حادثه وفات پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) در ورز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول سال یازدهم هجرت بعد از زوال خورشید اتفاق رفتاد و هنگام وفات، سیصت وسه سال داشت، آنان روز تاریک ترین ووحشتناک ترین روز برای مسلمانان و سخت ترین روز در تاریخ جهان بشریت بلود، همانگونه که روز ولادت آن حضرت، با سعادت ترین روز بود که خورشید در آن طلوع کرده است.
مسلمانان، در مدینه بعد از وفات پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) برسردوراهی قرار گرفتند، آنان دوراه درپیش داشتند: راه نخست وحدت کلمه و یکپارچگی و دست در دست هم دادن برای گسترش قلمرو اسلام و رساندن احکام خداوندی به مردم دنیا و سپردن زمام رهبری به کسی بود که همه مسلمانان به برتری و فضیلت وی معترف واز جایگاه ولادی او نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) آگاه بودند وراه دوم نزاع واختلاف نظر و چند دستگی بود که پیشرفت و آینده ی اسلام را مورد تهدید قرار داد.
حضرت عمر (رضیاللهعنه) بادرایت وتیز بینی ویژۀ خود که درمیان معاصرانش بدان ممتاز بود، به این مطلب پی برد که اسلام با خطر وبلای بزرگی مواجه است وباید هرچه سریعتر به امر انتخاب خلیفه خاتمه داد؛ زیرا اگر ریسمان اتحاد و انسجام از دست جماعت وگروهی رها شود که مسلمانان به آنان چشم دوخته اند و باید آموزگار و رهنمای جهانیان ومحافظ کیان اسلام وآینده سازان آن باشند، هرگز بار دیگر بار نخواهدگشت، بنابراین تأخیر در انتحاب خلیفه را روا ندانست؛ زیرا آگاه بود که انصار تمایل دارند خلیفه از میان آنان انتخاب شود، دلیل اینکه آنان خود راصاحب منزل واز دیگران مستحق تر می دانند. ازطرفی دیگر به این حقیقت نیز علم داشت که قبایل عرب، دربرابر هیچ قبیله ای جز قبیله ی قریش سر تسلیم فرود نمی آورند؛ چرا که موقعیت برتر وسوابق رهبری دینی واجتماعی قریش مسلم بود، لذا ایشان حضرت ابوبکر (رضیاللهعنه) را به نامزدی خلافت پیشنهاد نمود تا جلوی هرگونه فتنه وآشوبی را گرفته وشیطان فرصت وراهی برای متفرق ساختن جمعیت مسلمانان والقای وسوسه های شوم خود در دلهای آنان نداشته باشد، ورسوالله (صلیاللهعلیهوسلم) در حالی دنیا را وداع گفته باشد که قبل از تدفین وی یکپارچه ومتحد دارای امیر ورهبری باشند که ولایت امور آنها را عهده گیرد واز جمله ی این امور، تشییع پیکر پاک رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) نیز بود. بنابر این(پس از آنکه حضرت ابوبکر (رضیاللهعنه) به جانشین برگزیده شد) حضرت عمر (رضیاللهعنه) بلند شد وخطاب به حاضران گفت: خداوند امور شما را بفردی تفویض نمود که بهترین شما ورفیق رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) در غار بود، پس برخیزید وبا اوبیعت کنید آنگاه همه حاضران با حضرت ابوبکر بیعت کردند.
روز بعد (سیزدهم ربیع الاول سال یازدهم هجری) بیعت عمومی درمسجد رسول الله (صلیاللهعلیهوسلم) انجام گرفت. انتخاب حضرت ابوبکر (رضیاللهعنه) یک اتفاق تصادفی یا نتیجه دسیسه وبرنامه از پیش طرح شده نبود که به موفقیت انجامید، بلکه برنامه ی تنظیمی الهی وتقدیر وخواست خداوند مقتدر ودانا ومظهری از مظاهر لطف الهی به این بود که می خواست آن را برسایر ادیان غالب گرداند او وحدت کلمه مسلمانان راحفظ نماید. حضرت علی (رضیاللهعنه) نیز این مطلب را تأیید کرده است آنجا که می فرماید: آگاه باشید! آنچه پیش از این مقدر بود(خلافت خلف وانتقال به آن حضرت واقع شد، وآنچه حکم واراده ی خدا به آن تعلق گرفته پی درپی پیش خواهد آمد.
همچنین این بیعت موافق با عادت وشیوه ی انتخاب عرب ها بود که آنان باشورا ورأی آزاد، مسایل مهم خود از قبیل انتخاب رئیس قبیله وفرمانده لشکر را با رأی دادن به کسی که از نظر سن، تجربه وتدبر وشایستگی بردیگران برتری داشت، حل می کردند. این شیوه ازنسل های گذشته همواره مورد توجه وعمل اعراب بوده است. مسلمانان با این انتخاب، از حکومت قبیله ی موروثی که بر اساس خون وشرف نسبی استوار بود نجات یافتند. اگر درمحله نخست، خلیفه از بنی هاشم که بدون شک اهلیت این کار را داشتند انتخاب می شد آنگاه حکومت دینوی ورهبری دینی ومعنوی برای بنی هاشم محرز می شد وبدین وسیله دراسلام نیز نوعی یاپسیم وروحانیت گرایی (کهنوث-PRIEDTHOOD) پدید می آمد، همانگونه که در بین مسیحی ها این مقام روحانیت به نام اکلیروس(GLERY) وجود داشت. اگر چنین می شد. همان عواقب وخیم وآثار سوء که در مقام روحانیت مسیحی ونظام طبقات مجوسی وبرهمایی پدید آمد، در جامعه ی اسلامی ودر بین پیروان این دین نیز به وجود می آمد ورهبری جامعه وپیشوایی مذهبی وحق رأی ومنافع اقتصادی، منحصر ومخصوص یک طبقه وخانواده دانسته می شد ودر طول تاریخ، نسل هایی بوجود می آمد که این طبقات را از سطح عموم انسانها وحتی از مقام بشریت نیز برتر می دانستند ومعتقد می شدند که آنان باید بانذورات وهدایا وصدقات وسهم های شخصی ازاموال مردم زندگی کنند این امرکاملا منافی حکمتی بود که رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلم) به خاطر آن قبول زکات را برای بنی هاشم حرام قرار داده است.