با شدت تمام به دفاع یک‌جانبه برخاسته و جهت اغوای افکار عمومی و گمراه نمودن توده‌های بی‌خبر از واقعیت‌ها و حقایق از هیچ کوششی دریغ نمی‌ورزند؛ شکی نیست که انسان‌های ناآگاه و فریب‌خورده، از تبلیغات یک‌جانبه و تحولات ناپایدار جهانی متأثر شده و آنچه را که دشمنان کینه‌توز اسلام مبنی بر این‌که اسلام صلاحیت حاکمیت و رهبری بشریت در دنیای مدرن را ندارد را می‌پذیرند و به زعم این که در دامن نظام‌های شرقی و غربی و با فرار از دین و اخلاق می توانند به زندگی مطلوب توأم با امنیت و آسایش برسند و حسرت حاکمیت‌های غیر اسلامی و نظام‌های غیر دینی و لائیکی را می‌خورند و از تحولات ناپایدار جهانی که در طول تاریخ هر مکتب و آئینی با آن دست و پنجه نرم کرده، دچار شک و تردید می‌شوند.
بنابراین، به قصد تشریح مطلب و ریشه‌یابی موضوع با استفاده از آثار و نظرات مختلف دعوت‌گران و اندیشمندان اسلامی پیرامون برخی از مکتب‌های سیاسی و نظام‌های حاکم در جهان معاصر، موضوع «حکم و حاکمیت در ترازوی اسلام» مورد بررسی قرار گرفته است و جهت روشن شدن مطلب، نخست به خلای موجود در جهان در نتیجه‌ی عدم حاکمیت صحیح اشاره شده و سپس برخی از مکتب‌های سیاسی حاکم در جهان و تجربه‌ی تلخ بشریت از آن‌ها، مورد بحث قرار گرفته و در پایان نیز به قابلیت‌های اسلام جهت حاکمیت در جهان پرداخته شده است.
واژگان کلیدی: حاکمیت، نظام، اسلام، مکاتب، عصرحاضر.

فرجام عدم حاکمیت صحیح

جامعه‌ی جهانی معاصر با تمام شتابی که در راه تکامل و رسیدن به زندگی ایده‌آل و دست‌یافتن به تازه‌ترین و مدرن‌ترین ابزار لازم در تمام ابعاد زندگی دارد، یقیناً در زندگی اجتماعی بشر تأثیرات عمیقی بر جای گذاشته است. اما آنچه در این میان بیش از هر چیز دیگر جلب توجه می‌نماید، وجود خلأی است که نه تنها قابل انکار نیست بلکه تردید در آن نیز دور از انصاف می‌باشد؛ زیرا وجود چنین شکافی به قدری نمایان و روشن و پیامدهای ناگوارش چنان طاقت‌فرسا و غیرقابل تحمل است که زندگی ایده‌آل و نوین نوآوران را به کام جهانیان تلخ گردانیده است و فریاد و ضجه‌ی بشریت را که در تنگناهای زندگی به بن‌بست رسیده است در آورده و به لعن و نفرین بر تمدن و زندگی کنونی وادار کرده است.
فطرت‌ستیزی موجود در جهان را چه کسی می‌تواند انکار نماید؟! اِعمال قوانین یک جانبه که با در نظر گرفتن مصالح نژاد، ملیت، رنگ و سرزمین خاص وضع می‌شود و نتیجه‌اش تضییع حق، نادیده گرفتن و پایمال نمودن مطالبات دیگران است، در پیشرفته‌ترین حکومت‌های معاصر به چشم می‌خورد؛ نسل‌کشی و تعقیب اقلیت‌ها و محروم کردن‌شان از حقوق اولیه و نهایتاً اقدام به تلاش‌های براندازانه جهت حذف‌شان از صحنه‌ی روزگار، هر روز افزایش می‌یابد. منطق زور و زر قدرت‌نمایی و زورگویی بر عقل‌ها و اندیشه‌ها سایه افکنده است. نوآوری و اختراع که با انگیزه‌های نادرست و کینه‌توزانه تحقق یافته است، نوآوران و مخترعین را از کنترل دست‌آوردهای خویش عاجز گردانیده است.
نارسائی‌هایی که در عدم اجرای عدالت صحیح در سیاست جهانی وجود دارد و منجر به بروز مفاسد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی می‌شود، جهان را تبدیل به کوره‌ای از آتش گردانیده است که زندگی را بر جهانیان طاقت‌فرسا نموده است.
بدون تردید، پدیده‌های فوق و نابسامانی‌های موجود حاکی از خلایی است که در جهان معاصر وجود دارد و هر چند جهت از بین بردن و کاهش مصیبت‌های موجود با تغییر دادن سیستم‌های حاکم و ایجاد نظم‌های نوین تلاش‌های گسترده‌ای انجام می‌گیرد، اما تا زمانی‌که شکاف موجود یعنی عدم حاکمیت درست پر نشود و در جهان، حاکمیت شایسته پدید نیاید، بشریت طعم زندگی شیرین زندگی توأم با آرامش زندگی سراسر صفا و صمیمیت که عشق و محبت ایثار و گذشت در آن حاکم باشد را نخواهد چشید.
نبود نظامی همه جانبه که در ابعاد مختلف زندگی بشر نقش داشته و پاسخگوی تمام نیازهای وی اعم از فردی و اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، روحی و جسمی باشد و در توجیه افکار و تمایلات، گرایش‌ها و خواسته‌های افراد تأثیرگذار باشد و در برآوردن نیازها و مطالبات افراد چنان عمل نماید که ولع و تشنگی همه جانبه‌ای را متناسب با اقتضای آن رفع نماید و عدم تعادل قدرت و اخلاق، علم و دین یکی از مواردی است که جهان غرب را به کام نابودی می‌کشاند.
چنانکه اندیشمند بزرگ جهان اسلام سیّد ابوالحسن ندوی رحمه‌الله در کتاب مشهورش «ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین» می‌نویسد: «سال‌هاست که اروپائی‌ها تعادل بین قدرت و اخلاق و علم و دین را از دست داده‌اند. بعد از نهضت علمی جدید در اروپا، علم و قدرت هر روز به حساب دین و اخلاق در حال رشد می‌باشند و به همان میزان دین و اخلاق رو به اضمحلال و نابودی است، فاصله‌ی بین قدرت و اخلاق، علم و دین به حدی زیاد شده است که نسل جدید به ترازویی می‌ماند که یک کفه‌ی آن، یعنی کفه‌ی قدرت و علم آن به زمین چسبیده اما کفه‌ی دیگر آن، یعنی کفه‌ی دین و اخلاق از سبکی، بالا ایستاده است».
وجود این‌گونه نابرابری و ناهماهنگی در ابعاد مختلف زندگی معاصر موضوعی است که به هیچ وجه نمی‌شود آن را نادیده گرفت و قطعاً پدیده‌ای است زائیده‌ی نظام‌های نارسا و نادرست حاکم بر جهان که در طول تاریخ یکی از عوامل شکست و فروپاشی این نوع حاکمیت‌ها بوده است و تجربه‌ی تلخی که بشریت از نظام‌های گذشته و کنونی محکوم به شکست دارد، بهترین دلیل بر این موضوع است.
ادامه دارد…
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version