نویسنده: شکران احمدی

راز تأخیر خلافت حضرت علی (رضی‌الله‌عنه)

کسانی که از تاریخ  حرکت‌های انقلابی ونهضت‌های اصلاحی آگاهی دارند، به خوبی می‌دانند که بسیاری از جنبش‌های انقلابی وصلاحی، بر اساس دعوت به اصلاح ومبارزه یا فساد وگمراهی، آغاز وپایه‌گذاری شده‌اند؛ اما سر انجام به تأسیس حکومت ودست‌یابی قدرت سیاسی ونظامی واختصاص کرسی ریاست برای خاندان رهبرآن انقلاب وبنیان‌گزارن حرکت وجنبش، منتهی گشته ودر این باره تجربه های تلخی به دست آورده‌اند. به همین دلیل افراد زیرک وآینده نگران تیزبین، نسبت به دعوت‌ها ونهضت‌های دینی حساسیت داشته وهمواره از فرجام آنها بدبین وهراسان بوده‌اند.
این حساسیت در گفت‌وگویی که بین هرقل (هراکلیوس) امپراطور بیزانس روم وابوسفیان انجام گرفت، کامل مشهود آشکار است. واز جمله سؤالات او از ابوسفیان این بود که آیا کسی از اجداد او پادشاه بوده است؟ وقتی ابوسفیان پاسخ منفی داد هرقل گفت: اگر کسی از نیاکان او پادشاه می‌بود، می‌گفتم که لابد این آیین را آورده است تا پادشاهی از دست رفته‌ی خود را بازستاند ومیراث پدری خود رامطالعه کند. وقتی هرقل نسبت به فردی که مردم را به ایمان به الله ورسالت خویش فرا می‌خواند، براساس وپایه‌ای تاریخی این گونه استنباط وقضاوت می‌کند، پس به نظرشما اگر در نتیجه ی دعوت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) حکومت وسلطنتی موروثی پدید می‌آمد وجانشین بلا فصل آن‌حضرت ابتدا به فردی از افراد خاندانش منتقل می شد، آیا جهان اینگونه استنباط نمی‌کرد که دعوت نبوی وکوشش‌های اصلاحی معاذ الله همه در خدمت خاندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) بوده وتمام تلاش‌های وی در جهت به قدرت رساندنی خاندانی خود وفراهم آوردن زندگی حرفه وآینده‌ی درخشان واختصاص زعامت ورهبری به آل خودبوده است؟.
تقدیر وبرنامه‌ی تنظیمی خداوند دانا چنین بود که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) کسی را به جانشین خود انتصاب نفرمود وبعد از وی هیچ یک از اهل بیت وخاندان هاشمی بلا فاصله جانشین وی نگردید، بلکه نخستین جانشین او حضرت ابوبکر (رضی‌الله‌عنه) بود که از قبیله‌ی بنی تمیم بود وبعد ازوی حضرت عمربن الخطاب (رضی‌الله‌عنه) از قبیله بنی ساعده بود وسپس حضرت عثمان بن عفان (رضی‌الله‌عنه) به خلافت رسید که از بنی امیر بود. وزمانی خلافت به حضرت علی (رضی‌الله‌عنه) رسید که در میان مسلمانان واصحاب رسول (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) کسی از او افضل وتوانا تر برای حمل بار  خلافت وجود نداشت. بدین  وسیله  جای اعتراض وشبهه‌ای  برای هیچ کسی باقی نماند؛ زیرا مسأله‌ی طبقاتی وخاندانی  وتعصب نژادی نبود، بلکه قضیه ی لیاقت وشایستگی وتوانایی این کار بود. پس راز تأخیر خلافت حضرت علی (رضی‌الله‌عنه) بنابراین حکمت بود که خداوند درنظر داشت. وکار خدا همواره روی حساب  وبرنامه‌ی دقیقی است وبایدبه مرحله ی اجرا درآید. استاد عفاد می گوید: عُمروعلی (رضی‌الله‌عنه) به هنگام وفات رسول (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) سی سال واندی بود واین سن برای ملتی که اهمیت فراوانی به سن واحترام خاصی به بزرگسالان قایل بودند، یکی ازدشوارترین موانع بود که گذشتن از آن آسان نبود.

بیعت حضرت علی (رضی‌الله‌عنه) با حضرت ابوبکر (رضی‌الله‌عنه)

در این مورد که بیعت حضرت ابوبکر (رضی‌الله‌عنه) با ایشان چه زمانی صورت گرفت، روایات مختلفی وجود دارد؛  حافظ ابوبکر بیهقی از ابوسعیدخدری (رضی‌الله‌عنه) روایت کرده که حضرت ابوبکر (رضی‌الله‌عنه) بر منبر بالارفت ونگاهی به حاضران انداخت، چون علی (رضی‌الله‌عنه) را نیافت او را خواست وبه او گفت: ای پسر عموا ودامادپیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) آیا می خواهی وحدت مسلمانان گسسته نشود؟ حضرت علی (رضی‌الله‌عنه) پاسخ داد: ای خلیفه ی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) من هیچ گونه شکایت ورنجش ندارم وسپس بیعت کرد.
ابن کثیر (رحمه‌الله) می‌گوید: از این روایت می شود که حضرت علی (رضی‌الله‌عنه) در اولین یادومین روز رحلت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) بیعت کرد وصحیح هم همین است؛ زیرا حضرت علی (رضی‌الله‌عنه) همواره با حضرت ابوبکر (رضی‌الله‌عنه) بوده ودر تمام نماز ها پشت سر او حضور داشته است.
مشهوراست که حضرت علی (رضی‌الله‌عنه) برای رعایت خاطر فاطمه (رضی‌الله‌عنها) تامدتی بیعت نکرد وقتی پس از گذشت شش ماه از وفات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) فاطمه (رضی‌الله‌عنها) رحلت کرد، حضرت علی (رضی‌الله‌عنه) در ملأ عام با حضرت ابوبکر (رضی‌الله‌عنه) بیعت کرد. ابن کثیر (رحمه‌الله) وبسیاری دیگر از دانشمندان برآنند که این بیعت دوم برای تایید وتجدید بیعت اول بوده است، در صحیحین ودیگر کتابها، در این مورد، روایاتی آمده است.

همیاری صادقانه با حضرت ابوبکر (رضی‌الله‌عنه)

حضرت علی (رضی‌الله‌عنه) همان گونه که انتظار می رفت وشرف ونسب واخلاص او اقتضا می کرد، همواره در طول خلافت حضرت ابوبکر (رضی‌الله‌عنه) یادر مخلص ومشاور دلسوز او بود ومصلحت اسلام ومسلمانان را برهر چیز دیگری ترجیح می‌داد واز هیچ‌گونه فداکاری وجانبازی دریغ نمی ورزید. یکی از روشن  ترین دلایل اخلاص وصداقت علی (رضی‌الله‌عنه) با ابوبکر (رضی‌الله‌عنه) وخیر خواهی وی برای اسلام ومسلمانان وحمایت از کیان خلافت ووحدت مسلمانان، موضع  او در برابر خروج ابوبکر (رضی‌الله‌عنه) برای جهاد با مرتدان وبه عهده گرفتن فرماندهی سپاه اسلام بود این اقدام وی نه تنها او را به مخاطره می انداخت، بلکه وجود اسلام را نیز تهدید می‌کرد.
ابن کثیر (رحمه‌الله) می گوید: دارقطنی از سعید بن مسیب از ابن عمر (رضی‌الله‌عنه) روایت کرده است که چون ابوبکر (رضی‌الله‌عنه) به منظور حرکت به سوی «ذی القصه» برمرکب خویش سوار شد، علی بن ابی طالب (رضی‌الله‌عنه) زمام مرکب را گرفت وگفت: ای خلیفه‌ی رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) کجا می‌روی؟ من به تو همان چیزی را می‌گویم که رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) در روز احد گفته است: شمشیرت را در نیام کن وما را به غم فراقت مبتلا مگردان؛ زیرا به خداسوگند اگرصدمه‌ای به تو برسد، نظم اسلام از هم می‌باشد. حضرت ابوبکر (رضی‌الله‌عنه) بنابه مشورت وممانعت حضرت علی (رضی‌الله‌عنه) به مدینه برگشت. این واقعه را زکریاالساجی وزهری نیز از عایشه (رضی‌الله‌عنها) روایت کرده‌اند.
اگر حضرت علی (رضی‌الله‌عنه) (خدای ناکرده) از حضرت ابوبکر (رضی‌الله‌عنه) دل خوشی نداشت وبا اکراه بیعت کرده بود (یا ازدر تقیه وارد شده بود) از این فرصت طلایی به نفع خود استفاده می‌‌کرد واو را ا رفتن به میدان نبرد باز می داشت، شاید ابوبکر در این راه جان خود را از دست می‌داد، بدین ترتیب از ناحیه او آسوده خاطر می‌شد ومیدان برای او خالی می‌ماند. حقا که راست گفته است خداوند بزرگ، محمدرسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم (فتح / 29)
بخش قبلی | بخش بعدی
Share.
Leave A Reply

Exit mobile version